es
Feedback
کانال حمید آصفی

کانال حمید آصفی

Ir al canal en Telegram
16 390
Suscriptores
+1724 horas
+657 días
+47330 días
Archivo de publicaciones
«از صدای توربین تا فریاد مردم: چرا سیاست هسته‌ای جمهوری اسلامی، بزرگ‌ترین گروگان‌گیری تاریخی علیه آینده ایران است» ✍️ عباس عراقچی فرموده‌اند که «صفر کردن غنی‌سازی خیانت است»؛ گویی این خاک، شرافت و آینده‌اش را در حجم سانتریفیوژ و درصد U-235 اندازه‌گیری می‌کند، نه در رفاه، آزادی، رشد و امید مردم. بگذارید از همین‌جا شروع کنیم: هیچ کشوری در جهان، غرور ملی را با پیچ و مهره دستگاهی که حتی سازنده‌اش هم نیست اندازه نمی‌گیرد. اما جمهوری اسلامی سال‌هاست غرور ملی را تبدیل کرده به یک پروژه وارداتی؛ وارداتی از نوع چینی—با بسته‌بندی روسی—با برچسب “مقاومت”، اما با تاریخ مصرف گذشته. ✍️ آن‌چه عراقچی «هزینه‌های زیاد» می‌نامد، نه برای ایران هزینه شده، بلکه از ایران هزینه شده است: هزینه‌اش سوختن آینده‌ی یک نسل است، نه سوختن سوخت هسته‌ای. هزینه‌اش فرار مغزهاست، نه نصب سانتریفیوژ. هزینه‌اش تورم ۵۰ درصدی و فقر ساختاری است، نه غنای ۲۰ یا ۶۰ درصدی. ✍️ اینکه غنی‌سازی به «غرور ملی» تبدیل شده، نه یک واقعیت ملی، بلکه یک مهندسی احساسی است: دهه‌ها تزریق ایدئولوژی، تا مردم به چیزی افتخار کنند که اساساً به دست آنها نیست، به نام آنها هم نیست، و به سود آنها هم نیست. غرور ملی یعنی تکنولوژی‌ای که زندگی را بهتر کند—نه تکنولوژی‌ای که زندگی را می‌خورد. ✍️ مشکل عراقچی و دستگاه فکر او این است: آن‌ها هرگز نفهمیده‌اند غرور ملی زمانی معنا دارد که «ملت» وجود داشته باشد، نه وقتی که سیاست کشور تبدیل شده به کارگاه شبانه‌روزی امنیتی. ✍️ بگذارید رک بگویم: اتفاقاً معامله اصلی سال‌هاست انجام شده. جمهوری اسلامی از همان روز اول انقلاب، «غنی‌سازی» را نه برای امنیت ملی، که برای امنیت خود لازم داشت. درصد غنی‌سازی، سپر هسته‌ای جمهوری اسلامی نیست؛ سپر روانی آن است. با هر دور سانتریفیوژ، یک دور هم ترس سیاسی تولید می‌شود: “اگر ما نباشیم، ایران نابود می‌شود.” این بزرگ‌ترین معامله تاریخ جمهوری اسلامی است—معامله امنیت مردم با امنیت قدرت. ✍️ هیچ کشوری در جهان، غرورش را گروگان برنامه‌ای نمی‌کند که با یک تصمیم پشت درهای بسته می‌تواند دود شود. اما ایرانِ امروز، گروگان همین تصمیمات است. ایرانِ امروز مثل کشتی‌ای است که ناخدا هر بار می‌گوید: «اگر پارو نزنید، خیانت است!» اما کسی نمی‌گوید خود ناخداست که کشتی را عمداً در مسیر طوفان هدایت کرده. ✍️ جالب اینکه کسانی که امروز «خیانت» را فریاد می‌زنند، همان کسانی هستند که بزرگ‌ترین خیانت تاریخی را انجام داده‌اند: قفل‌کردن آینده کشور به پروژه‌ای که قرار نبود به رفاه مردم ختم شود. این خیانت نه در وین رخ می‌دهد، نه در مسقط، نه در ژنو؛ در همین ساختاری رخ می‌دهد که «غرور ملی» را به گروگان گرفته و هر امتیازی را به نام ملت می‌گیرد اما برای بقای خود خرج می‌کند. ✍️ و در نهایت: اگر روزی قرار باشد خیانت تعریف شود، معیارش روشن است—خیانت یعنی آنکه مردم را در دایره‌ی بسته‌ی تحریم، بحران و ترس نگه‌داری و نامش را «غرور» بگذاری. خیانت یعنی سال‌ها زبان اقتصاد یک کشور را ببُری، و بعد برای دهان سانتریفیوژ شعر حماسی بخوانی. خیانت یعنی میلیون‌ها جوان بی‌افق را نادیده بگیری، اما درصد غنی‌سازی را تا اعشارش حفظ کنی. ✍️ مشکل این نیست که عراقچی می‌گوید “غنی‌سازی خط قرمز است.” مشکل این است که آینده مردم برای او هیچ خط قرمزی ندارد. ✍️ این نیم‌مقاله را همین‌جا متوقف می‌کنم—نه از کمبود حرف، بلکه از اضافه‌بودنِ واقعیت. واقعیتی که اگر کمی از آن را مردمِ خسته‌ی امروز لمس کنند، آن‌گاه خواهند فهمید: غرور ملی جایی ساخته می‌شود که زندگی بهتر شود، نه جایی که زندگی گروگان بماند. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👏 99 30👍 19👌 7🕊 1
✍️ ایران در چهارراه واشنگتن، مسکو و تل‌آویو؛ بازی تازه از کجا آغاز می‌شود؟ پرسش از اینکه جمهوری اسلامی شرایط ترامپ را می‌پذیرد یا نه، دیگر صرفاً یک بحث نظری نیست؛ این پرسش امروز در رگ‌های سیاست تهران جریان دارد. تهران در موقعیتی ایستاده که کمتر شباهت به «انتخاب آزاد» دارد و بیشتر به اجبارِ آرام اما قاطع می‌ماند. توقف غنی‌سازی به‌دلیل آسیب تأسیسات، دقیقاً همان چیزی است که ترامپ می‌خواهد، اما تهران آن را به جای «امتیاز مذاکره»، به عنوان «واقعیت تحمیلی» ارائه می‌دهد. بازرسی کنترل‌شده، اگر به شکلی بسته‌بندی و مدیریت شود، برای تهران قابل‌قبول است. اما گره اصلی در جای دیگری است: تضمین امنیت اسرائیل. این موضوع تنها یک بند از توافق احتمالی نیست؛ مسئله‌ای هویتی و خط قرمزی است که سال‌ها حکومت روی آن سرمایه‌گذاری ایدئولوژیک کرده است. امضای چنین تضمینی به مثابه بریدن یکی از ستون‌های مشروعیت تاریخی حکومت خواهد بود. از سوی دیگر، ترامپ به دنبال تغییر ماهیت تهران نیست؛ او یک توافق پر سر و صدا می‌خواهد، نه بازسازی ژئوپلیتیک. چیزی می‌خواهد که بتواند در انتخابات بفروشد، در رسانه‌ها تبلیغ کند و در جمع هواداران به رخ بکشد، حتی اگر در عمل محدود و ناقص باشد. ✍️ از سوی دیگر، روسیه با چشمانی نیمه‌باز تحولات را رصد می‌کند. ایران برای مسکو متحدی است ابزاری، کارتی در دست برای فشار به واشنگتن. هیچ‌گاه مسکو از نزدیکی تهران و واشنگتن خوشحال نبوده، چون این نزدیکی ایران را از وابستگی به روسیه جدا می‌کند و تهدیدی ژئوپلیتیک برای کرملین به حساب می‌آید. اما واقعیت این است که روسیه امروز درگیر جنگ اوکراین است و توان چندانی برای مقابله ندارد. نهایت کاری که می‌تواند بکند، ایجاد کندی در روند است. بهترین سناریو برای روسیه، توافقی کوچک و محدود است که نه ایران را آزاد کند و نه فشار غرب را بردارد. روسیه ایران نیمه‌بحرانی را ترجیح می‌دهد، نه ایران باثبات و آزاد. ✍️ نقش اسرائیل اما به هیچ عنوان قابل چشم‌پوشی نیست. اسرائیل بازیگری سایه نیست؛ بازیگر اصلی و تاثیرگذار است. هیچ تصمیمی در واشنگتن بدون در نظر گرفتن وزن اسرائیل گرفته نمی‌شود. اسرائیل با هر توافقی که فضای تنفسی جمهوری اسلامی را بیشتر کند مخالف است، اما توافقی که ایران را در جعبه نظارت و محدودیت‌های دائمی قرار دهد، نه‌تنها مخالفتی ندارد، بلکه آن را می‌پذیرد. اسرائیل به دنبال رابطه سیاسی با تهران نیست، بلکه تضمین امنیت می‌خواهد: کاهش تهدید، قطع یا کاهش حمایت از گروه‌های نیابتی و کنترل برنامه هسته‌ای در سطحی قابل مدیریت. ترامپ هم این خط قرمز را به خوبی می‌داند. بنابراین، هیچ سناریوی مذاکره‌ای بدون در نظر گرفتن وزن اسرائیل قابل تحلیل نیست. ✍️ از سوی دیگر، فشارهای بین‌المللی نیز در حال افزایش است. شب گذشته فرانسه، آلمان، بریتانیا و آمریکا در نشست شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی قطعنامه‌ای را برای شفاف‌سازی گزارش‌دهی آژانس درباره ایران ارائه کردند. در این قطعنامه از تهران خواسته شده بدون تأخیر دسترسی کامل آژانس را فراهم کرده و گزارش دقیق درباره مواد هسته‌ای را ارائه دهد. این قطعنامه در واقع خواست تازه‌ای نیست، بلکه تأکیدی است بر تعهدات پیشین تهران، از جمله دسترسی بدون مانع برای بازرسان و احیای نظارت‌های ضروری. این فشار تازه، تهران را بیشتر به سمت مسیر مذاکرات سوق می‌دهد و فشار آژانس را به عنوان یکی از عوامل اصلی ابهام و نگرانی امنیتی تشدید می‌کند. ✍️ در نهایت، اگر این عوامل را کنار هم بگذاریم، تصویر واضح‌تر می‌شود: ترامپ به دنبال تفاهمی پر سر و صدا است، نه توافقی پیچیده و چندلایه. روسیه ترجیح می‌دهد ایران وابسته بماند و آزاد نشود. اسرائیل می‌خواهد ایران در محدودیت و نظارت باشد و نه رها. و تهران، در میان این فشارهای ترکیبی فنی، امنیتی و سیاسی، به سمت مذاکره هل داده می‌شود؛ نه از موضع قدرت کامل، نه از ضعف مطلق، بلکه از سر ضرورت. ✍️ نتیجه‌ای که می‌توان گرفت این است: توافق بزرگ در دسترس نیست. ترامپ فعلاً به آن نیاز ندارد!، تهران توان اجرای آن را ندارد، روسیه تحملش را ندارد و اسرائیل ریسک آن را نمی‌پذیرد. اما تفاهمی محدود، موقت، قابل مدیریت و رسانه‌پسند، بسیار محتمل است؛ تفاهمی که ترامپ آن را «پیروزی»، اسرائیل آن را «مهار»، تهران آن را «تنفس» و روسیه آن را «تحمل» می‌نامد. این آغاز یک بازی تازه است، بازی‌ای که همه می‌دانند در جریان است، اما هیچ‌کس نمی‌خواهد زودتر از موعد علنی شود. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
60👍 39👎 5👌 2🙏 1
