ru
Feedback
مجمع دیوانگان

مجمع دیوانگان

Открыть в Telegram

وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت می‌شود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر می‌پردازیم. . ارتباط با ادمین کانال: @DivaneSaraAdmin . اینستاگرام: instagram.com/divanesara_

Больше
13 613
Подписчики
-1024 часа
-327 дней
-13630 день
Архив постов
Repost from TgId: 2815717824
💢شماره دوم مجله تحلیلی تجدد منتشر شد 🔆پرونده ویژه این شماره ؛  ناسیونالیسم 🎙 گفتگوی  اختصاصی تجدد با : آرمان امیری #ایران #شماره_دوم #ناسیونالیسم #مجله_تحليلي_تجدد 🆔 @tajaddod_iran
Показать все...
S homere 2 .pdf19.20 MB
👍 19
01:51
Видео недоступноПоказать в Telegram
✍️ آرمان امیری @armanparian - به لطف و دعوت دوستان نشریه‌ی تجدد، گفتگوی مفصلی داشتیم در باب انواع ناسیونالیسم و نسبت آن با دموکراسی‌خواهی یا اقتدارگرایی و فاشیسم. در بخش نخست این گفتگو، تمرکز اصلی روی پیشینه‌ی تاریخی پیدایش انواع گونه‌های ناسیونالیسم، چه در غرب و چه در ایران بود. بخش نخست را از اینجا می‌توانید ببینید: (بخش نخست) در ادامه، به مصادیق روز پرداخته شد. اینکه گفتمان ایرانشهری چه نسبتی با ناسیونالیسم دارد و چرا با حمایت ضمنی حکومت توانست اوج بگیرد؟ و اینکه چرا پس از سرکوب تمامی گونه‌های ناسیونالیسم در انقلاب ۵۷، رژیم اسلامی بار دیگر و به دنبال تهدیدهای منطقه‌ای به برخی از انواع ناسیونالیسم پر و بال می‌دهد. (بخش دوم) کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Показать все...
01.mp45.71 MB
👍 33👎 1
Фото недоступноПоказать в Telegram
✍️ «... سووشون روایت ایرانِ قربانی استعمار است. نوری… اما از مرزها عبور می‌کند: در آن، درد و فساد و عشق و خیانت، تجربه‌هایی جهانی‌اند. انصافی با خلق شخصیت‌های چندصدایی و خاکستری، ایران را بخشی از صحنه‌ی جهان می‌بیند، نه حاشیه‌ی آن. این گذار از ناسیونالیسم مقاومت‌محور دهه‌ی ۱۳۴۰ به نوعی میهن‌دوستی لیبرال و جهان‌شمول را نباید فقط تحولی در رمان‌نویسی ایرانی قلمداد کرد. هر دوی این رمان‌ها، آشکارا برآمده از نوع نگرش و جهان‌بینی غالب بر طبقه‌ی متوسط ایرانی (خاستگاه نویسندگان‌شان) در زمانه‌ی خود است. پس اگر نوع نگاه بازتاب یافته در سووشون، می‌توانست مقدمه و بشارت‌دهنده‌ای باشد برای تغییری بزرگ‌تر در عرصه‌ی سیاسی که یک دهه بعد از راه رسید، نوع نگرش غالب در رمان نوری نیز می‌تواند مختصاتی از چند و چون ایران آینده را به ما بدهد.» متن کامل این یادداشت را در وب‌سایت مجله‌ی «حرفه هنرمند» بخوانید. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Показать все...
