fa
Feedback
کانال حمید آصفی

کانال حمید آصفی

رفتن به کانال در Telegram
16 390
مشترکین
+1724 ساعت
+657 روز
+47330 روز
آرشیو پست ها
نامه ۱۸۰ اقتصاددان، اما خیابان‌ها زودتر هشدار دادند: ایران کشوری که فقرش طبیعی نیست؛ مصنوعی است، صنعتی است، برنامه‌ریزی‌شده است ✍️ نامه‌ای که دیر رسید، فاجعه‌ای که سال‌هاست زود رسیده ✍️ ۱۸۰ اقتصاددان نامه نوشته‌اند، اما حقیقت این است که مردم ایران سال‌هاست با استخوان‌هایشان نامه نوشته‌اند، روی صورت‌هایی که ترک‌های فقر مثل شیار زمین خشکسالی‌زده پیداست، روی سفره‌هایی که آن‌قدر کوچک شده‌اند که وعده‌ها در هم ادغام شده‌اند و روی شناسنامه‌هایی که فقط نام دارند اما هیچ سهمی از این کشور نه. ✍️ آن اقتصاددانان مؤدبانه گفته‌اند: «اصلاحات قیمتی را با فقرا تسویه نکنید»، اما اگر بخواهیم بدون روتوش حقیقت را بنویسیم، باید بگوییم: مردم دیگر تاب ندارند، نه تاب اصلاح قیمتی، نه تاب اصلاح سیاسی، نه تاب اصلاح صبر. ✍️ در ایران امروز واژه «اصلاح» وقتی از دهان سیاست‌مداران بیرون می‌آید، باید دست را روی جیب گذاشت، هر بار که از «جراحی اقتصادی» حرف زده‌اند، مردم را بیهوش نکرده به اتاق عمل برده‌اند و جراح هم تازه‌کار بوده و با بدن مردم تمرین کرده است. ✍️ حالا باز دولتی آمده و همان نسخه را می‌پیچد، اصلاحات بدون اصلاح‌کنندگان، بالا رفتن قیمت‌ها همراه با پایین رفتن شرم سیاست‌گذاران، حرف از شفافیت بودجه می‌زنند اما نه آن‌قدر که روشن شود چه کسانی سال‌هاست کشور را می‌چلانند. ✍️ فقر در ایران دیگر یک پدیده اقتصادی نیست، یک سیاست است، در کشوری که بودجه‌اش شبیه سفره‌ای نابرابر پهن شده، بالا برای بالا، پایین برای پایین‌تر، حرف از عدالت شبیه این است که روی خرابه‌ای تابلوی «امنیت کامل» نصب کنند. ✍️ همین‌هایی که امروز از اصلاح ساختار حرف می‌زنند، سازندگان همان ساختارند، همان‌ها که امروز نگران تورم‌اند، سال‌هاست با تورم زندگی می‌کنند، نه در سفره‌شان، در تیراژ ثروتشان، همان‌ها که امروز برای فقرا دل می‌سوزانند، فردا در جلسه خواهند گفت: «مردم مقاومت خوبی نشان داده‌اند، ادامه دهید.» ✍️ طنز تلخ ماجرا اینجاست که فقر در ایران نتیجه اشتباه اقتصادی نیست، محصول طراحی سیاسی است، کشوری که میلیاردها دلار خرج ایدئولوژی می‌کند اما برای افزایش حقوق کارگر دکمه ماشین‌حسابش می‌لرزد. ✍️ بودجه‌ای که می‌نویسند دفترچه راهنمای تولید رنج است، پرسش اصلی این نیست که بودجه چقدر کسری دارد، پرسش این است که چرا این کسری همیشه از همان سفره‌هایی جبران می‌شود که مردم در آن کسری نان دارند. ✍️ اصلاح قیمت انرژی؟ باشد، فقط شما هم اصلاح کنید، اصلاح حقوق خودتان، اصلاح هزینه‌های نهادهای پرریخت‌وپاش، اصلاح رانت‌هایی که فقط در تاریکی می‌رویند، تا وقتی مردم یارانه بگیرند و قدرت‌مندان «رانتانه»، اصلاحات فقط اسم مستعار یک سیاست است، بردار از فقیر، بده به فقیرستیز. ✍️ مردم نه با اصلاحات دشمنند و نه با واقعیت، دشمن تحقیرند، پدری که روزی نان سنگک را نصف می‌خرید، امروز از ترس قیمت، به لواش کوچ کرده است، این‌ها عدد نیستند، این‌ها زخم‌اند، ناله‌اند و شرمساری پنهان، و آن‌وقت مسئولان با جسارتی که فقط از بی‌خبری یا بی‌رحمی می‌آید، می‌گویند: «اصلاحات سخت است اما لازم.» ✍️ نه، اصلاحات لازم است اما اگر بناست همیشه از یک سمت سخت باشد، اسمش اصلاح نیست، غارت قانونی است، همان غارتی که مردم را خسته نمي‌کند بلکه عصبانی می‌کند و این خطرناک‌ترین نقطه هر حکومتی است. ✍️ نامه ۱۸۰ نفر تلنگر است، اما باید تبدیل به سند اتهام آینده شود، حرف اصلی آن‌ها این است: حکمرانی اگر نمی‌تواند فقرا را بالا ببرد، دست‌کم لگد هم نزند، اما در ایران سال‌هاست از این مرحله عبور کرده‌اند، دیگر فقط لگد نمی‌زنند، گاهی طوری لگد می‌زنند که فقیر جای خودش را هم فراموش کند. ✍️ مردم نه عدالت ناممکن می‌خواهند