بخش دوم : آیا اتفاقی در شرف وقوع است؟ پیام پزشکیان به بن‌سلمان و حضور بن‌سلمان در کاخ سفید ✏️ ادامهٔ تحلیل زمانی معنا پیدا می‌کند که توجه کنیم تحولات اخیر فقط محصول فشارهای بیرونی نیست؛ بلکه نتیجه‌ی تغییر تدریجی رویکرد در داخل ایران نیز هست. دولت پزشکیان از آغاز کار خود تلاش کرده بود تصویر ملایم‌تری از سیاست خارجی ایران ارائه دهد، اما این تلاش تا همین چند هفته پیش چندان اثرگذار نبود. حملات اخیر و آسیب به تأسیسات هسته‌ای اما شرایط را تغییر داده و باعث شده پیام‌های تهران کمتر حالت تقابلی و بیشتر حالت «مدیریت بحران» پیدا کند. ✏️ ارسال پیام از طریق ولیعهد عربستان در همین چارچوب قابل تفسیر است. این عمل تلویحاً بیان می‌کند که تهران، برخلاف گفتمان رسمی، عملاً پذیرفته که گفت‌وگوی غیرمستقیم بهترین مسیر ممکن است. این همان نقطه‌ای است که تحولات منطقه‌ و برهم‌خوردن توازن‌های سنتی، ایران را ناچار به انعطاف کرده است. از همین رو، پیام پزشکیان نه تنها پیام سیاسی به ترامپ، بلکه پیامی داخلی نیز هست: اینکه دستگاه دیپلماسی تلاش می‌کند بحران را از مسیرهای غیررسمی مدیریت کند تا از برخورد مستقیم جلوگیری شود. ✏️ در سوی مقابل، ترامپ نیز مایل است از پرونده ایران به‌عنوان یک برگ سیاسی استفاده کند. او علاقه دارد نشان دهد که برخلاف دوران بایدن، این اوست که می‌تواند تهران را به میز مذاکره بازگرداند. بنابراین وقتی ادعا می‌کند «ایران می‌خواهد به‌طور جدی مذاکره کند»، لزوماً معنایش این نیست که تیم او اطمینان کامل دارد؛ بلکه بیشتر نشانه‌ای از تمایل او به شکل دادن یک «روایت موفقیت» است. با این وجود، این ادعا بی‌پایه هم نیست. مجموعه سیگنال‌هایی که از تهران ارسال شده – از جمله توقف اجباری غنی‌سازی، تأکید بر آسیب تاسیسات، و عدم تمایل به کشدار کردن بحران – برای واشنگتن گویای این است که ایران در مرحله‌ی «حساب‌گری مجدد» قرار دارد. ✏️ در سطح منطقه، نقش عربستان محور اصلی ماجراست. ریاض این‌بار در جایگاه کشوری ظاهر شده که هم می‌تواند تنش را کاهش دهد و هم می‌تواند دسترسی به بازیگران اصلی را تسهیل کند. نقطه‌ی قوت عربستان این است که هم از سوی آمریکا قابل اعتماد است و هم از سوی ایران. همین موقعیت باعث شده بن‌سلمان نقشی بازی کند که پیش‌تر فقط عمان ایفا می‌کرد؛ نقشی که این‌بار نه محرمانه بلکه آشکار و قابل لمس است. ✏️ اما باز هم باید تأکید کرد که همه این تحولات الزاماً به معنای شکل‌گیری یک توافق قریب‌الوقوع نیست. اکنون بیش از هر زمان دیگری، تهران در تلاش است بحران را مدیریت کند، بی‌آنکه هزینه‌ی سیاسی سنگینی بپردازد یا در برابر غرب ضعف آشکار نشان دهد. از طرف دیگر، آژانس انرژی اتمی در نقطه‌ای قرار گرفته که نمی‌تواند انفعال را ادامه دهد. اگر در نشست آتی آژانس قطعنامه‌ای علیه ایران صادر شود، فضای مذاکره پیچیده‌تر می‌شود؛ اگر نشود، مسیر گفتگو آسان‌تر می‌گردد. به همین دلیل است که رفتار تهران در عدم اجازه به بازرسی‌ها یک ریسک حساب‌شده است: نه آن‌قدر نرم که امتیاز محسوب شود، نه آن‌قدر سخت که پرونده به شورای امنیت پرتاب شود. ✏️ بنابراین شاید بتوان گفت که اکنون در مرحله‌ی آمادگی زیرپوستی هستیم؛ مرحله‌ای که در آن همه طرف‌ها حرکت می‌کنند، اما هیچ‌کدام نمی‌خواهند زودتر از دیگری قدم بزرگ بردارند. در چنین فضایی، نقش پیام پزشکیان بسیار معنادار می‌شود، زیرا این پیام هم نشانه‌ی آمادگی برای گفتگو دارد و هم نوعی هشدار ضمنی نسبت به افزایش فشارهای احتمالی. این پیام شاید آغاز یک روند باشد، اما هنوز نشانه‌ای قطعی از یک «اتفاق بزرگ» دیده نمی‌شود. ✏️ در پایان، آنچه اکنون در حال شکل‌گیری است بیشتر شبیه یک «فضای آزمایشی» است؛ فضایی که اگرچه می‌تواند مقدمات یک تحول بزرگ را فراهم کند، اما هنوز به نقطه‌ای نرسیده که بتوان آن را آغاز توافق یا آشتی دانست. بازیگران اصلی در حال بررسی پیام‌ها، وزن‌سنجی طرف مقابل، و آماده‌سازی ساختار دیپلماتیک خود هستند. شاید اتفاقی در شرف وقوع باشد، اما اگر هم باشد، فعلاً تنها در سطح نشانه‌ها قابل مشاهده است، نه در سطح تصمیم نهایی. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👌 33👍 28 20👏 9👎 2🙏 2🤝 1
«آیا اتفاقی در شرف وقوع است؟ پیام پزشکیان به بن‌سلمان و حضور بن‌سلمان در کاخ سفید» بخش اول: ✏️ هنگامی که محمد بن‌سلمان وارد کاخ سفید شد و همزمان خبر رسید که رئیس‌جمهور ایران پیامی مشخص برای او ارسال کرده تا به دونالد ترامپ منتقل شود، صحنه‌ای کم‌نظیر در سیاست منطقه‌ای شکل گرفت؛ صحنه‌ای که در آن سه بازیگر ــ ریاض، تهران و واشنگتن ــ هرکدام با حسابگری‌های خاص، در یک نقطه‌ی زمانی حساس به هم متصل شده‌اند. این هم‌زمانی تصادفی نیست. به‌ویژه وقتی ترامپ، با اعتمادبه‌نفس همیشگی‌اش، اعلام می‌کند «ایرانی‌ها می‌خواهند جدی مذاکره کنند»، پرسش اصلی همین است: آیا واقعاً اتفاقی در شرف وقوع است یا صرفاً همه طرف‌ها در حال سنگ‌اندازی تاکتیکی‌اند؟ ✏️ از تهران نشانه‌هایی بیرون می‌آید که در ظاهر متناقض به‌نظر می‌رسد: تکرار مداوم این گزاره که «تأسیسات هسته‌ای آسیب دیده و امکان غنی‌سازی وجود ندارد»، اما در مقابل، عدم اجازه‌ی بازرسی آژانس از همان سایت‌ها. این رفتار در واقع نوعی پیام‌گذاری دوگانه است؛ تهران از یک‌سو می‌خواهد به غرب نشان دهد که فعالیت حساس متوقف شده و در نتیجه فضا برای تنش‌زدایی مهیاست، و از سوی دیگر نمی‌خواهد جزئیات تخریب زیرساخت‌ها و میزان آسیب‌پذیری امنیتی‌اش افشا شود. این دوگانه‌سازی دقیقاً همان جایی است که پیام‌ سیاسی از دلِ پیام فنی بیرون می‌آید. ✏️ در هفته‌های اخیر نیز روایت «۴۰۰ کیلو مواد مفقود» به گره جدیدی در پرونده تبدیل شده است. اینکه تهران هیچ توضیح روشنی ارائه نمی‌دهد، هم برای آژانس و هم برای غرب نگران‌کننده است. در چنین فضایی، اجلاسی که در پیش است به احتمال زیاد صحنه‌ی فشارهای جدید خواهد بود. یک مسیر ممکن، صدور قطعنامه‌ای درباره‌ی تعلیق غنی‌سازی و الزام ایران به پذیرش بازرسی فوری است. این سناریو با ساختار رفتار اخیر آژانس کاملاً سازگار است، مگر اینکه بازیگران دیگری – به‌ویژه روسیه و چین – بتوانند جایگزینی ارائه دهند که سطح تنش را کاهش دهد. ✏️ نکته‌ی مهم این است که تهران، برخلاف دوره‌های گذشته، این‌بار در موقعیتی قرار گرفته که مجبور است پیام صلح‌جویانه‌تری مخابره کند. حمله به تأسیسات هسته‌ای نه‌تنها زیرساخت‌ها را تخریب کرده بلکه توازن روانی معادله را نیز تغییر داده است. این وضعیت برای تهران یک آسیب‌پذیری غیرقابل انکار ایجاد می‌کند، و همین آسیب‌پذیری است که پیام پزشکیان به بن‌سلمان را خاص و متفاوت می‌سازد. ارسال پیام از طریق ریاض – که در نظم منطقه‌ای جدید نقش محوری دارد – نشان‌دهنده‌ی تلاش برای باز کردن یک مسیر غیرمستقیم به واشنگتن است، آن‌هم در لحظه‌ای که ترامپ مستقیماً اعلام می‌کند «ایران خواهان مذاکره است». ✏️ اما در سوی دیگر، عربستان نیز بازی خود را دارد. بن‌سلمان در حال تثبیت سیاست خارجی جدیدی است که به‌طور همزمان بر سه محور تکیه دارد: اطمینان‌سازی در برابر واشنگتن، حفظ ثبات منطقه‌ای، و مدیریت تهدیدهای ناشی از رقابت ایران و اسرائیل. او در این موقعیت منحصر‌به‌فرد قرار گرفته که می‌تواند پیام‌بر میان تهران و واشنگتن باشد؛ نقشی که نه عمان در اختیار دارد و نه قطر. ✏️ اینکه ترامپ در دیدار با بن‌سلمان به موضوع ایران می‌پردازد کاملاً قابل انتظار است. دولت ترامپ، چه در روایت انتخاباتی و چه در سیاست خارجی، به‌دنبال «نمایش پیشرفت» در پرونده ایران است؛ پیشرفتی که بدون باز شدن یک مسیر ارتباطی عملی نمی‌شود. بنابراین حتی اگر تهران هنوز آماده‌ی ارائه‌ی امتیاز واقعی نباشد، ایجاد این تصور که مذاکره ممکن است برای هر دو طرف سود تبلیغاتی دارد. ✏️ با این‌حال، باید پذیرفت که نشانه‌ها بیشتر از آنکه بیانگر یک توافق قریب‌الوقوع باشند، نشان‌دهنده‌ی یک آمادگی آرام و محتاطانه برای ورود به مرحله‌ی جدید هستند. تهران در حال ارسال سیگنال است، ریاض در حال میانجیگری آزمایشی است، و واشنگتن در حال ارزیابی وزن واقعی پیام‌ها. آنچه امروز شکل گرفته بیشتر شبیه یک «موقعیت‌سنجی جمعی» است تا حرکت در آستانه‌ی توافق. اما اینکه این موقعیت‌سنجی می‌تواند به تغییرات بزرگ منجر شود یا نه، بستگی به این دارد که آژانس در جلسه پیش‌رو چه تصمیمی می‌گیرد و اینکه تهران تا چه حد آماده است از سیاست چندلایه‌ی اخیرش عبور کند. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👏 40 26👌 8👍 2👎 2🤝 2
شعارهای «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» بی‌گناه‌اند؟ سبب تحریم این‌ها نیستند؟ حمید قنبری، معاون دیپلماسی اقتصادی وزارت خارجه، مدعی شد که اگر تحریم‌های ایران به‌دلیل شعارهای «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» بود، باید نامشان در متن تحریم‌ها صریحاً آمده باشد. او گفت تحریم‌ها زمانی رفع می‌شوند که ایران دیگر «تهدیدی برای منافع آمریکا و متحدانش» نباشد؛ مفهومی که به‌گفته او دامنه‌ای بسیار گسترده دارد. حرفی که از زبان یک مقام دیپلماسی اقتصادی بیرون می‌آید، اما بیشتر شبیه توضیحات یک کارمند بایگانی است که دنبال کلیدواژه می‌گردد تا معنای سیاست بین‌الملل. ✍️ اولین نکته‌ای که قنبری از آن غفلت می‌کند این است که تحریم‌های بین‌المللی را نمی‌شود مانند یک آیین‌نامه داخلی بخواند. تحریم‌ها ابزار سیاست خارجی‌اند؛ جنگ اقتصادی-روانی‌اند؛ و هیچ‌کس موظف نیست در بندهای حقوقی بنویسد «این تحریم به‌خاطر فلان شعار بود»، همان‌طور که مأمور پلیس نمی‌نویسد «مظنون هنگام فرار فحش هم داد». اصل ماجرا پشت پرده است، نه در متن. ✍️ شعارهای «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» بخشی از نمادهای رسمی جمهوری اسلامی‌اند. برای برخی «سنت»‌اند، برای سیاستمداران غربی سند خصومت دائمی، برای رسانه‌ها خوراک آماده، و برای تصمیم‌گیران تحریمی هم نشانه‌ای از یک رفتار غیرقابل‌اعتماد. اینکه قنبری می‌گوید چون در متن تحریم‌ها نیامده، پس تأثیری ندارند، شبیه این است که بگوییم «چون در قبض برق ننوشته کولر زیاد مصرف کرده، پس تقصیر کولر نیست.» دنیا این‌گونه کار نمی‌کند. ✍️ قنبری به دنبال «علت واحد و صریح» می‌گردد؛ اما تحریم‌ها مثل دستور پخت یک غذای ساده نیستند که فقط یک عامل داشته باشند. آن‌ها حاصل تلاقی سیاست هسته‌ای، گروه‌های نیابتی، تنش‌های منطقه‌ای، بی‌اعتمادی جهانی و البته همان نمایش‌های پرحرارت و پلاکاردهای همیشگی‌اند. اینکه بگوییم «چون در متن نیامده پس ربطی ندارد»، یک ساده‌سازی خوش‌بینانه است، چیزی شبیه اینکه بگوییم «چون در نامه اخراج ننوشته بود دیر می‌رسیدم، پس بی‌ارتباط است.» ✍️ از سوی دیگر، در متن رسمی تحریم‌ها صراحتاً آمده که «این تحریم‌ها تا زمانی پابرجاست که ایران تهدیدی برای منافع آمریکا و متحدانش باشد.» این یعنی مسئله اصلی، رفتار و فعالیت‌های راهبردی است، نه صرفاً چیزهایی که روی بنرهای ۱۳ آبان نوشته می‌شود. اما همین شعارها نیز نقش مکمل دارند؛ پیام‌هایی روانی که می‌گویند «تعامل؟ نه، ما فعلاً در موضع تقابل هستیم.» ✍️ قنبری تلاش می‌کند این شعارها را «بی‌ضرر» جلوه دهد، اما استدلال او حتی در سطح توجیهات یک سخنگوی معمولی هم نمی‌گنجد. چنین خوانشی از تحریم‌ها باعث می‌شود سیاست‌گذار ایرانی گرفتار همان سوءبرداشت‌های قدیمی بماند: این تصور ساده‌لوحانه که تحریم‌ها یک سوءتفاهم حقوقی‌اند و اگر متن را درست بخوانیم، مشکل حل می‌شود. ✍️ واقعیت این است که تحریم‌ها نتیجه جمع عوامل فنی، سیاسی، روانی و راهبردی‌اند؛ و شعارهای رسمی، اگر علت اصلی نباشند، در کنار سایر عوامل نقش تصویری، ادراکی و تبلیغاتی دارند. اینکه بگوییم «اثری ندارند چون اسمشان در متن نیامده»، تحلیل سیاسی نیست؛ یک شوخی سیاسی است. شوخی‌ای که پشت میز مذاکرات، هیچ‌کس به آن نمی‌خندد. ✍️ این نوع ساده‌سازی نه فهم درستی از مکانیزم تحریم‌ها ارائه می‌دهد و نه به بهبود تصمیم‌گیری کمک می‌کند. سیاست خارجی در جهانی که روایت‌ها بر واقعیت سایه انداخته‌اند، عرصه نمادها بقدر عرصه منافع است؛ و نمادها در برخی موقعیت‌ها از خودِ موشک‌ها مؤثرتر عمل می‌کنند. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
55👍 26👌 14👏 3
سقاب‌اصفهانی بر رأس انرژی ایران، از رفع ناترازی ازدواج طلاب تا کارنامه‌ای که بوی انرژی نمی‌دهد، آیا رازی در آن نهفته است؟ ✍️ در این انتصاب تازه، پزشکیان دقیقاً همان کاری را کرد که ماه‌ها می‌کوشید ثابت کند انجام نخواهد داد، واگذاری یک نهاد تخصصی، پیچیده و آینده‌ساز به فردی که تمام «تجربه انرژی»‌اش در حد رفع «ناترازی ازدواج طلاب» و ارائه «فرمول مراکز همسریابی» خلاصه می‌شود. در حالی که حتی درباره تحصیلات او نیز شفافیت وجود ندارد، از کارشناسی ارشد مکانیک تا «دانشجوی دکتری مدیریت دولتی» بودن، همه چیز در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. این انتصاب نه یک لغزش است و نه یک اشتباه سهوی، بلکه امضای سیاسی رئیس‌جمهوری است که زیر فشار پنهان جریان پایداری، تسلیم می‌شود اما وانمود می‌کند یک انتخاب کارشناسی انجام داده است. ✍️ پزشکیان با گفتن اینکه «تحلیل‌ها و تسلط تیم سقاب‌اصفهانی جامع‌تر و دقیق‌تر از بقیه بود» نه تنها شعور کارشناسان انرژی کشور را دست‌کم گرفت، بلکه عملاً این پیام را به جامعه منتقل کرد، ما در کشوری با ده‌ها دکترای انرژی، صدها متخصص سیاست‌گذاری و بدنه فنی و باسابقه وزارت نیرو، تنها یک نفر را یافتیم که تسلطش بر «ناترازی ازدواج» چنان خیره‌کننده بوده که شایستگی مدیریت انرژی ایران را پیدا کرده است! ✍️ این انتصاب یک پیام خطرناک دارد، جریان پایداری در دولت پزشکیان نه تنها حذف نشده بلکه با شیبی آرام، نرم و حساب‌شده در حال نفوذ به سطوح استراتژیک قدرت است، آن هم در حوزه‌ای که قلب بحران‌های ساختاری اقتصاد ایران، تحریم‌ها، مذاکرات و انباشت چالش‌هاست. انرژی، این نقطه حیاتی، اکنون در اختیار چهره‌ای قرار گرفته که هیچ ارتباط طبیعی با این حوزه ندارد. ✍️ چه کسی باور می‌کرد پزشکیان، همان پزشکیان «ضد تندرو»، نهادی را که باید موتور تحول انرژی و مسیر مقاومت در برابر سقوط اقتصادی باشد، بدهد دست کسی که برندش «فرمول ازدواج» بوده است؟ چه ضربه‌ای به اعتماد عمومی کاری‌تر از این؟ و چه توهینی به جامعه علمی تلخ‌تر از آنکه مدیریت کلیدی‌ترین سازمان انرژی کشور به فردی سپرده شود که حتی روایت‌های مربوط به تحصیلاتش با یکدیگر جور درنمی‌آید؟ ✍️ این انتصاب، یک لغزش تاکتیکی نیست، یک تغییر راهبردی است. نشانه‌ای آشکار از انحراف همان وعده‌هایی که پزشکیان در مسیر انتخابات داد، وعده‌هایی درباره استفاده از «بهترین‌ها» و «متخصص‌ترین‌ها». حالا این بهترین‌ها کسانی‌اند که نسخه ازدواج می‌نوشتند و اکنون موظف‌اند نسخه انرژی کشور را بنویسند. ✍️ با این انتصاب آقای پزشکیان مردم بیش از پیش متوجه شدند که ناکارآمدی دولت شدند. تنها برداشت روشن مردم از این انتصاب این بود، جریان جلیلی جدا از وزرای منتسب به این جریان، در حال پیشروی در همه سطوح دولت است و بزرگترین لقمه‌اش حوزه انرژی بوده است. ✍️ و این تازه آغاز ماجراست. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 111 28👎 3👏 2👌 2
در مکزیک چه می‌گذرد و چرا برای ما مهم است؟ از ترور شهردار تا کشتن دانشجو و آمدن میلیون‌ها نفر به خیابان ✏️ آنچه این روزها در مکزیک رخ داد، از اعتصاب معلمان تا انفجار خشم عمومی علیه فساد پلیسی، تبانی مقامات محلی با کارتل‌ها، و ناامیدی کامل از صندوق رأی، نه یک حادثه ناگهانی، بلکه پایان یک رشته طولانی از خیانت‌های حکومتی بود. جرقه اولیه، درست مثل بسیاری از جنبش‌های گذار در جهان، یک واقعه کوچک اما حامل نماد «تحقیر ملی» بود: کشته‌شدن یک دانشجو در ایالت گررو (نام ایالتی در جنوب مکزیک که محل وقوع حادثه بود) به‌دست نیروهای امنیتی و سپس تلاش مقامات برای پنهان‌کاری. همین نقطه، به تعبیر چارلز تیلی، تبدیل شد به الگوهای اعتراض؛ یعنی لحظه‌ای که مردم فهمیدند ابزارهای معمول اعتراض دیگر کار نمی‌کند و باید وارد فاز جدیدی از مقابله شوند. ✏️ در مکزیک، هم‌سطح با مدل «گذار از پایین» گی‌یرمو اودانل، جامعه مدنی وقتی دید «دولت قانونی» عملاً به یک دکور پوک بدل شده، شروع کرد به بازتولید قدرت در خیابان: کمیته‌های محلی، گروه‌های دانشجویی، اتحادیه‌های مستقل و شبکه‌های ضدفساد. این‌ها همان چیزهایی است که در ادبیات گذار به آن زیرساخت‌های مقاومت می‌گویند؛ مقاومت‌هایی که نامرئی شروع می‌شوند اما زیرساخت خیزش نهایی را فراهم می‌کنند. ✏️ اگر مکزیکی‌ها امروز تا درِ کاخ ریاست‌جمهوری پیش می‌روند، به این خاطر نیست که ناگهان «جسور» شده‌اند، به این خاطر است که سال‌ها پیاپی تمرین کرده‌اند: زاپاتیست‌ها در چیاپاس، جنبش ۴۳ دانشجو، اعتصابات معلمان، اعتراضات علیه خصوصی‌سازی انرژی، و کارزارهای ضدفساد. هربار حکومت کمی عقب نشست، هربار مردم یک قدم جلو آمدند. گذار همین است: انباشته‌شدن آرامِ نارضایتی‌هایی که روزی در یک نقطه مناسب، زیر یک فشار مناسب، با یک نماد مناسب، به انفجاری سازمان‌مند تبدیل می‌شود. ✏️ این مسیر برای ما آشناست. ایران نیز تجربه‌های مشابهی دارد: از ۸۸ تا ۹۶ و ۹۸ و ۱۴۰۱. درست مثل مکزیک، هر بار که حکومت با خشونت پاسخ داد، بخشی از جامعه به این جمع‌بندی رسید که «قانونِ موجود» نه ابزار اصلاح است و نه حتی ابزار حفاظت از شهروند. نظریه‌پردازانی مثل جین شارپ می‌گویند که لحظهٔ تغییر، زمانی رخ می‌دهد که مردم بفهمند ستون‌های نگه‌دارندهٔ قدرت، رسانه، نیروهای امنیتی، بوروکراسی، مشروعیت اخلاقی، یکی‌یکی فرو ریخته‌اند. مکزیک دقیقاً در همین نقطه ایستاده بود. ✏️ لازم است اشاره کنیم که ترور شهردار محلی نیز یکی از حوادث تلخ و تاثیرگذار این دوره بود که نشان از عمق بحران و فساد سیستماتیک دارد و جرقه‌های خشم مردم را شعله‌ورتر کرد. ✏️ در مکزیک، معترضان فهمیدند که اگر قرار است گذار رخ دهد، باید به‌جای تکرار الگوهای خشمِ بی‌برنامه، به سمت اقدام جمعی هوشمندانه بروند. آن‌ها جریان اعتراض را از یک «اعتراض توده‌ای» به یک «جنبش گذار» تبدیل کردند: با شبکه‌سازی، با تولید روایت، با بی‌اعتمادسازی نسبت به ساختار فاسد، و با حمله مستقیم به نماد قدرت. این همان چیزی است که در ادبیات اجتماعی آن را سیاسی‌سازی لحظه‌های اخلاقی می‌نامند؛ یعنی تبدیل شوک‌های اخلاقی به انرژی سیاسی. ✏️ ایران همین مسیر را پیشِ‌رو دارد، با یک تفاوت مهم: در ایران، شتاب فروپاشی مشروعیت بسیار شدیدتر است و هر بحران اقتصادی، هر تناقض حکومتی، و هر سرکوب کور، نقش همان «جرقه گررو» (نام ایالت گررو در جنوب مکزیک) را بازی می‌کند. مکزیکی‌ها به ما یادآوری می‌کنند که گذار، محصول یک خبر یا یک حادثه نیست؛ محصول یک حافظه جمعی است. مردم مکزیک امروز به کاخ ریاست‌جمهوری حمله نمی‌کنند چون خشمگین‌اند، حمله می‌کنند چون تکلیفشان با نظام سیاسی روشن شده است. ✏️ و این‌جا درس اصلی برای ماست: گذار زمانی آغاز می‌شود که مردم از حاکمیت نمی‌ترسند و حاکمیت از مردم می‌ترسد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 94 26👌 10👎 5👏 2🕊 1