👍 19👎 3
سواد مردم نه، انحصار شما فروپاشیده! #A 472 ✍️ آرمان امیری @armanparian - از بین تمامی پیش‌بینی‌های آخرالزمانی که منتقد «سرمایه‌داری» کرده‌اند، جدیدترین و البته شکیل‌ترین نمونه‌ای که دیدم ادعای «افول سواد» در جهان است. ویژگی اغلب این پیش‌بینی‌ها و هشدارها، ابطال‌ناپذیری آن‌هاست. کافی است باهوش‌تر از یک کودک ۱۵ ساله باشید که در سخنرانی سازمان ملل ادعا می‌کرد «سرمایه‌داری» جهان را طی ۱۲ سال نابود خواهد کرد! با این حال، هرقدر هم که ابطال‌ناپذیری این ادعاهای جنجالی نقد و بررسی آن‌ها را دشوار کند، همچنان می‌شود تلنگرهایی زد که بدانیم مغالطه‌های احتمالی برای رسیدن به این نتایج شگرف چه آبشخورهایی دارد. نگارنده‌ی مقاله‌ی «جهان پساسواد» (در صفحه‌ی «ترجمان» می‌توانید بخوانید) ادعا می‌کند که «آمارها» نشان می‌دهد مطالعه در جهان رو به افول است. دقت کنید که در این مواقع «آمار» خیلی کلیدواژه‌ی مهم و حیاتی حساب می‌شود و اصلا هم شامل «تقلیل‌گرایی پوزیتیویستی» نمی‌شود. اما این «آمارها»ی مورد ادعا دقیقا چه چیزی را روایت کرده‌اند و چطور کسب شده‌اند؟ در بخشی از مقاله می‌خوانیم که در آمریکا، «خواندن به قصد لذت چهل درصد کاهش پیدا کرده است»! معلوم نیست که این داده (بر فرض صحت) چطور قرار است ادعای «افول سواد» را تقویت کند؟ اصولا برای سطح «سواد» جامعه چه اهمیتی دارد که هدف «لذت» از طریق خواندن کتاب برآورده شود یا مثلا تماشای سریال؟ اینجا کلیدواژه‌های دیگری وجود دارد که در عین سادگی، ما را به دالان‌های ذهنی یک نگرش کلاسیک راهنمایی می‌کنند. در بخش دیگری از یادداشت جنس این کلیدواژه‌ها آشکارتر می‌شود: «بزرگترین انقلاب تاریخ بشر در قرن هجدهم»، «انقلابِ خواندن»، «اپیدمی روزنامه خواندن» و تصاویری که همگی یادآور رنگ و بوی رمان‌های کلاسیک را دارند. نوعی نوستالژی «زمان از دست رفته»، از دورانی که در آن «دانش»، درست به اندازه‌ی «شأنیت اجتماعی»، ویژگی ممیزه‌ی طبقات خاصی بود که امکان و فرصت تحصیلات دانشگاهی و البته هزینه کردن برای خرید کتاب و روزنامه را داشتند. عصری که ای بسا با صنعت چاپ آغاز شد و نخستین ضربه‌ی سنگین را از اختراع «رادیو» خورد! اگر بخواهم یک روایت نسبتا «بومی» از این گذار تاریخی را تصور کنم، مساله را به کلی با یک پرسش دیگر به میان می‌کشم: هویت یا شأنیت یا جایگاه اجتماعی با عنوان «روشنفکر» از چه زمانی در کشور ما پیدا شد؟ اینجا منظورم یک جدال معاصر میان نسل اول «منورالفکرها» با «روشنفکران» دهه‌های بعدی نیست. می‌خواهم تصویر را عقب‌تر ببرم. در اعصار میانه، مثلا قرن ۵ یا ۷ خورشیدی چرا قشری به نام روشنفکر نداشتیم؟ ادامه‌ی این یادداشت را از اینجا بخوانید یا از گزینه instant view استفاده کنید. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Показать все...
👍 63👎 9
Фото недоступноПоказать в Telegram
کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Показать все...
ریشه‌های ساحره‌ی هدایت! #A 471 ✍️ آرمان امیری @armanparian - در کتاب دست‌نوشته‌های مجتبی مینوی، زیر سرفصلی که برای صادق هدایت باز کرده، فقط یک جمله به چشم می‌خورد: «عروسک پشت‌پرده {را} از بازی بالت کوپلیای دلیب گرفته است». با خواندن این جمله نخستین چیزی که به ذهنم رسید این بود که «بازی بالت» باید نام یک داستان باشد از نویسنده‌ای با عنوان «کوپلیای دلیب»؛ اما چنین داستانی و چنین داستان‌نویسی وجود خارجی ندارند. برای حل معما، از هوش مصنوعی کمک گرفتم و نتیجه جالب بود. نام کامل دلیب، «لئو دلیب» است. (Léo Delibes) اما داستان‌نویس نیست. آهنگساز قرن ۱۹ فرانسه بوده و «کوپلیا» هم نام یکی از شاهکارهای ماندگار اوست که برای باله یا همان بالت «کوپلیا» ساخته است. باله‌ای که بر