کانال انرژی مثبت++
Відкрити в Telegram
پیشنهادات و انتقادات خود را به ربات زیر ارسال فرمائید: @NRJIHACHANEL_bot کانال انرژی مثبت هیچ تعهد و مسئولیتی در قبال تبلیغات به عهده نمیگیرد .
Показати більше102 905
Підписники
-26224 години
+1677 днів
-58530 день
Архів дописів
اگه خجالت میکشی تو جمع حرف بزنی و اگه اعتماد بهنفست پایینه فقط این پادکست ها👇
@ostadsharifi
.
برای رهایی از افکار منفی
برای رهایی از استرس و اضطراب
وویس های رایگان استاد شریفی
رو از دست ندید ...
@ostadsharifi
.
❤ 2👍 1
Repost from کانال انرژی مثبت++
اگه خجالت میکشی تو جمع حرف بزنی و اگه اعتماد بهنفست پایینه فقط این پادکست ها👇
@ostadsharifi
Repost from کانال انرژی مثبت++
.
برای رهایی از افکار منفی
برای رهایی از استرس و اضطراب
وویس های رایگان استاد شریفی
رو از دست ندید ...
@ostadsharifi
.
اگه خجالت میکشی تو جمع حرف بزنی و اگه اعتماد بهنفست پایینه فقط این پادکست ها👇
@ostadsharifi
.
برای رهایی از افکار منفی
برای رهایی از استرس و اضطراب
وویس های رایگان استاد شریفی
رو از دست ندید ...
@ostadsharifi
.
Фото недоступнеДивитись в Telegram
قرار بود امشب دخترم با نامزدش شام بیاد خونمون. خیلی خوشحال بودم بهترین غذاها رو آماده کردم و بهترین لباس خودم رو پوشیدم.
وقتی اومدن تو دلم همش خدا رو شکر میکردم که با هم خوشبختن.
موقع خداحافظی دیدم دستکش دخترم روی زمین افتاده.برداشتمش و خواستم براش ببرم اما یه چیزی تو دستکش بود.
یه برگه که با خط خودش نوشته بود::مامان تو رو خدا کمکم کن. مامان تو باید شب عروسی....نفسم برید و قلبم ریخت👇👇👇
ادامه ی،داستان
00:06
Відео недоступнеДивитись в Telegram
جزیره قشم سیل شد، تازه هنوز اول بارشه 😳
" Hadi"
💟 @NRJIHA
.
oItgTLagaD_YsKPk.mp46.34 KB
❤ 32👍 10😱 6🙏 6🥰 1
اگه خجالت میکشی تو جمع حرف بزنی و اگه اعتماد بهنفست پایینه فقط این پادکست ها👇
@ostadsharifi
.
برای رهایی از افکار منفی
برای رهایی از استرس و اضطراب
وویس های رایگان استاد شریفی
رو از دست ندید ...
@ostadsharifi
.
.
کانال داستانهای واقعی و آموزنده 👇
برادر شوهرم دکتر حاذقی بود.....
۱۲ سال بود ازدواج کرده بودم و در حسرت بچه میسوختم هر بار به شوهرم میگفتم بریم پیش پزشکی که برادرت معرفی کرده میگفت اون با پول دکتر شده چیزی حالش نیست.تا اینکه یه شب اتفاقی دیدم مادرشوهرم به شوهرم پیام داد (اونا رو دادی بخوره نکنه یادت بره) از اون روز بهشون مشکوک شدم و..یه شب قرصهایی که هر شب شوهرم بهم میداد رو خوردم و خودمو زدم خواب.یک ساعت بعد صدای مادرشوهرمو شنیدم که گفت::...👇👇👇
ادامه ی داستان
.
مرد شیکی که خودش را «گاو» معرفی کرد! 🐄
وقتی وارد دفتر مدرسه شد، همه محو ظاهر آراسته و ادبش شدند. اما وقتی از او پرسیدند شما چه کسی هستید؟ با آرامش گفت:
— «من گاو هستم! خانم معلم بنده را میشناسند...»
همه شوکه شدند! فکر کردند تعادل روانی ندارد، اما وقتی خانم معلم آمد، درس بزرگی به او داد که تا عمر دارد فراموش نمیکند.
📌 پایان این داستان و هویت واقعی این مرد، تکاندهنده است...
ادامه داستان در لینک زیر 👇
https://t.me/+0lkXjDWKXRk1Zjlk
.
.
کانال داستانهای واقعی و آموزنده 👇
برادر شوهرم دکتر حاذقی بود.....
۱۲ سال بود ازدواج کرده بودم و در حسرت بچه میسوختم هر بار به شوهرم میگفتم بریم پیش پزشکی که برادرت معرفی کرده میگفت اون با پول دکتر شده چیزی حالش نیست.تا اینکه یه شب اتفاقی دیدم مادرشوهرم به شوهرم پیام داد (اونا رو دادی بخوره نکنه یادت بره) از اون روز بهشون مشکوک شدم و..یه شب قرصهایی که هر شب شوهرم بهم میداد رو خوردم و خودمو زدم خواب.یک ساعت بعد صدای مادرشوهرمو شنیدم که گفت::...👇👇👇
ادامه ی داستان
.
.
کانال داستانهای واقعی و آموزنده 👇
برادر شوهرم دکتر حاذقی بود.....
۱۲ سال بود ازدواج کرده بودم و در حسرت بچه میسوختم هر بار به شوهرم میگفتم بریم پیش پزشکی که برادرت معرفی کرده میگفت اون با پول دکتر شده چیزی حالش نیست.تا اینکه یه شب اتفاقی دیدم مادرشوهرم به شوهرم پیام داد (اونا رو دادی بخوره نکنه یادت بره) از اون روز بهشون مشکوک شدم و..یه شب قرصهایی که هر شب شوهرم بهم میداد رو خوردم و خودمو زدم خواب.یک ساعت بعد صدای مادرشوهرمو شنیدم که گفت::...👇👇👇
ادامه ی داستان
.