جنگ روایت‌ها؛ وقتی تهران می‌گوید «ما را شکست ندادید» و واشنگتن می‌گوید «خودشان دنبال مذاکره هستند» ✏️ ✏️ وقتی عراقچی می‌گوید «اهداف آمریکا و اسرائیل محقق نشد و حالا دوباره درخواست مذاکره شروع شده»، او در واقع دارد پیش‌نویس راه مذاکره برای نظام را می‌نویسد؛ نه برای مردم، بلکه برای شیعه‌طلب‌ها، پایداری‌چی‌ها و رادیکال‌های داخلی که باید قانع شوند چرا جمهوری اسلامی دوباره باید پشت میز مذاکره بنشیند. ✏️ در همان لحظه، ترامپ اعلام می‌کند: «ایران ناچار است با ما مذاکره کند.» این دو جمله متناقض نیستند؛ دو روایت از یک واقعیت واحدند. هر طرف برای مصرف داخلی خودش، نسخه‌ای را انتخاب می‌کند که مخاطبش هضم کند. وقتی قرار بر جنگ نیست، مذاکره بازمی‌گردد — این قانون روابط بین‌الملل است. ✏️ عراقچی می‌گوید: «تأسیسات ما تخریب شد اما تکنولوژی باقی مانده؛ اراده ملت هم محکم‌تر شده.» این جمله را باید ترجمه کرد، چون این‌ها واژگان رمز هستند: «تأسیسات ما تخریب شد» یعنی ما در میدان نظامی آسیب امنیتی مهمی دیدیم. «تکنولوژی باقی مانده» یعنی توان بازسازی داریم و می‌توانیم دوباره آنها را احیا کنیم. «اراده محکم‌تر شده» یعنی برای اینکه فرمان مذاکره را می‌خواهیم صادر کنیم، باید آن را در کاغذ مقاومت بپیچیم. ✏️ وقتی عراقچی می‌گوید «دوباره درخواست مذاکره شروع شده»، منظور این است که کانال‌های ارتباطی غیررسمی، همان مسیرهایی که در تجربه سال‌های ۹۰ و ۹۲ به‌کار گرفته شد، دوباره وارد فاز فعال‌سازی شده‌اند. تجربه‌های گذشته نشان می‌دهد در چنین لحظاتی، ارتباطات غیرعلنی معمولاً پیش از هر تحول رسمی دوباره احیا می‌شود. ✏️ این دقیقاً همان کاری است که نظام در سال‌های ۹۰ و ۹۲ انجام می‌داد: آماده‌سازی ذهن نیروهای داخلی برای یک تغییر تاکتیکی که اسمش را نمی‌شود گذاشت امتیازدهی، ولی ذاتش همان است. ✏️ ترامپ احتیاج دارد نشان دهد ایران «ضعیف شده و مجبور به مذاکره با اوست»؛ چون شعار او «قدرت آمریکا و تحقیر دشمنان» است. هرگونه تصویر از ایران سرسخت به ضرر ترامپ است. بنابراین ترامپ یک روایت می‌سازد: ایران شکست خورده و محتاج توافق با ترامپ است. ✏️ در تهران، نظام نیاز دارد از مذاکره یک «پیروزی راهبردی» بسازد. چون بعد از ماه‌ها حمله و ضدحمله و تهدید، عقب‌نشینی بدون روایت توجیه‌گر باعث ریزش داخلی می‌شود. پس تهران می‌سازد: ما شکست‌ناپذیریم؛ برنامه هسته‌ای نابود نشد؛ حالا دشمن مجبور است با ما مذاکره کند. ✏️ این دو روایت، دو قطب یک میز مذاکره‌اند. در روابط بین‌الملل این روند را پنجره میانجی‌گری می‌نامند: زمانی که هزینه ادامه درگیری برای طرفی که هزینه بیشتری متحمل می‌شود از منفعت آن بالاتر می‌رود، اما هیچ‌یک از طرف‌ها نمی‌خواهد این تغییر موقعیت را علنی و آشکار اعلام کند. ✏️ روایت پایه‌ای که عراقچی می‌سازد در هفته‌های آینده تبدیل می‌شود به این جملات: ما پیروز میدان‌های نظامی بودیم. آمریکا ناچار شد به ما پیام بدهد. مذاکره انتخاب ما نیست؛ واقعیتی است که به طرف مقابل تحمیل شده. این روایت‌سازی ضروری است تا از حملات پایداری‌چی‌ها جلوگیری کند، زمینه‌سازی کند برای گفتگوهای عمانی، قطری یا سوییسی، در افکار عمومی نشان دهد مذاکره ضعف نیست و هزینه عقب‌نشینی واقعی را کاهش دهد. این همان کاری است که همه حکومت‌ها هنگام ناچاری انجام می‌دهند: شرایط واقعی را پنهان می‌کنند و یک روایت پیروزی‌گونه جایگزین می‌کنند. ✏️ جنگ واقعی روی زمین تمام نشده، اما جنگ روایت‌ها از همین حالا شروع شده است. ترامپ می‌گوید: «تهران خواهان مذاکره با من است.» عراقچی می‌گوید: «واشنگتن شکست خورد و مجبور شد به ما پیام مذاکره بدهد.» ✏️ و در زیر پوست این دو روایت، واقعیت این است که حملات اخیر برای هیچ‌کس پیروزی نیاورد؛ برنامه هسته‌ای ایران آسیب دیده اما نابود نشده؛ آمریکا فهمیده آسیب‌زدن محدود فایده استراتژیک ندارد؛ و ایران فهمیده ظرفیت ادامه این شکل از رویارویی را ندارد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 71 31👌 6👏 3
✍️ بازداشت اکبر دانش سرارودی؛ سکوت ممنوع، صداها نباید خفه شود ✍️ ساعاتی پیش خبری تلخ و ناامیدکننده منتشر شد: اکبر دانش سرارودی، فعال سیاسی و جانباز گران‌قدر جنگ، در خانه‌اش در شهر اصفهان توسط ماموران لباس شخصی بازداشت شد. هنوز هیچ توضیح روشنی درباره علت بازداشت و محل انتقال این انسان شریف و دلسوز منتشر نشده است، اما گزارش‌ها حاکی از آن است که بازداشت او به دلیل سخنرانی‌اش در مراسم یادبود یکی از جانباختگان جنبش مهسا بوده است. این سکوت، خود فریادی است علیه حق‌کشی و سرکوب آزاداندیشان. ✍️ اکبر دانش سرارودی نه فقط یک فعال سیاسی، بلکه نمادی از مقاومت مدنی و ایستادگی بر آرمان‌های انسانی در میان سخت‌ترین شرایط است. سال‌ها با دست‌های خسته از جنگ و رنج‌های آن، در راه عدالت و آزادی قدم گذاشته و اکنون به خاطر بیان حقایق و دفاع از مطالبات مردمی، گرفتار چنگال بی‌رحمی شده است. ✍️ این بازداشت، تکرار فشارهایی است که سال گذشته و در جریان فراخوان تجمع ۲۵ بهمن برای رفع حصر مهندس موسوی نیز تجربه شده بود؛ نشانه‌ای از پایبندی مستمر اکبر دانش سرارودی به مبارزه برای حقوق مدنی و عدالت. ✍️ بازداشت‌ها تکراری و خسته‌کننده شده‌اند؛ از بازداشتی به بازداشتی دیگر، انگار صدای اعتراض هر روز بیشتر به سکوت نزدیک می‌شود. البته حکومت فقط به هوش غریزی خودش تکیه دارد؛ همان سه غریزه ابتدایی: بقا، حفظ قدرت و سرکوب هر صدای مخالف. انگار این‌ها تمام دانسته‌هایش است و کار دیگری بلد نیست. این روند ناامیدکننده اما نباید فراموش کند که سرکوب هیچ‌گاه نتوانسته صدای عدالت را خاموش کند. ✍️ بازداشت او، زنگ خطری برای همه کسانی است که باور دارند صدای اعتراض حق مسلم هر انسان آزاد است. در برابر این نوع اقدامات سرکوبگرانه نباید سکوت کرد و اجازه نداد هر روز تعداد بیشتری از فعالان و دلسوزان جامعه در زندان‌های بی‌نام و نشان گم شوند. ✍️ آزادی فوری و بدون قید و شرط اکبر دانش سرارودی خواسته‌ای است انسانی و حقوقی که نباید نادیده گرفته شود. آزادی او نه تنها حق خودش، بلکه حق تمام کسانی است که به دنبال آینده‌ای روشن‌تر و عادلانه‌تر برای ایران هستند. این بازداشت، گامی دیگر در جهت خاموش کردن نور امید است که باید به دقت مورد توجه قرار گیرد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 101 40👌 6
از پرونده‌های امنیتی تا میزهای پر زرق و برق؛ چگونه ساختار قدرت در ایران، «اندیشکده حکومت و کشورداری شهید رئیسی» را به محلی برای توجیه سیاست‌های شکست‌خورده تبدیل کرده است؟ ✏️ در کشوری که وعده‌ها زیر آسفالت‌ها دفن شده‌اند، دوباره سفره‌ای پهن می‌شود؛ اما این بار، سفره‌ای پر از تکرار و ریا با عنوانی فاخر و پرطمطراق: «اندیشکده حکومت و کشورداری شهید رئیسی». چنین عنوانی، مثل تابلوهای نئون روشن بر چهره‌ی تاریک سیاست ما می‌درخشد: واژه‌هایی مقدس و معنوی، اما در عمل، دکانی از جنس بودجه، استخدام، پاداش و سهم‌خواهی. ✏️ آیا این اندیشکده قرار است اندیشه بیافریند؟ یا مأموریتی جز تداوم همان منطق فرسوده‌ای که کشور را تا مرز بی‌اندیشگی کشانده، دارد؟ وقتی اندیشه صرفاً به «اداره کردن ملت» تقلیل یابد، نه به «فهمیدن انسان»، آنچه ساخته می‌شود دیگر اندیشکده نیست؛ بلکه قلعه‌ای از بروکراسی است که بر سینه‌ی مردم سنگینی می‌کند. ✏️ در جهانی که دانشگاه‌ها برای رهایی انسان فکر می‌کنند، ما اندیشکده‌ای بنا می‌کنیم برای تثبیت انسان در حصار حکومت. تناقض تلخ این پروژه در این است که واژه‌های پرطمطراق، دقیقاً روبه‌روی معنای واقعی خود عمل می‌کنند: «کشورداری» معنایش در اینجا دارایی کشور است؛ همه چیز باید «دار» شود، یعنی به مالکیت عده‌ای خاص درآید. اندیشه، بودجه، بنیاد، حتی نام شهید. ✏️ این تأسیس نه زاده‌ی فقدان رئیسی است، بلکه ادامه‌ی منطق او؛ منطق تکرار، منطق مصرف نام‌ها برای پوشاندن واقعیت‌ها. در این سرزمین هیچ چیز نمی‌میرد، حتی ناکارآمدی؛ فقط لباس تازه می‌پوشد و با تابلوهای پر زرق و برق بازمی‌گردد. ✏️ مردم که چشم به راه لقمه‌ای واقعی‌اند، اما هر بار تنها صدای چنگال‌ها و دندان‌ها را می‌شنوند؛ سفره‌ای که مدام پهن می‌شود، اما هیچ لقمه‌ای از اندیشه‌ی آزاد در آن نیست. تنها لقمه‌ی چرب بودجه، در دهان نهادهایی که خود را با واژه‌ی شهید، مقدس می‌کنند تا مصونیت بگیرند از پرسش و نقد. ✏️ این اندیشکده، اگر می‌خواهد حقیقتاً اندیشکده باشد، باید نخست با بزرگ‌ترین مسئله‌ی کشورداری روبه‌رو شود: چگونه می‌توان در نظامی که بودجه‌ها بازیچه‌ی قدرت‌اند، اندیشه‌ای حقیقی به مردم تقدیم کرد؟ اما ما می‌دانیم: سفره‌ای پهن شده است — و سفره‌ها در این خاک هرگز برای اندیشیدن نیستند، برای خوردن‌اند. ✏️ شاید برای این سیستم، اندیشه یعنی همان تکرار مکررات؛ همان بازی همیشگی با کارت‌های سوخته. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👏 66 22👍 13👌 2