اساس داستان «مرد شنی» از «ارنست هوفمان» ساخته شده است. خلاصه‌ی داستان این باله ادعای مینوی را کاملا تایید می‌کند: در داستان هوفمان، عروسک‌ساز دیوانه‌ای به نام کوپل عروسکی مکانیکی به نام کُپِلیا می‌سازد که از دور مانند یک دختر واقعی به نظر می‌رسد. فرانتس، یک جوان عاشق، فریب می‌خورد و عاشق عروسک می‌شود، در حالی که نامزد واقعی‌اش به این رابطه حسادت می‌کند. این داستان را هوفمان سال ۱۸۷۰ نوشته. یعنی حدودا ۱۵۵ سال پیش. برای آن زمان تصور خلق چنین عروسکی بسیار پیشرو و حتی نبوغ‌آمیز بوده است؛ اما احتمالا نویسنده نمی‌دانسته که سال‌ها بعد روزگار همین «هوش مصنوعی» از راه می‌رسد که من برای پیدا کردن داستان‌ش از آن استفاده می‌کنم و در عین حال به کاربران اجازه می‌دهد تا تصاویر و ای بسا ربات‌هایی به همین اندازه فریبنده خلق کنند. به هر حال، خلاصه‌ی داستان هوفمان، با داستان «عروسک پشت پرده» کاملا تطبیق می‌کند. فقط تکلیف واژه‌ی «بازی» در نوشته‌ی مینوی کمی مبهم مانده است. تنها چیزی که به ذهن من می‌رسد این است که مینوی، (درست مثل هدایت) عادت داشته در مواردی از واژگان و حتی رسم‌الخط لاتین در نوشته‌هایش استفاده کند. یعنی بعید نیست دست‌نویس او به این شکل بوده که «هدایت عروسک پشت پرده را از play/pièce ballet Coppélia de Delibes گرفته است». اما ویراستارانی که مجموعه دست‌نوشته‌های او را برای انتشار آماده کرده‌اند احتمالاً ‘play’ را که اینجا به معنای ‘نمایش’ یا ‘اجرا’ی باله است، به‌اشتباه ‘بازی’ ترجمه کرده‌اند. خلاصه‌ی امر اینکه این اشتباه ساده باعث شد من یک جستجوی مفصلی بکنم و به نسخه‌ای از اجرای درخشان این باله هم در یوتیوب برسم. و البته احتمالا بدانید که داوود میرباقری هم با الهام از داستان «عروسک پشت‌پرده»ی هدایت، فیلم «ساحره» (با بازی ویشکا آسایش) را ساخته است؛ اما نمی‌دانم میرباقری از اصل و ریشه‌ی داستان فیلم‌ش (یعنی داستان هوفمان و باله‌ی دلیب) خبر داشته یا نه؟ تا جایی که من فهمیدم، میرباقری، در شناسنامه‌ی فیلم خودش حتی به اقتباس از داستان صادق هدایت هم اشاره نکرده است. دیگر منتقدان هم فیلم را نهایتا تا همان داستان هدایت ریشه‌یابی کرده‌اند و من ندیدم هیچ کدام به داستان مرد شنی هوفمان اشاره‌ای کنند. آن هم در شرایطی که دست‌کم باله‌ی کوپلیا از زمان خلق خودش تا امروز بارها و بارها به روی صحنه رفته است که نمونه‌ای از یک اجرای آن را در کلیپ پیوست می‌توانید ببینید. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Показать все...
👍 32
01:01
Видео недоступноПоказать в Telegram
کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Показать все...
Telegram.mp413.27 MB
شاعر بازاری و مطرب درباری #A 470 ✍️ آرمان امیری @armanparian - یکی از شیوه‌های ظریف اما رایج برای پژوهش در آرا و افکار فردوسی، مقایسه‌ی شاهنامه‌ی او، با روایت‌هایی است که منابع دیگر از داستان‌ها و افسانه‌های مشابه ثبت کرده‌اند. می‌دانیم که فردوسی نیز به مانند بسیاری از هم‌عصران خود به منابع مشخصی دست‌رسی داشته و در اغلب موارد، داستان‌های این منابع را صرفا با هنر ناب قصه‌گویی خود روایت کرده است. پس هرکجا بتوانیم اختلافی بین روایت فردوسی، با منابعی که احتمالا در دست‌رس داشته پیدا کنیم، می‌توانیم حدس بزنیم که کجاها و با چه انگیزه‌ای تلاش کرده نظرات خودش را وارد داستان‌ها کند. نمونه‌ای درخشان و تأمل‌برانگیز از این دخل و تصرف‌ها را می‌توان در داستان کاوه‌ی آهنگر دید. در روایت بسیار آشنایی که ما از فردوسی سراغ داریم، کاوه، دقیقا همان زمانی وارد دربار ضحاک می‌شود که ضحاک و اطرافیان‌ش مشغول امضای یک طومار بلند بالا در ستایش اعمال و رفتار ضحاک هستند. به روایت فردوسی، پس از آنکه