از پرونده‌های امنیتی تا میزهای پر زرق و برق؛ چگونه ساختار قدرت در ایران، «اندیشکده حکومت و کشورداری شهید رئیسی» را به محلی برای توجیه سیاست‌های شکست‌خورده تبدیل کرده است؟ ✏️ در کشوری که وعده‌ها زیر آسفالت‌ها دفن شده‌اند، دوباره سفره‌ای پهن می‌شود؛ اما این بار، سفره‌ای پر از تکرار و ریا با عنوانی فاخر و پرطمطراق: «اندیشکده حکومت و کشورداری شهید رئیسی». چنین عنوانی، مثل تابلوهای نئون روشن بر چهره‌ی تاریک سیاست ما می‌درخشد: واژه‌هایی مقدس و معنوی، اما در عمل، دکانی از جنس بودجه، استخدام، پاداش و سهم‌خواهی. ✏️ آیا این اندیشکده قرار است اندیشه بیافریند؟ یا مأموریتی جز تداوم همان منطق فرسوده‌ای که کشور را تا مرز بی‌اندیشگی کشانده، دارد؟ وقتی اندیشه صرفاً به «اداره کردن ملت» تقلیل یابد، نه به «فهمیدن انسان»، آنچه ساخته می‌شود دیگر اندیشکده نیست؛ بلکه قلعه‌ای از بروکراسی است که بر سینه‌ی مردم سنگینی می‌کند. ✏️ در جهانی که دانشگاه‌ها برای رهایی انسان فکر می‌کنند، ما اندیشکده‌ای بنا می‌کنیم برای تثبیت انسان در حصار حکومت. تناقض تلخ این پروژه در این است که واژه‌های پرطمطراق، دقیقاً روبه‌روی معنای واقعی خود عمل می‌کنند: «کشورداری» معنایش در اینجا دارایی کشور است؛ همه چیز باید «دار» شود، یعنی به مالکیت عده‌ای خاص درآید. اندیشه، بودجه، بنیاد، حتی نام شهید. ✏️ این تأسیس نه زاده‌ی فقدان رئیسی است، بلکه ادامه‌ی منطق او؛ منطق تکرار، منطق مصرف نام‌ها برای پوشاندن واقعیت‌ها. در این سرزمین هیچ چیز نمی‌میرد، حتی ناکارآمدی؛ فقط لباس تازه می‌پوشد و با تابلوهای پر زرق و برق بازمی‌گردد. ✏️ مردم که چشم به راه لقمه‌ای واقعی‌اند، اما هر بار تنها صدای چنگال‌ها و دندان‌ها را می‌شنوند؛ سفره‌ای که مدام پهن می‌شود، اما هیچ لقمه‌ای از اندیشه‌ی آزاد در آن نیست. تنها لقمه‌ی چرب بودجه، در دهان نهادهایی که خود را با واژه‌ی شهید، مقدس می‌کنند تا مصونیت بگیرند از پرسش و نقد. ✏️ این اندیشکده، اگر می‌خواهد حقیقتاً اندیشکده باشد، باید نخست با بزرگ‌ترین مسئله‌ی کشورداری روبه‌رو شود: چگونه می‌توان در نظامی که بودجه‌ها بازیچه‌ی قدرت‌اند، اندیشه‌ای حقیقی به مردم تقدیم کرد؟ اما ما می‌دانیم: سفره‌ای پهن شده است — و سفره‌ها در این خاک هرگز برای اندیشیدن نیستند، برای خوردن‌اند. ✏️ شاید برای این سیستم، اندیشه یعنی همان تکرار مکررات؛ همان بازی همیشگی با کارت‌های سوخته. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
وقتی منبر سیاسی جای واقعیت را می‌گیرد خطبه‌هایی برای گذشته، هشدارهایی برای آینده ✏️ سخنان این هفته‌ی خاتمی در نماز جمعه، بیش از آنکه نشانی از دین داشته باشد، نشانی از اضطراب قدرت بود؛ اضطرابی که در قالب نصیحت مذهبی بسته‌بندی می‌شود تا زخم‌های عمیق جامعه پشت واژه‌های «معاند» و «لجباز» پنهان بماند. اما مشکل اینجاست که جامعه دیگر در این بسته‌بندی‌ها جا نمی‌گیرد. ✏️ اینکه بخشی از زنان بی‌حجاب را «معاند» معرفی کنیم، یعنی از روبه‌رو شدن با حقیقت فرار کنیم. حقیقتی ساده، زمینی و بی‌پیرایه: این نسل نه علیه دین قیام کرده و نه اسیر پروژه‌های خارجی است. فقط نمی‌خواهد با قوانین و سبک زندگی دهه شصت زندگی کند. حکومت اما همچنان ترجیح می‌دهد علت هر تغییر اجتماعی را در آن سوی اقیانوس‌ها جست‌وجو کند؛ چرا؟ چون پذیرش واقعیت داخلی، یعنی پذیرش شکست سیاست. ✏️ از همه مضحک‌تر، ارجاع به یک نویسنده آمریکایی و هشدار درباره «خواب‌های سیا»ست. گویی هر زنی که شال از سر بردارد، درگیر کودتای جهانی شده است. این روایت‌ها نه مردم را می‌ترساند، نه اقتدار می‌سازد؛ فقط نشان می‌دهد که سیستم سیاسی، در فهم ساده‌ترین رفتار اجتماعی درمانده است. وقتی برای توضیح انتخاب فردی، ناچار می‌شوی پای سازمان‌های امنیتی دنیا را وسط بکشی، یعنی از مردم جا مانده‌ای و از حقیقت گریخته‌ای. ✏️ مسأله حجاب—چه بخواهند چه نخواهند—از پرونده امنیتی خارج شده و به واقعیت اجتماعی بدل شده است. برخورد قانونی، تهدید، اخطار و خطبه، هیچ‌کدام نمی‌توانند چیزی را به عقب برگردانند که به‌طور طبیعی در زندگی مردم ریشه دوانده است. جامعه ایران امروز، با همه رنج و فشارش، باز هم در سبک زندگی خود مستقل‌تر از همیشه است. این استقلال را نمی‌شود با سخنرانی مهار کرد. ✏️ زنان ایران، چه باحجاب چه بی‌حجاب، سال‌هاست هزینه بی‌پایان سیاست را پرداخت می‌کنند. آن‌ها نه ابزار سیا بوده‌اند، نه بازیچه ترامپیست‌ها و نه سرباز پروژه‌های خارجی. آنها فقط می‌خواهند در خیابان و مدرسه و دانشگاه، «حق انتخاب» داشته باشند؛ همان چیزی که در ادبیات رسمی همیشه گم و در عمل همیشه مصادره شده است. ✏️ حکومتی که زنان را به‌دلیل انتخاب‌شان «لجباز» بخواند و بعد برای اثبات این ادعا پای کتاب آمریکایی و توهم کودتا را وسط بکشد، در واقع ناخواسته یک حقیقت را علنی می‌کند: ترس عمیقش از زن ایرانی. ترسی که هیچ روایت امنیتی قادر به پنهان کردنش نیست. ✏️ و این دقیقاً همان نقطه‌ای است که خطبه‌ها از منبر جدا می‌شوند و وارد حوزه سیاست می‌شوند؛ سیاستی که سال‌هاست از جامعه عقب افتاده، اما هنوز وانمود می‌کند که جلوتر ایستاده است. جامعه اما راه خودش را می‌رود؛ بی‌سروصدا، بی‌ادعا، اما قاطع‌تر از همیشه. ✏️ این‌جا دیگر بحث دین و بی‌دینی نیست؛ بحث حق است و انکار حق. و هرجا حق انکار شود، دیر یا زود واقعیت بازمی‌گردد—با صدایی بلندتر از هر خطبه‌ای. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 95 24👏 12👎 2🙏 2👌 2
تغییر از درون؛ رؤیای ناممکن یا مسیر ناگزیر؟ | آیا بلوک‌های قدرت و نیروهای نظامی- امنیتی می‌توانند در لحظه‌ی فروپاشی، خود به موتور گذار تبدیل شوند؟ حمید آصفی در روزگاری که خاورمیانه بر لبه‌ی آتش می‌رقصد و تهران زیر سایه‌ی تحریم، انزوا و بحران جانشینی نفس می‌کشد، یک پرسش آرام‌آرام از دل خاموشی‌ها بالا می‌آید: آیا تغییر در جمهوری اسلامی می‌تواند از درون آغاز شود؟ آیا بخشی از همان بلوک‌های قدرت که امروز ستون‌های نظام را بالا نگه داشته‌اند، فردا می‌توانند نقش معماران دوران گذار را بازی کنند؟ یا ساختار به‌گونه‌ای بسته و امنیتی شده که هر جوانه‌ی تحول را در نطفه خفه می‌کند؟ تغییری بدون جنگ، بدون شورش، اما با جابه‌جایی در رأس تصمیم‌گیری؛ حرکتی که ظاهرش حفظ نظام است، اما در عمقش تلاشی برای نجات کشور از سقوط. اما این سناریو چقدر واقع‌بینانه است؟ بیایید بدون تعارف نگاه کنیم: ساختار سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی طی چهار دهه به شکلی طراحی شده که تمرکز قدرت را در یک هسته‌ی بسیار محدود تضمین کند. سپاه پاسداران عملاً در امتداد اراده‌ی رهبری حرکت می‌کند، ارتش نیز نه از نظر ساختاری و نه از لحاظ روانی استقلالی ندارد. شکاف میان سپاه و ارتش، همان «دوگانگی کنترل‌شده» است؛ مکانیزمی برای آن‌که هیچ نیروی نظامی نتواند ابتکار عمل را در دست بگیرد. اما این سازوکار آهنین هم در برابر واقعیت دوام ندارد. فشارهای منطقه‌ای، انزوای دیپلماتیک، فرسایش اقتصادی و تهدیدهای خارجی، در درون بدنه‌ی نظام شکاف‌هایی پدید آورده است. بخشی از نیروهای اقتصادی و امنیتی از ادامه‌ی درگیری‌های نیابتی و دشمنی مزمن با غرب خسته شده‌اند. آنان می‌دانند: جنگ مستقیم با اسرائیل یا آمریکا، یعنی فروپاشی کشور و نابودی خودشان. از همین رو، زمزمه‌هایی از تغییر به گوش می‌رسد — زمزمه‌هایی محتاطانه اما واقعی. با این حال، بزرگ‌ترین مانع، فقدان چهره‌ی اجماع‌ساز است. در سپاه و ارتش، هیچ فرماندهی وجود ندارد که بتواند میان نیروهای مختلف هم‌زمان اعتماد و اقتدار ایجاد کند. فرماندهان امروز نه رهبرند و نه متفکر؛ آن‌ها نگهبانان وضع موجودند، تربیت‌شده برای اطاعت، نه برای تصمیم. و از سوی دیگر، دیوار بی‌اعتمادی میان مردم و نیروهای نظامی، آن‌قدر بلند شده که حتی اگر بخشی از بدنه به فکر اصلاح بیفتد، پشتیبانی اجتماعی ندارد. تغییر بدون مردم، نه گذار است و نه انقلاب؛ فقط جابه‌جایی قدرت میان سایه‌هاست. با این همه، ایده‌ی «تغییر از درون» هنوز زنده است. چون بدیل‌های دیگر — انقلاب ناگهانی یا مداخله‌ی خارجی — نه اخلاقی‌اند و نه واقع‌بینانه. در چشم‌انداز امروز ایران، تنها سناریوی ممکن زمانی شکل می‌گیرد که بحران‌ها بر هم انباشته شوند: بحران جانشینی، بحران اقتصادی و بحران مشروعیت. در آن لحظه، شاید ائتلاف‌هایی از درون بلوک‌های نظامی، مالی و امنیتی پدید آیند که با نیروهای مدنی و عقلای جامعه پیوند بخورند. ائتلافی که نه برای حفظ نظام، بلکه برای نجات کشور برخیزد. اما تا آن زمان، «تغییر از درون» بیشتر شبیه رؤیایی است که در جلسات پنهان، در زمزمه‌های خسته‌ی مردان قدرت تکرار می‌شود. رؤیایی از تغییر بی‌خون، بی‌انفجار، بی‌فریاد. ولی تاریخ همیشه یک پاسخ دارد: هیچ نظام بسته‌ای با میل خود تغییر نمی‌کند، مگر وقتی که عقل در درونش پوسیده، ایمان از درونش تهی شده، و ترس از سقوط، از میل به بقا پیشی گرفته باشد. تغییر، حتی اگر از درون بلوک‌های قدرت آغاز شود، به‌زودی بیرون را دربرمی‌گیرد. چون هیچ دیواری نمی‌تواند برای همیشه در برابر نور دوام بیاورد. 🎥 اگر مایل بودی این بحث را عمیق‌تر و با جزئیات بیشتر ببینی، دعوتت می‌کنم به کانال من در یوتیوب سر بزنی: منتظر نقدها و دیدگاه‌های تو هستم؛ بیایید با هم حرف بزنیم، چکش‌کاری کنیم و راهی برای عبور از این وضعیت پیدا کنیم. این مسیر را فقط با صداقت و هم‌فکری می‌شود ادامه داد. https://youtu.be/WFvlwO730VM?si=h7eQJ__LpCIQX06l
Mostrar todo...
85👍 30👎 3👌 2🤝 2
وقتی عدالت خودکشی می‌کند: سوگنامه‌ی یک وجدان جمعی به یاد فؤاد شمس ✍️ دوباره یکی از شریف‌ترین‌ها سقوط کرد. نه از برج عاج قدرت، که از اوجی که فقط انسان‌های بی‌پناه و بی‌آلایش به آن پرواز می‌کنند: قلهٔ وجدان بیدار. فؤاد شمس رفت؛ آرام، بی‌صدا، و درست در لحظه‌ای که باید می‌ماند تا ما، این جامعهٔ خفته در انکار، را برای همیشه رسوا کند. ✍️ اما مگر چند وجدان بیدار می‌توانند در این خاک سترون تا آخر دوام بیاورند؟ اینجا، زمین هر از گاهی یکی از بهترین‌هایش را می‌بلعد؛ آنان را که هنوز شرم داشتند، هنوز درد مشترک را حس می‌کردند و هنوز، بر خلاف همه نشانه‌ها، باور داشتند که عدالت نه یک رؤیا، بلکه یک امکان است. ✍️ در سرزمینی که دروغ به «سیاست» و تملق به «فرزانگی» تبدیل شده، فؤاد شمس یک خرابکار خطرناک بود؛ چون زبانش به راستی عادت داشت. و راست گفتن در این دیار، همیشه نوعی خودکشی تدریجی است؛ مرگی آرام که با هر سکوت اختیاری، با هر مصلحت‌اندیشی کوچک و با هر نگاه دیگری که می‌کنی، پیش می‌رود. او نخواست در این خودکشی دستیار باشد. نخواست شریک جرم بی‌عدالتی شود. اما فراموش کرد که در این نظام، شرط بقا، خلع سلاح کردن وجدان است. ✍️ او حالا رفته است؛ بی‌آنکه حکومتی از نبودش بلرزد و بی‌آنکه جامعه‌ای از رفتنش به خود آید. مرگش، همچون زندگی‌اش، بی‌حاشیه و پُرمعنا بود؛ بی‌سروصدا، بی‌ادعا، و لبریز از آن تلخی ناپیدا که بر پیشانی همه ما حک شده است. ✍️ ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که سیستماتیک، روشن‌ترین چراغ‌هایش را خاموش می‌کند. جامعه‌ای که در آن روزنامه‌نگار عدالت‌خواه، هر روز باید میان حقیقتِ مرگبار و بقای مصلحتی یکی را برگزیند. فؤاد، مثل همیشه، حقیقت را انتخاب کرد. اما حقیقت در این جغرافیا، قاتلی است با هزار چهره: گاهی با نقاب «وطن»، گاهی با روبند «ایمان» و گاهی با عطر «آرمان». ✍️ فؤاد شمس از میان ما نرفت، او به روی ما خودکشی کرد. او آخرین مقاله‌اش را نه با قلم، بلکه با تن نحیفش نوشت — با آخرین حرکت، آخرین جمله، آخرین فریاد خاموش. او نه قربانی بود و نه شکست‌خورده؛ او یک معترض تمام‌عیار بود که دیگر نتوانست وقاحت سازمان‌یافته را تماشا کند. در جهانی که هر دزد و شارلاتانی تریبون دارد و هر وجدان بیداری، حتی حق نومید نشدن را نه. ✍️ شاید فؤاد در آن لحظهٔ آخر، زیر لب گفته باشد: «کافیست... دیگر بس است. سهم من از این رنج به پایان رسید.» و این شاید صادقانه‌ترین جمله‌ای بود که در سال‌های دروغ، از عمق جان کسی جاری شد. ✍️ او از مرگ نترسید؛ از بی‌حاصلی ترسید. از تماشای فرسودگی عدالت، از دیدن انزوای حقیقت، و از خستگیِ مبارزه در میدانی که تماشاگرانش، خود بازیگران نقش مخالفند. او از فساد خزنده‌ای خسته شد که روشنفکران را به دندان‌مصلحتی‌های ساکت بدل کرده است؛ از اخلاقیاتی که فقط برای توجیه ترس و منفعت ساخته شده‌اند؛ از جامعه‌ای که برای هر پوچی مویه می‌کند، جز برای انسان‌هایی از جنس او. ✍️ بله، فؤاد شمس مُرد، اما این ما بودیم که پیش‌تر مرده بودیم. ما که هر روز بر ضد خودمان شعار می‌دهیم، دروغ می‌پذیریم، سکوت می‌کنیم، و در خلوت، خود را «مبارز» می‌خوانیم. او رفت تا آینه‌ای باشد روبه‌روی ما؛ تا نشان دهد چه‌قدر از انسانیت‌مان را در ازای اندکی امنیت معامله کرده‌ایم. ✍️ فؤاد اهل امیدهای بازاری نبود. عدالت برایش خون بود؛ مایعی حیاتی، غیرقابل‌مذاکره و بی‌نیاز از لعاب دروغ. اما جهان ما برای چنین موجودی ساخته نشده است. جهان ما قلمرو شارلاتان‌هاست؛ پادشاهی کسانی که عدالت را تا مرز سود شخصی‌شان می‌پرستند. فؤاد در برابر این امپراتوری دروغ، بی‌سلاح ایستاد و با صداقت باخت — و همین باخت، درخشان‌ترین پیروزی اخلاقی او بود. ✍️ ما باید مرگ او را به درستی سیاسی بخوانیم — نه در معنای امنیتی و سطحی، بلکه در معنای عمیق انسانی: مرگ او سندی است علیه جامعه‌ای که وجدان را تبعید می‌کند، علیه نظامی که صداقت را تهدید می‌داند، و علیه تاریخی که انسان‌هایش را نه در میدان نبرد، بلکه در اتاق‌هایشان می‌کُشد. ✍️ در کشوری که عدالت‌خواهان در سکوت می‌میرند و ریاکاران در رفاه ترفیع می‌گیرند، هر خودکشی، یک بیانیه است. و هر مرگ شریف، یک قیامت خاموش. ✍️ فؤاد شمس، این جهان را ترک نکرد؛ او ما را به جا گذاشت — برهنه، بی‌نقاب، و در برابر پرسشی بی‌پاسخ: آیا هنوز می‌توان در سرزمینی چنین، انسان ماند؟ #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
110🕊 18👍 14👌 3👏 2👎 1🙏 1
علی لاریجانی؛ خطیبِ خستگیِ ملی در سیاستِ دفاعِ ابدی | از دشمن‌سازی تا فراموشی سازندگی ✏️ «ایران حتی به قیمت رویارویی با قدرت، جلوی وحشی‌گری مدرن می‌ایستد.» لاریجانی با این جمله سنگین و شکوهمند، دوباره همان استعاره‌ی خسته را بیرون کشید: مقاومت، مقاومت، و باز هم مقاومت! گویی چهل‌وشش سال تاریخ این کشور فقط یک صفحه دارد که باید بارها خوانده شود، بی‌آنکه ورق بخورد. ✏️ اما پرسش اصلی ساده است: مقاومتِ چه‌کسی؟ در برابر چه‌چیزی؟ و به سودِ چه‌کسانی؟ ✏️ آنچه در این نوع خطابه‌ها پنهان است، تغییرِ معنای وطن به ابزاری برای بقای قدرت است. «وحشی‌گری مدرن» در نظر ایشان همان جهانِ آزاد و باز است که نماینده‌اش رسانه‌ی مستقل، قانونِ انتخاب، و مردمِ صاحبِ حق‌اند. در نگاه اقتدارگرایانه، هر مطالبه‌ی شهروندی تبدیل می‌شود به نفوذ دشمن؛ هر نقدِ داخلی، بازتابِ غرب. و اینگونه است که حکومت، جنگی ابدی را علیه «خیال دشمن» تعریف می‌کند تا هیچ‌گاه حسابرسیِ واقعی نداشته باشد. ✏️ لاریجانی می‌گوید غرب باید سرِ عقل بیاید و بر اراده ملی تکیه کنیم. اما عقل، دقیقا همان چیزی است که در ساختارِ رسمی، حبس شده است. عقل ملی یعنی اینکه هزینه‌ی سیاست را نه از سفره‌ی مردم، بلکه از جیبِ تصمیم‌گیرندگان پرداخت کنند. عقل ملی یعنی صلحِ شجاعانه، نه جنگِ جاودانه. عقل ملی یعنی بازگرداندنِ معنای «مقاومت» به زندگی واقعی مردم: مقاومت در برابر بی‌عدالتی، فساد، تحقیر، و انحصار قدرت. ✏️ مردم ایران چهل‌وشش سال است در برابر فشارهای اقتصادی، انزوا، تحریم، تورم، و سانسور "مقاومت" کرده‌اند، اما نه از سرِ باور به ایدئولوژی رسمی، بلکه از سرِ غریزه‌ی زیستن. این مردم نیامده‌اند جهان را اصلاح کنند؛ می‌خواهند فقط زنده بمانند. این همان تفاوت مقاومتِ ملت و مقاومتِ قدرت است: اولی از جان برمی‌خیزد، دومی از ترسِ زوال. ✏️ و امروز دیگر شعارِ «ایستادگی» به جای انرژیِ ملی، بیشتر بوی فرسودگی می‌دهد. هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند با بنزینِ نفرت حرکت کند. هیچ ملتی با دشمن‌سازیِ دائمی رشد نمی‌کند. و هیچ دولتی نمی‌تواند با تکرارِ عبارت‌های حماسی، بر خرابه‌های زندگی مردم خطابه بخواند. ✏️ «مقاومت ملی» واقعی، یعنی مردم بتوانند نفسِ آزاد بکشند، نه اینکه برای تنفس، گناهکار شمرده شوند. یعنی تصمیم‌گیری‌ها از منطقِ عقل جمعی برآیند نه از بازی‌های درون‌حکومتی. یعنی به جای شعارِ "غرب باید سر عقل بیاید"، کسانی که سرنوشت کشور را در اختیار دارند، خودشان سرِ عقل بیایند. ✏️ مقاومت بدون عقل سیاسی، نه حماسه است و نه نجابت ملی؛ فقط تکرار تاریخیِ خستگی است. کشوری که مدام در "حالت دفاعی" تعریف می‌شود، هیچ‌گاه فرصتِ سازندگی پیدا نمی‌کند. ایران، به جای ایستادن مقابل جهان، باید روبروی خودش بایستد و بگوید: کدام مقاومت، برای کدام زندگی، و با چه نتیجه‌ای؟ ✏️ درکِ امروز مردم چیزیست که صاحبان قدرت نمی‌توانند درک کنند: اینکه بزرگ‌ترین دشمنِ ایران نه غرب است، نه شرق، بلکه تداومِ تصمیم‌هایی است که همیشه مردم را قربانیِ شعار کرده است. ✏️ ایران باید از مقاومت، به مسئولیت برسد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 81 22👏 7👌 7