ضحاک دستور آزاد کردن فرزند کاوه را می‌دهد، طومار را هم به او عرضه می‌کنند تا کاوه نیز در ازای این لطف ملوکانه، محضر ضحاکی را امضا کند. همینجاست که آن ابیات شکوهمند و تکان‌دهنده را در فوران خشم کاوه می‌خوانیم: خروشید کای پای مردان دیو بریده دل از ترس گیهان خدیو همه سوی دوزخ نهادید روی سپردید دل‌ها به گفتار اوی نباشم بدین محضر اندر گوا نه هرگز براندیشم از پادشا خروشید و برجست لرزان ز جای بدرید و بسپرد محضر به پای داستان ضحاک و فریدون، از کهن‌ترین و آشناترین داستان‌های اساطیری ایرانی است که در متون پهلوی مانند بندهشن و دینکرد هم رد پایش را می‌توان دید. همچنین تاریخ طبری نیز به نقل از منابعی که نمی‌دانیم (اما احتمالا با منابع فردوسی مشابه بوده) این داستان را نقل کرده است. و از همه مهم‌تر، کتاب «غرر السیر» یا همان شاهنامه ثعالبی که دقیقا همزمان با شاهنامه‌ی فردوسی و آن هم به دستور دربار غزنویان نوشته شده. اما نکته‌ی جالب در تمامی این منابع این است که هیچ یک از آن‌ها کوچکترین اشاره‌ای به موضوع نوشتن «محضر» از جانب ضحاک و پاره کردن آن توسط کاوه نمی‌کنند! این اختلاف که در ظاهر امر چندان هم بزرگ نیست، مورد توجه ویژه‌ی «فرج‌الله میرزایی» قرار گرفت. او در کتاب «حماسه‌ی داد» و مقاله‌ای که به داستان قیام کاوه اختصاص داد، شباهت ویژه‌ای بین داستان محضرنویسی ضحاک، با یک اتفاق معاصر در زمان خود فردوسی تشخیص داده و می‌نویسد: «القادر بالله در ۳۸۱ ه.ق.، همزمان با آغاز سلطنت محمود به خلافت نشست؛ سرکوب همه‌ی مخالفان عباسی و به ویژه شیعیان هوادار فاطمی را وجهه‌ی همت خود قرار داد و به حکم او بسیاری از آنان را کشتند. القادر بالله برای اینکه زمینه‌ی مساعدتری علیه هواداران فاطمی‌ها فراهم آورد و برای اینکه برچسب و اتهام عامی بسازد که هر مخالفی را با این برچسب زیر فشار گذارد، در سال ۴۰۱ ه.ق دستور داد محضری نوشتند حاکی از اینکه فاطمیان ملحد و مجوس و کافرند ... داستان این محضر در آن زمان در سرتاسر کشورهای اسلامی پخش شد و بدون تردید به گوش فردوسی هم رسید. او نه تنها خبر محضر را شنید، بلکه شاهد اثر آن نیز بود زیرا محمود غزنوی نیز از این زمان به دنبال حکم و فتوای خلیفه و محضر او بر شدت خشونت خود افزود و شیعیان و هواداران فاطمی را بیش از پیش تحت فشار گذاشت و ترور را تا حد غیرقابل تحملی بالا برد». رواج «قرمطی‌کشی» در زمانه‌ی محمود و به تحریک خلیفه را «ابوالفضل بیهقی» نیز به شیوه‌ی خودش به ثبت رسانده است. ادامه‌ی این یادداشت را از اینجا بخوانید یا از گزینه instant view استفاده کنید. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Показать все...
👍 53👎 2
00:57
Видео недоступноПоказать в Telegram
یادداشت: شاعر بازاری و مطرب درباری #A 470 کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Показать все...
Untitled Project.mp43.33 MB
Фото недоступноПоказать в Telegram
#A 470 کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Показать все...
ملی‌گرایی ایرانی و چالش «زن، زندگی، آزادی» #A 469 ✍️ آرمان امیری @armanparian - در سالگرد جنبش «زن، زندگی، آزادی»، به نظر می‌رسد جریان ملی‌گرای ایرانی آشکارا نسبت به رقبای خودش دست بالا را پیدا کرده است. اسلام‌گرایی حاکم با انقلاب ۵۷ به همان میزانی ورشکسته شده است که چپ‌گرایی غرب‌ستیز. اندک تقلاهای قومیت‌گرایان ضدملی هم هرچند برای مدتی چالش‌هایی را در سطح رسانه برانگیخت، اما بیش از آنکه به اوج‌گیری چنین جریانی منتهی شود، به تقویت مبانی و انسجام گفتمان ملی‌گرا انجامید. با این حال، به شخصه گمان می‌کنم که ملی‌گرایی ایرانی، همچنان در پاسخ‌گویی به بسیاری از مطالبات روز جامعه دچار فقر نظری است. اگر نماد و