ما جنگیدیم، آنها رئیس‌جمهور ساختند — احمدالشرع: هدیه‌ میلیاردی جمهوری اسلامی به کاخ سفید | از مدافعان حرم تا مهمانان کاخ سفید حمید آصفی احمدالشرع، سلفیِ سابق، حالا نمونه‌ی تمام‌عیارِ «ناسیاست‌مداران» جمهوری اسلامی است. همان نسلی که به خیال خود جنگید تا نظم غربی را بشکند، اما خودش در نهایت شاگرد مکتب غرب شد. چند سال بعد از فروپاشی داعش، گفتند رفته ترکیه برای «استراحت». اما او در واقع در حال آموزش «حکمرانی مدرن» بود. اساتیدش به او یاد دادند چگونه با کراوات لبخند بزند و با چوب گلف تصمیم بگیرد. او با ذهنی که هنوز بوی باروت می‌داد، راه ورود به کاخ سفید را یاد گرفت. و حالا ببینید — احمد الشرع، اولین رئیس‌جمهور تاریخ سوریه است که پا به دفتر بیضی می‌گذارد. برگی که آمریکا از دل خرابه‌های خاورمیانه بیرون کشید؛ تمیز، بی‌صدا، و بی‌زحمت. اما جمهوری اسلامی چه؟ باید محکم به خودش بنگرد. از میلیاردها دلار خرج، از هزاران کشته و ویرانی، تنها «احمد الشرع» برای آمریکا بیرون آمد. آمریکا آمد، چرخی زد، خوشه‌اش را چید و رفت. ایران ماند با خاکسترِ «مقاومت» و قبض برقِ «مدافعان حرم». و حالا آمریکا، بی‌هیاهو، یک شریک تازه به حلقه‌ی دوستانش اضافه کرده است. سوریه‌ای که روزی میدانِ جنگِ نیابتی بود، حالا پاداشِ هوشمندی آمریکاست — و یادگاری حماقتِ دیگران. دوستان، این فقط یک روایت تاریخی نیست. این آینه‌ای‌ست برای حاکمانی که هنوز خیال می‌کنند می‌شود جهان را با فریاد اداره کرد. اگر خواستید این روایت را از زاویه‌ای دیگر بشنوید، در ویدیو‌ی تازه‌ی من در یوتیوب درباره‌اش گفته‌ام. خوشحال می‌شوم ببینید، بیندیشید و نقد کنید. گاهی گفت‌وگو از دل همین دردها آغاز می‌شود. 👇👇 https://youtu.be/VIc_tTFdZx0?si=FHSh6kEQhZJvTdqZ
Mostrar todo...
👏 91 33👍 29👎 3🙏 3👌 3🕊 1
دکتر حسین فاطمی از سیاستمدار تا نمود پرسش‌های ناتمام ایران اسطوره‌ای که پرسش‌هایش تاریخ ایران را رقم زد نویسنده: پیام رسیده از مخاطب در نهایتِ سکوتِ سپیده‌دم، پیش از آن که نخستین پرتوهای خورشید بر مناره‌های شهر بتابد، صدای تیرها نه پایان یک زندگی، که آغاز یک اسطوره بود. حسین فاطمی در آن لحظهٔ خاکستری، نه یک سیاستمدار، که "ایده‌ای" شد که به جوخهٔ آتش سپرده شدند. این مقاله نه به بازگویی تاریخ می‌پردازد و نه در موزهٔ خاطرات ملی‌گرایی گردشی خواهد کرد. بلکه می‌کوشد تا "فاطمی" را به مثابهٔ یک "پروژهٔ ناتمام" بفهمد؛ پروژه‌ای که مرگش، آن را برای همیشه در آستانهٔ تحقق، متوقف کرد. فاطمی: مانوی ناتمام حسین فاطمی، در تحلیل رایج، یا قهرمانی ملی است یا قربانیِ کودتا. اما او را باید یک "مانیِ سیاسی" دانست. مانی، پیامبری که می‌خواست نور و ظلمت را در جهان آشتی دهد و در نهایت، توسط کهن‌ساختارها پوستین کنندند. فاطمی نیز می‌خواست دو جهانِ به ظاهر ناسازگار را تلفیق کند: "دیپلماسی متعارف" و "انقلاب خیابانی"، "ملی‌گرایی قانون‌مند" و "غلیانِ احساسات توده‌ای". او روزنامه‌نگاری بود که سیاست را با کلمات می‌ساخت و سیاستمدار بود که می‌خواست واقعیت را با کلمات ویران کند. این تناقض ذاتی، او را به یک "سنتز ناتمام" بدل کرد. مرگش، این سنتز را برای ابد در حالت "آنتی‌تز" (تضاد) متوقف کرد؛ تضادِ خشونت‌بارِ یک ایده با واقعیتِ خشنِ قدرت. سوگند در "هیچ‌مکان" سوگند معروف او در "هیچ‌مکان" (ناکجاآباد) کنار آرامگاه حافظ، یک عمل شاعرانه و در عین حال، یک ژست رادیکال بود. این سوگند، نه در مجلس، نه در دفتر روزنامه، که در فضایی اسطوره‌ای، در همسایگی خیام و حافظ خورد شد. این عمل، سیاست را از جغرافیای مشخص خود خارج کرد و به قلمرو "تخیل جمعی" برد. فاطمی با این کار، "واقعیت سیاسی" را با "اسطورهٔ فرهنگی" درهم آمیخت. او سیاستمدار-شاعری بود که می‌خواست کشورش را هم با قوانین بین‌الملل اداره کند و هم با اشعار حافظ. این دوگانگی، هم نبوغ او بود و هم تراژدی‌اش. جسمیتِ شهادت و انتزاعِ ایده تیرباران فاطمی، تنها یک اعدام سیاسی نبود. آن را باید "تبدیل جسم به نشانه" خواند. هر تیری که بر بدن او نشست، نه برای نابودی، که برای "حکاکی" یک ایده بر پیکرهٔ تاریخ بود. خون او، مرکبِ چاپِ "ملی‌گرایی رادیکال" در حافظهٔ ملت شد. اما اینجا استعارهٔ نوپردازانهٔ ما: فاطمی، آخرین شمارهٔ روزنامهٔ "باختر امروز" بود که با خون خودش نوشته و با شلیک جوخه، به روی ملت پخش شد. او دیگر نویسنده نبود؛ خودِ متن بود. و این متن، به جای کلمات، از زخم‌ها و جراحت‌هایش تشکیل شده بود. پروژهٔ تعلیق‌شده: ملی‌گرایی به مثابهٔ یک "پرسش" ملی‌گرایی فاطمی، یک ایدئولوژی بسته و تمام‌شده نبود. آن را باید یک "پرسش همیشگی" دانست: چگونه می‌توان در جهانی از امپریالیسم، استقلال را نه در انزوا، که در تعاملی نقادانه و برابر جست؟ مرگ او، این پرسش را بی‌پاسخ گذاشت. برخلاف تحلیل‌های رایج که او را نماد "پاسخ" می‌دانند، او نماد "پرسش" است. سایه‌اش نه بر تاریخ که بر آینده‌ای که نیامد، افتاده است. او "آینده‌ای ممکن" بود که هرگز محقق نشد. پایان‌بندی: احیای پرسش فاطمی در ایران امروز اما پرسش فاطمی، این پروژه ناتمام، نه در قاب تاریخ موزه‌ای محصور می‌ماند و نه در سکوت تاریخ دفن می‌شود. امروز، بیش از هر زمان دیگری، ضرورت دارد که ما با همان جسارت و تناقض ذاتی فاطمی به «پرسش او» رجعت کنیم. پرسشی که می‌پرسد چگونه می‌توان ایران را در جهانی متلاطم، مستقل و مدرن نگه داشت؟ چگونه می‌توان با احترام به ارزش‌های مردم‌سالاری و جمهوریت، از هیولای شووینیسم و خشونت دولتی گریخت؟ احیای این پرسش به معنای بازکردن فضای گفتگوست؛ فضای گفتگو میان دیپلماسی و مطالبه خیابانی، میان قانون‌مداری و انقلاب، میان حافظ و قانون اساسی، میان صدای مردم و صدای قدرت. این تنها راه نجات ایران از چرخه‌ خشونت‌های تکراری و بن‌بست‌های سیاسی است. بیایید به جای عزاداری صرف، سوگواری کنیم برای «امکان»؛ برای راه سومی که حسین فاطمی آغاز کرد اما هرگز به آن نرسید. راهی که با همه تناقض‌هایش، نویدبخش جمهوریتی مدرن است؛ جمهوریتی که در آن عشق به میهن، بدون قربانی کردن عقل و عدالت، زمینه‌ساز ایرانی آزاد، برابر و انسانی باشد. دکتر حسین فاطمی همچنان پرسشی است بر پهنهٔ تاریخ ما؛ پرسشی که باید زنده بماند و ما را به حرکت وادارد، نه اینکه در خاک فراموشی مدفون شود. و این، بزرگ‌ترین ادای احترام به او و آرمانش است. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
66👍 26👌 6👏 4👎 2
✏️ همراهان گرامی، با احترام باید اعلام کنیم که خبر اولیه درباره بازداشت کیوان مهتدی صحت نداشته است. ایشان در زمان بازرسی در منزل حضور نداشته‌اند و ماموران صرفاً با ارائه حکم قضایی اعلام کرده‌اند که ظرف ۵ روز باید خود را به دادسرای امنیت معرفی کنند. از بابت هرگونه نگرانی یا برداشت نادرستی که ممکن است مقاله یا محتوای منتشر شده درباره این موضوع ایجاد کرده باشد، صمیمانه پوزش می‌طلبیم. هدف ما همیشه ارائه تحلیل‌ها و مطالب دقیق و معتبر بوده و تلاش می‌کنیم مسئولانه عمل کنیم. از اعتماد و همراهی شما سپاسگزاریم. تیم تحریریه
Mostrar todo...