ستون اصلی گفتمان ملی‌گرایی را فردوسی قلمداد کنیم، می‌توان پذیرفت که به طرزی شگفت‌آور او شاعری است که سویه‌های زن‌ستیزی آشکار ندارد. حتی رد پایی از زنان برجسته، مستقل، با درایت و کنش‌گر در شاهنامه قابل شناسایی است؛ با این حال هیچ عقل سلیمی نمی‌تواند بپذیرد که چه فردوسی، و چه هر نابغه‌ی دیگری در هرکجای جهان ۱۰۰۰ سال پیش، امکان عرضه‌ی تصویر و جایگاهی از زن داشته، که پاسخ‌گوی نگرش امروز ما به برابری مدرن شهروندی باشد. اما از فردوسی که بگذریم (و اندک اشارات پراکنده و مشابه او در منظومه‌های نظامی گنجوی و فخرالدین اسعد گرگانی) اوضاع به مراتب بدتر می‌شود و ادبیات و فرهنگ ایرانی در ورطه‌ی هولناکی از «زن‌ستیزی» سقوط می‌کند. جایگاه زن در میان اکثر چهره‌های شاخصی که امروز نمادهای برجسته‌ی شعر و در نتیجه فرهنگ ایرانی شناخته می‌شوند چنان تکان‌دهنده است که حتی با ارتجاع حاکم بر دستگاه حکومتی فعلی نیز قابل مقایسه نیست. اهریمن‌گونه‌ای که اغلب شعرای پارسی‌گو از شخصیت «زن» می‌سازند به حدی شوم و نفرت‌انگیز است که بر خلاف تصور عمومی از برجستگی «عشق» در ادب فارسی، حتی عاشقانه‌های ادبی ما نیز تا حد زیادی از سویه‌ی زنانه خالی می‌شوند. عشق‌ها یا رنگ و بوی الاهی می‌گیرند و یا به سمت و سوی نظربازی مردانه (هم‌جنس‌خواهی مردانه) کشیده می‌شوند. از ناصرخسرو و سنایی گرفته تا مولانا و سعدی همگی زن را موجودی پست و گاه حتی پلید تصویر می‌کردند و این نگرش در خاقانی چنان اوج گرفت که حتی از «دختر‌دارشدن» خودش احساس ننگ می‌کرد و پس از مرگ دخترش جشن گرفته بود! مساله‌ی نقش و جایگاه زنان، تنها نقطه‌ی ضعف در سنت فکری و فرهنگی تاریخ ما نیست که تا دوران معاصر مسکوت و بلاتکلیف باقی مانده است. تک‌تک اجزای سه‌گانه‌ی شعار «زن، زندگی، آزادی» با وضعیت مشابهی مواجه هستند. «زندگی‌خواهی» که با کلیدواژه‌هایی چون «زندگی نرمال» در جنبش اخیر پررنگ شدند نه با فرهنگ عرفان‌زده‌ی ایرانی سازگاری دارد و نه با دین‌زدگی آخرت‌گرای آن. و ناگفته پیداست که فهم سنتی ایرانیان از «آزادی»، نسبت مستقیمی با فهم مدرن و رایج آزادی در جهان لیبرال ندارد. ادامه‌ی این یادداشت را از اینجا بخوانید یا از گزینه instant view استفاده کنید. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Показать все...
👍 41
Фото недоступноПоказать в Telegram
#A 469 کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Показать все...
👍 6
یادداشت وارده: نسبت سرمایه نمادین با مردم و حکومت انتقاد از همایون؛ آسیب یا مراقبت جمعی؟ #V 139 نویسنده‌ی میهمان: فرهاد فتحی (@Farhad_fathi) در جریان ماجرای سودای همایون شجریان برای برگزاری کنسرت [میلیونی] در میدان آزادی (شهیاد) و نارضایتی و انتقادهای تندوتیز جامعه سیاسی و اجتماعی به این تصمیم، می‌اندیشیدم حتی خود همایون هم این حس مراقبت اجتماعی از خودش به‌عنوان یک چهره و سرمایه ملی را درک نمی‌کند. این حجم از واکنش منفی و گله‌مندانه از طرف جامعه و حتی طرفداران سنتی خانوادگی او بیشتر از سر ترس ازدست‌دادن و از دست رفتن یک چهره ملی و محبوب و برای برخی یادگار یک اسطوره موسیقی و... است. اگرنه، اگر چنین اتفاقی برای یک خواننده یا ورزشکار درجه‌چندم می‌افتاد، اهمیت کمتری برای جامعه داشت. در واقع در چنین مواقعی میزان واکنش و انتقادها به میزان بزرگی، محبوبیت و مهم‌تر از همه اعتبار هنرمند بستگی دارد؛ و میزان این واکنش‌ها و اهمیت داشتن‌هاست که می‌تواند خط‌کشی برای نماد یا عادی بودن باشد. در همین ذهن‌مشغولی بودم که به نظریه «سرمایه نمادین» پیر بوردیو جامعه‌شناس مشهور فرانسوی برخوردم. مفهومی که به‌خوبی می‌تواند چرایی اعتراض اجتماعی به برگزاری کنسرت یک هنرمند محبوب را نشان دهد. به گفته