👍 70🙏 10 8👏 8👎 2
کیوان را گرفتند، اما اندیشه‌اش را نه؛ آنیشا را زندانی کردند، اما صدایش هنوز در خیابان می‌پیچد ✏️ در این سرزمین، حقیقت را زندانی می‌کنند و بعد با وقاحت می‌پرسند چرا مردم دروغ می‌گویند. کیوان مهتدی، فعال کارگری و مترجم، را بردند؛ همان‌که همسرش آنیشا اسداللهی، مترجم و کنشگر صنفی، هنوز در زندان اوین است. او را بردند، چون نمی‌خواست زیر پرچم سکوت خدمت کند. در حکومتی که حتی مترجم را بازداشت می‌کنند، لابد عدالت چنان غریب شده که به هیچ زبانی ترجمه‌پذیر نیست. ✏️ کیوان را بردند تا واژه از دهانش بیفتد، اما هر واژه‌ای که خاموش شد، هزار واژه‌ی دیگر در ذهن این مردم زاده شد. آنیشا را در اوین نگاه داشتند تا ترجمه‌ی اعتراض نماند، اما نامش در هر جمله‌ی ناتمامِ نسلی می‌درخشد که از نان، آزادی و عدالت حرف می‌زند. ✏️ آنان که از گفت‌وگوی دو مترجم می‌ترسند، در حقیقت از گفت‌وگوی ملت با وجدان خودش می‌گریزند. جمهوری‌ای که از ترجمه‌ی حقیقت وحشت دارد، خود به زودی به زبانی ناشناخته در تاریخ ترجمه خواهد شد: از اقتدار به انقراض. ✏️ کیوان مهتدی و آنیشا اسداللهی از نسل آن‌هایی‌اند که به جای شعار، کار کردند؛ به جای فریادهای پوچ، با ترجمه و آگاهی‌بخشی، ریشه‌ی بی‌عدالتی را نشان دادند. آنان نه سیاستمدارند، نه آشوبگر؛ دو روشنفکر خستگی‌ناپذیرند که به زبان مردم عادی سخن می‌گویند. با واژه‌های ساده‌ای چون کارگر، دستمزد، حق و زندگی، به نبرد ساختارهایی رفتند که سال‌هاست به جای عدالت، انباشت قدرت را پرستش می‌کنند. ✏️ بازداشت این دو نفر صرفاً یک حادثه‌ی امنیتی نیست؛ نشانه‌ای است از بحران مشروعیت در برابر وجدان جامعه. نظامی که از قلم و ترجمه‌ی دو انسان مستقل می‌ترسد، دیگر با هیچ پوشش ایدئولوژیکی نمی‌تواند ضعفش را پنهان کند. ترس از اندیشه، همیشه مقدمه‌ی سقوط اقتدار بوده است. حکومت‌ها وقتی از فکر می‌ترسند، یعنی خودشان می‌دانند که عمرشان به عدد رسیده است. ✏️ در ایران امروز، هر فعال صنفی، هر مترجم مستقل، هر کنشگر مدنی، یک پرونده‌ی آماده دارد. قدرت چنان از گفت‌وگوی اجتماعی می‌ترسد که حتی زبان را هم امنیتی کرده است. در این ساختار بیمار، گفتن «دستمزد عادلانه» جرم است، نوشتن از «حق آموزش» تحریک‌آمیز است، و ترجمه‌ی «نقد اقتصاد سیاسی» می‌شود تهدید علیه امنیت ملی. گویی نظام، از خود کلمات بیشتر می‌ترسد تا از دشمنان خارجی‌اش. ✏️ اما تاریخ همیشه با واژه‌هاست، نه با زندان‌ها. در دوره‌هایی که استبداد خیال می‌کرد صدای آزادی را خفه کرده، همان صدا در قالب شعر، ترجمه یا زمزمه‌ی بی‌نامی در گوش خیابان‌ها ادامه یافته است. کیوان و آنیشا نیز از همین تبارند؛ از تبار کسانی که می‌دانند مقاومت مدنی یعنی ماندن بر سر حق، نه با اسلحه، بلکه با آگاهی. ✏️ آنان در برابر خشونت، خشونت نکردند؛ در برابر تحقیر، لبخند زدند؛ در برابر دروغ، حقیقت را ترجمه کردند. و همین است که حاکمیت را دیوانه می‌کند: مردمی که بی‌خشونت، بی‌سلاح و بی‌فریاد، اما با اندیشه و کلمه، نظم دروغ را به چالش می‌کشند. ✏️ کیوان مهتدی نماد نسلی است که از مرز اصلاح‌طلبی و براندازی عبور کرده و به درک تازه‌ای از گذار رسیده است — گذار از ترس، گذار از سکوت، گذار از بی‌تفاوتی. نسلی که به جای شعار، به ساختن جامعه‌ای آگاه می‌اندیشد. ✏️ اما قدرت نمی‌فهمد که بازداشت این چهره‌ها نه مانع اعتراض است و نه خاموش‌کننده‌ی صداها. هر بازداشت تازه، زخم تازه‌ای نیست؛ بلکه فریاد تازه‌ای‌ست در جان جامعه. حکومت می‌خواهد این صداها را بترساند، اما نمی‌فهمد که ترس فقط تا زمانی کار می‌کند که مردم امید را فراموش کرده باشند. ✏️ امروز، مردم شاید در ظاهر خاموش‌اند، اما خاموشی‌شان سکوت نیست؛ گوش دادن است. آنان می‌شنوند، می‌دانند، و روزی به زبان جمعی باز خواهند گفت آن‌چه را که در این سال‌ها در دل نگه داشته‌اند. ✏️ کیوان و آنیشا در زندان‌اند، اما ایرانِ بیرون دیگر همان ایران نیست. هر بازداشت، هر حکم، هر پرونده، به بخشی از حافظه‌ی جمعی تبدیل می‌شود که در لحظه‌ی بیداری، چون سیلی از حقیقت برمی‌خیزد. ✏️ آنان را شاید در سلول‌های اوین محبوس کرده باشند، اما اندیشه‌شان از دیوارها عبور کرده و در میان ما نفس می‌کشد. در هر زبانی که هنوز از عدالت سخن می‌گوید، در هر جوانی که از آزادی می‌نویسد، در هر کارگری که از حقش دفاع می‌کند، در هر زنی که نمی‌ترسد، در هر انسانی که هنوز وجدان دارد. ✏️ کیوان مهتدی و آنیشا اسداللهی تنها دو نام نیستند؛ دو جهت‌اند، دو نشانه از آینده‌ی کشوری که هنوز زنده است. و تا وقتی که در این سرزمین کسانی هستند که حتی در بند هم از حق سخن می‌گویند، باید باور داشت که عدالت هنوز زنده است — زخمی، اما زنده. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 76 38👏 5👌 2👎 1🙏 1🤝 1
خشکسالی ایران نتیجه بی‌حجابی نیست، محصول خرافه‌پرستی سیاسی است باران نمی‌بارد چون ابر خشکیده است ✏️ نویسنده: پیام رسیده از مخاطب ✏️ این مانند آن است که پزشکی، علت سرطان ریه یک بیمار را نه در استعمال روزانه دو پاکت سیگار، بلکه در «نداشتن عکس امام در اتاقش» بداند. این دیگر نه پزشکی، که شارلاتانیسم است. ✏️ وقتی نماینده‌ی مجلس، علت کاهش بارش‌ها را نه در تخریب جنگل‌ها، تغییر اقلیم، مدیریت ناکارآمد منابع آب، یا سدسازی‌های بی‌ضابطه می‌بیند، بلکه در «بی‌حجابی»، یعنی ما از مرحله‌ی سیاست‌ورزی به مرحله‌ی خرافه‌پرستی اداری وارد شده‌ایم. آقای غضنفری اگر در قرن نهم میلادی در قاهره یا بغداد سخن می‌گفت، شاید مایه‌ی شگفتی نبود؛ اما امروز که جهان درباره‌ی هوش مصنوعی، انرژی پاک و احیای اکوسیستم‌ها بحث می‌کند، شنیدن چنین تحلیل‌هایی از تریبون رسمی کشور، بیش از هر چیز، نشان از خشکسالی در حوزه‌ی اندیشه دارد، نه در آسمان. ✏️ ای کاش این آقای نماینده، پیش از آن‌که آسمان را متهم کند، نگاهی به زمین می‌انداخت. کشاورزان ورشکسته، تالاب‌های خشک، دریاچه‌های مرده و جنگل‌های سوخته، همه حاصل همان سیاست‌های غلطی‌اند که زیر پرچم همان «ولایت الهی» و «تبعیت از اوامر» شکل گرفته‌اند. اگر بناست نافرمانی از خدا موجب خشکسالی باشد، پس چرا ده‌ها کشور بی‌دین جهان بارانشان بیشتر است و محصولاتشان سرسبزتر؟ در استرالیا، کشورهای اسکاندیناوی و ژاپن، زنان نسبت به ایران بی‌حجاب‌ترند، اما بارش ابر و باران آن‌ها بسیار بیشتر است. آیا خداوند در تقسیم باران هم تبعیض قائل است و فقط با چادر و روسری معامله می‌کند؟ ✏️ ممکن است برخی بگویند: «اما در متون دینی، نزول برکات آسمانی به تقوا وابسته است.» در پاسخ باید پرسید: آیا «تقوا»ی حقیقی که مایه برکت می‌شود، در پوشش ظاهری خلاصه می‌شود، یا در «تقوای اجتماعی» و «تقوای مدیریتی» است؟ تقوایی که مانع از غارت بیت‌المال شود، مانع از نابودی میراث طبیعی شود، و مانع از تصمیم‌گیری‌های غلط بر اساس منافع جناحی و کوتاه‌مدت گردد؟ جامعه‌ای که مدیرانش فاقد «تقوای اداره کردن» باشند، حتی اگر همه مردمش محجبه باشند، دچار قحطی و خشکسالی می‌شود. ✏️ در حقیقت، آنچه کم شده «بارش آگاهی» است. مجلسی که باید بر بودجه‌ی آب، محیط زیست و توسعه‌ی پایدار نظارت کند، وقتش را صرف سخنرانی‌های تریبونی درباره‌ی «گناهان رئیس‌جمهور» می‌کند. این منطق، نه دین است و نه علم؛ این، همان ترکیب خطرناک جهل و قدرت است که هر بار در تاریخ، سرزمین‌ها را به قحطی و نابودی کشانده است. ✏️ آقای غضنفری، اگر قرار است آسمان را با اخلاق سنجید، نخست باید زمین را با عدالت سنجید. خشکسالی از جایی آغاز شد که دریاچه ارومیه را قربانی شعار کردند، آب کارون را دزدیدند، و جنگل‌های زاگرس را در آتش بی‌مسئولیتی سوزاندند. این‌ها همه «گناه» است، اما نه از نوعی که در ذهن شماست؛ از نوعی که در فهرست جرائم مدیریتی و خیانت به منافع ملی می‌نویسند. ✏️ باران نمی‌بارد، چون ابرها از ترس آنکه مبادا بارششان در پشت سدی بی‌ضابطه اسیر شود، یا در زمینی تشنه اما در انحصار چاه‌های غیرمجاز فرو رود، از آسمان این سرزمین می‌گریزند. ابرها نیز شرم دارند از اینکه شاهد باشند، به جای نجات زمین، سرگرم سرزنش آسمانیم. ✏️ مشکل ما نه کمبود ایمان مردم، بلکه کمبود عقل در سیاست است. خدا اگر قرار بود باران را بر اساس روسری بباراند، این‌همه سال خشکسالی در کشورهایی که زنانشان باحجاب‌ترین‌اند، معنایی نداشت. پس بیایید صادق باشیم: مشکل از آسمان نیست که باران نمی‌فرستد؛ مشکل از زمینی است که به جای «دلایل»، به دنبال «دلیل‌تراشی» است. و تا وقتی که در مجلس ما، به جای عقل، خرافه حاکم باشد، نه تنها باران، که روزی «امید» نیز در این سرزمین نخواهد بارید. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
87👍 55👏 11👌 6