بوردیو «سرمایه نمادین» به مجموعه‌ای از اعتبار، احترام و پرستیژ اطلاق می‌شود که از طریق شناخت و به رسمیت شناختن دیگران از سرمایه‌های اقتصادی، فرهنگی یا اجتماعی افراد حاصل می‌شود. به عبارت ساده‌تر هر سرمایه‌ای (پول، دانش و رابطه) وقتی به چشم باارزش و مشروع دیده شود، تبدیل به سرمایه نمادین می‌شود؛ یعنی همان اعتبار و محبوبیت اجتماعی که به نوعی قدرت نرم یا ابزاری برای قدرت‌بخشی و تأثیرگذاری هنرمند بر مسائل سیاسی و اجتماعی است. البته این اعتبار فقط وقتی وجود دارد که مردم باورش داشته باشند. اگر قالب یک جامعه بپذیرند که یک هنرمند «صدای ملی» است، او عملاً می‌تواند سرمایه نمادین جامعه نیز باشد. سرمایه نمادین یعنی اعتماد؛ یعنی همان لحظه‌ای که پول، دانش، بازی یا یک پرستیژ و صدا از سوی مردم به رسمیت شناخته شود. مرز میان مردم و حکومت یکی از دشوارترین موقعیت‌ها برای یک چهره سرشناس و محبوب زمانی است که جامعه در شرایط دوقطبی بین مردم و حکومت قرار دارد. در چنین فضایی هر کنش و حتی سکوت «چهره نمادین» بار سیاسی و سوگیرانه پیدا می‌کند. هنرمند یا ورزشکار اگر به‌صورت ناخودآگاه در دام قدرت بیفتد و با سیاست‌های قدرت حاکم همراستا شود، به‌طوری‌که اقدامش به مشروعیت‌بخشی به حکومت تعبیر شود؛ در واقع اعتبار خود را که از مردم گرفته به نفع قدرت مصادره کرده است و اگر قبل از آن زمان چهره مورد احترامی برای مردم بود، از آن به بعد تبدیل به چهره‌ای حکومتی و غیرمردمی می‌شود. در چند سال اخیر در سینما و ورزش ایران مثال‌های فراوانی در این رابطه وجود دارد. اما چه می‌شود که یک دانشمند، ورزشکار، هنرمند و... وقتی به سرمایه نمادین جامعه تبدیل می‌شوند دیگر تصمیمات و فعالیت‌های غیرشخصی‌شان تنها به خودشان مربوط نمی‌شود؟ ازآنجایی‌که «سرمایه نمادین» یک دارایی جمعی است و مردم همچنان که صاحب سرمایه را با اعتماد و علاقه خود به جایگاه ملی رسانده‌اند، به‌درستی خود را محق نظارت بر سرمایه ساخته‌وپرداخته خود می‌دانند؛ در واقع از آن به بعد آن هنرمند تنها یک فرد معمولی نیست و به نمادی جمعی تبدیل شده است. همین‌جاست که پای سیاست و هژمونی به ماجرا باز می‌شود. حکومت‌ها و رژیم‌ها می‌کوشند این سرمایه نمادین را به نفع خود مصادره و با قدرت نرم که از مهم‌ترین خاصیت‌های سرمایه نمادین است، هژمونی فرهنگی ـ سیاسی خود را مشروع و تثبیت کنند؛ در واقع مخصوصاً در بزنگاه‌های سیاسی «سرمایه نمادین» به میدان کشمکش جامعه و حکومت تبدیل می‌شود. در مقابل جامعه با آگاهی جمعی به مثابه «حافظان سرمایه نمادین» و از طریق نقد و فشار و گاه تجمع و اعتراض، مانع مصادره و انتقال این سرمایه از جامعه به قدرت می‌شوند. در این چهارچوب نقد و فشار مردم به هنرمند نشانه بی‌احترامی یا بی‌وفایی نیست بلکه شکلی از مراقبت و داروی تلخی است که از طرف جامعه تجویز می‌شود. مردم با این کنش به هنرمند یادآوری می‌کنند که محبوبیت و سرمایه نمادین بودن او تنها در پیوند با جامعه معنا دارد و هر گامی که باعث سست شدن این پیوند شود، به ضرر خود او و جامعه و به کام قدرت خواهد بود. ادامه‌ی این یادداشت را از اینجا بخوانید یا از گزینه instant view استفاده کنید. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Показать все...
👍 31
Фото недоступноПоказать в Telegram
یادداشت وارده: نسبت سرمایه نمادین با مردم و حکومت انتقاد از همایون؛ آسیب یا مراقبت جمعی؟ #V 139 کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Показать все...
👍 4
فایل صوتی سخنرانی احمد شاملو در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، فروردین ماه ۱۳۶۹ در پیوند با یادداشت «روشنفکرِ ایران» کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Показать все...
The-truth-is-vulnerable-Ahmad-Shamlou.mp330.73 MB
👍 19
روشنفکر ایران #A 468 ✍️ آرمان امیری @armanparian - فروردین ماه ۱۳۶۹، احمد شاملو به آمریکا رفت تا هم درمان پزشکی خود را پی‌گیری کند و هم میهمان هشتمین کنفرانس مرکز پژوهش‌ و تحلیل مسائل ایران باشد. در جریان این سفر، شاملو چند سخنرانی عمومی و خصوصی برگزار کرد که فایل صوتی اغلب آن‌ها وجود دارد. شاه‌بیت کلام شاملو و دغدغه‌ی مشترک تمامی این سخنرانی‌ها، زبان فارسی و ضرورت حفظ میراث ملی در میان مهاجرین ایرانی است. در بخشی از سخنرانی دانشگاه کالیفرنیا که شاملو می‌گوید: «من متأسفانه تحصیل‌کرده‌گان جهان‌دیده‌ی بسیاری را دیده‌ام که از فردای کشورمان هیچ دغدغه‌ای به دل ندارند. تحصیل‌کرده‌گان زیادی را دیده‌ام که فردا چون به وطن برگردند، موجود بی‌گانه‌یی خواهند بود در حد یک مستشار خارجی؛ بی هیچ آشنایی با فرهنگ ایرانی‌یِ خود، بی هیچ آشنایی با تاریخ خود، با ادبیات خود، با هنر خود. موجودی تک‌بُعدی و فاقد خلاقیت که در بهترین شرایط یک ماشین است و بس. در این‌جا که وطن‌اش نیست، بیگانه است و در آن‌جا هم که وطن او ست بیگانه». اما همزمان با همین سخنرانی‌ها و پیش از آنکه او حتی به وطن بازگردد، در داخل کشور موجی رسانه‌ای علیه او به راه افتاد. به دلیل تلاش‌های او برای حفظ فرهنگ ملی در میان مهاجران و تاکید بر ضرورت پاس‌داشت زبان فارسی؟ نخیر! کاملا برعکس! با برچسب و اتهام «ایران‌ستیزی» و «توهین به فرهنگ ملی»! بهانه‌ی منتقدان، روایت وارونه‌ای بود که شاملو از داستان ضحاک و کاوه ارائه کرده بود و معترضان به شاملو آن را نشانه‌ی «توهین به ساحت حضرت فردوسی» خواندند! نزدیک یه ۳۵ سال پس از آن ماجرا، موج برچسب‌زنی و اتهام «ایران‌ستیزی» به شاملو همچنان ادامه دارد. پس شاید بد نباشد اگر مروری کنیم که ببینیم اصلا ریشه‌ی جنجال از کجا آغاز شد و دلایل و حواشی آن چه بود؟ متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید یا از گزینه instant view استفاده کنید. https://telegra.ph/A468-09-03
Показать все...
👍 28
Фото недоступноПоказать в Telegram
#A 468 کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Показать все...
👍 7
پادشاهی بهرام گور و نقدی بر اقتصاد سیاسی دولت رانتیر #A 467 ✍️ آرمان امیری @armanparian - پرسش پایه‌ای این نوشتار چنین است: «ایرانیان، در طول تاریخ چه الگوی اقتصادی را برای حکومت مطلوب می‌دانسته‌اند؟» چنین پرسشی هم سهل است و هم ممتنع. سهل است، چون بدیهی است هر حکومتی که بر سر کار آمده و دیوانسالاری گسترده‌ای تشکیل داده، برای آنچه به خودش مدیریت صحیح امور قلمداد می‌کرده، شاخص‌ها و الگوهایی هم در نظر داشته است. اما در عین حال، پرسشی بسیار دشوار و ممتنع است، چرا که ما برای اندیشیدن به الگوهای اقتصادی، مصلوب نظریه‌های مدرن غربی هستیم که طبیعتا ایرانیان کهن هیچ شناختی از آن‌ها نداشته‌اند. همین محدودیت دوم، سبب شده تا بخش بزرگی از مطالعاتی که بر جامعه‌شناسی اقتصادی تاریخ ایران تمرکز دارند، از به کارگیری چند مدل شناخته‌ شده‌ی اغلب مارکسیستی تجاوز نکنند. مدل‌هایی چون فئودالیسم یا شیوه‌ی تولید آسیایی و استبداد شرقی، که همگی در نهایت با معیار قراردادن ابزار و روابط تولید تلاش کرده‌اند اقتصاد سیاسی ایران را تحلیل کنند. فارغ از اینکه چه نقدهایی به این نظریه‌ها می‌توان وارد کرد، پیشاپیش می‌دانیم که هیچ یک از آن‌ها پاسخی به پرسش نخست ما به شمار نمی‌آیند، چون هرقدر هم بخواهند از دریچه‌ی نگاه امروزین، وضعیت اقتصاد تاریخی ایران را به درستی توصیف کنند، اما بدون شک به ذهنیت ایرانیان کهن راهی ندارند و برای ما مشخص نمی‌کنند که خود ایرانیان و دستگاه دیوانی‌شان چطور فکر می‌کرده‌اند. اما چرا پرسش ابتدایی از نگاه من اینقدر ضروری است؟ به اختصار می‌توانم بگویم تا زمانی که ما نتوانیم مبنای نگرش ایرانیان کهن به مبانی دولت‌مداری را فهم کنیم، اساسا امکانی برای نقد آن نخواهیم داشت. ما می‌توانیم فراز و فرودهای تاریخی را تشخیص دهیم و همچنان از نظریه‌های جدید برای توضیح دلایل این فراز و فرودها استفاده کنیم، اما چنین شیوه‌ای دو ایراد بزرگ به همراه خواهد داشت: نخست اینکه این شیوه‌ی نادیده گرفتن نگرش تاریخی و سنجش تمامی جزئیات گذشته از پس عینک نظریه‌های مدرن، به صورت مداوم ما را در دام تحمیل «نظریه به واقعیت تاریخی» می‌اندازد. وضعیتی که اغلب تاریخ‌نگاری‌های مارکسیستی دچار شده‌اند و جدال بر سر آنکه وضعیت تاریخی ایران را فئودالی بخوانند یا تولید آسیایی، بیش از آنکه از واقعیت تاریخی ما پیروی کند، از وزن‌کشی سیاسی و جدل‌های حزبی معاصر پیروی می‌کند. دوم و ای بسا بسیار مهم‌تر اینکه با چنین شیوه‌ای ما قادر به فهم تحول اندیشه‌ی ایرانیان نخواهیم بود. اینکه خودشان در مواجهه‌ی با نتایج ایده‌هایشان چه فهمی از شکست یا پیروزی به دست آورده‌اند و در نتیجه چطور به بحران‌ها و شکست‌هایشان اندیشیده‌اند. نتیجه‌ی بلافصل این رویکرد آن است که ما کل یک تاریخ چند هزار ساله را به سادگی در تعابیری همچون «امتناع اندیشه» خلاصه می‌کنیم، چرا که خود قادر نبوده‌ایم سیر تحول اندیشه را در آن را کشف کرده و در موردش نظریه‌پردازی کنیم و به تعبیری گناه «نیندیشنگی» امروزین خود را به گردن تاریخ کشور انداخته‌ایم. به هر حال، مقاله‌ی پیوست، تلاشی است برای یک خوانش از شاخص‌های سنجش مدیریت اقتصادی، از دریچه‌ی نقد و نگرش فردوسی به پادشاهی بهرام گور. این مقاله مدعی نیست که توانسته به تنهایی مدلی اقتصادی را کشف کند، اما دست‌کم تلاش کرده تا از خلال نقدهای فردوسی به تصمیمات اقتصادی بهرام، برخی از «چه نباید کرد»های حاکم بر ذهن طبقه‌ی اندیشمندان ایرانی را مدون‌سازی کند. بخشی که در نهایت، به طرز جالبی با یک تجربه‌ی اقتصادی دیگر که در عصر معاصر با آن مواجه بوده‌ایم شباهت پیدا کرده است. یعنی تجربه‌ی «نظام‌های رانتیر» و نظریه‌ای که اتفاقا یک ایرانی دیگر از دل تجربیات عینی خودش اقتباس کرد و با اقبال گسترده‌ای هم در مجامع علمی جهان مواجه شد. این مقاله، در نهایت می‌تواند چشم‌انداز جدیدی را پیشنهاد بدهد به تحلیل فراز و فرودهای ناگهانی در تاریخ ایران کهن و یا میانه، تا بهتر بتوانیم درک کنیم چرا در پس دوره‌هایی به ظاهر دستگاه دولتی ایران به اوج قدرت و اقتدار می‌رسید، شاهد سقوط‌های وحشتناک و چشم‌گیری هستیم از جنس سقوط صفویان در برخورد با حمله‌ی افاغنه، یا سقوط دولت افشار پس از پیروزی‌های خیره کننده‌ی نادری، یا حتی متلاشی شدن دولت‌های قدرتمند و ثروتمندی همچون غزنویان و سلجویان و خوارزمشاهیان. آیا میان این سقوط‌های تاریخی، به فرجامی که دولت پهلوی در پس کسب درآمدهای خیره‌کننده‌ی نفتی به دست آورد رابطه‌ای برقرار است؟ ✍️ متن کامل این مقاله را در قالب یک فایل پی‌دی‌اف از اینجا دریافت کنید. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Показать все...
👍 20
📍 عنوان مقاله: بازخوانی داستان بهرام گور در شاهنامه به عنوان الگویی از تحلیل اقتصاد سیاسی در اندیشه‌ی کهن ایرانشهر ✍️ نویسنده: آرمان امیری کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Показать все...
Bahram-Political economy.pdf3.80 KB
👍 8
Фото недоступноПоказать в Telegram
#A 467 کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Показать все...