و نه معجزه، فقط می‌گویند: کشور را زمین نزنید، همین، اما همین ساده‌ترین خواسته، سخت‌ترین کار ممکن برای سیاست‌مداران ما شده است. ✍️ اگر این متن پیامی دارد، تنها یک جمله است: ایران کشوری نیست که فقرش طبیعی باشد، فقرش ساخته شده است، و تا زمانی که این ساختار پابرجاست، هر اصلاحی فقط تغییر دکوراسیون اتاق شکنجه است. ✍️ تاریخ دیر یا زود خواهد نوشت که مردم ایران با فقر نجنگیدند، با سیاست فقرساز جنگیدند، و اگر پیروز شوند، نه از سر قدرت، از سر حق، و اگر حکمرانان درس نگیرند، مردم برایشان کلاس تاریخ برگزار خواهند کرد، کلاسی با شهریه سنگین: سقوط، فراموشی و قضاوت. ✍️ این سرزمین سزاوار این اندازه تحقیر نیست، مردمش هم نیستند. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👏 102 47👍 33👌 5🕊 2👎 1🙏 1
شکاف در معماری قدرت قدسی: عبدالرحیم سلیمانی و لرزش در متافیزیک حوزه نویسنده: پیام رسیده از مخاطب ✍️ در حوزهٔ قم، تاریخ نه یک رشتهٔ دانشگاهی است و نه مجموعه‌ای از داده‌های قابل ارزیابی؛ تاریخ، ستون فقرات قدرت است. هر روایتی که«قدسی» شده، به‌تدریج بدل به دستگاه کنترل اجتماعی گشته است. این دستگاه امروز، با طرح پرسش‌هایی نقادانه از درون، یکی از عمیق‌ترین لرزش‌های خود را تجربه می‌کند. ✍️ وقتی از درون سنت، پرسش‌هایی دربارهٔ برخی روایت‌های تاریخی خاص مطرح می‌شود، به متافیزیک قدرت ضربه زده می‌شود، نه ایمان مردم. این پرسش‌ها دیوار میان«امر تاریخی» و «امر مقدس» را نشانه می‌گیرند؛ همان دیواری که حوزه طی قرن‌ها با لایه‌هایی از تفسیر، خطبه و عاطفه برپا کرده است. ✍️ اما پرسش اصلی این است: امر قدسی چگونه ابزار قدرت شد؟ از دورکیم تا اسنبرگ گفته‌اند که جامعهٔدینی، امر قدسی را برای انسجام می‌سازد؛ اما در ایران شیعی، قدسی یک کاربرد اضافی یافته: تبدیل شده به سپر دفاعی نهاد روحانیت. قدسی یعنی از تو حق نقد گرفته شود،و ابزار نقد نیز در اختیارت قرار نگیرد. قدسی یعنی«بی‌حق‌بودگی معرفتی». مشکل حوزه با پرسشگران درونی همین‌جاست:آنان این بی‌حق‌بودگی را می‌شکافند. ✍️ حوزهٔ قم بر سه انحصار استوار است: 1. انحصار تفسیر، این روایت همین است و جز این نیست. 2. انحصار نمایندگی، ما سخنگوی دین و تاریخیم. 3. انحصار مرجعیت اجتماعی ، هر پرسشی باید از فیلتر ما بگذرد.    پرسش‌های نقادانه از درون،هر سه را هم‌زمان می‌شکافد. این پرسش‌ها نشان می‌دهند که روایت رسمی در مواردی می‌تواند نه بازتاب حقیقت محض، بلکه پروژه‌ای برای تولید وفاداری و کنترل ذهنیت باشد. ✍️ فلسفهٔ ماجرا یک نزاع بنیادین است: نزاع میان حقیقت و ساختار. هابرماس می‌گوید نهاد دینی وقتی از نقد فرار کند،از دین بودن خارج شده و وارد قلمرو قدرت می‌شود. پرسش از درون ساختار خطرناک‌ترین پرسش است،چون با برچسب‌های سادهٔ «بی‌دین» و «غرب‌زده» قابل خنثی‌سازی نیست. ✍️ قدرت از کجا می‌لرزد؟ خشم مداحان و تریبون‌داران نشان می‌دهد که مسئله اختلاف تاریخی صرف نیست؛ ترس آن‌ها از آغاز پلورالیسم روایی است. قدرت دینی در ایران با تک‌روایتی زنده است. وقتی صدایی از درون می‌گوید«می‌توان دوباره خواند»، حوزه می‌فهمد که دیگر تنها منبع تولید و تایید تاریخ نیست. ✍️ جامعه‌شناسی این لرزش ساده است: قم وارد دوران «پسااقتدار روایی» شده است. نسل جدید از منابع متعدد تغذیه می‌کند:دانشگاه، شبکه‌های اجتماعی، فلسفهٔ نقاد، تاریخ‌نگاری مدرن. مشروعیت انحصاری حوزه فرسوده شده. پرسشگر درونی علت بحران نیست؛نشانهٔ بحران است. نشانهٔاینکه قم دیگر نمی‌تواند در قالب قدیم بماند. ✍️ حقیقتِ ترس حوزه این است: دین به قلمرو عقل بازمی‌گردد. نقد تاریخی یعنی یک چیز روشن: دین قابل پرسش است،نه فراتر از پرسش. یعنی نهاد روحانیت باید پاسخگو باشد. یعنی تاریخ دیگر ابزار قدرت نیست،ابزار فهم است. ✍️ سخن کلیدی این نبود که چه باید باور کرد؛ سخن این بود که مردم حق دانستن دارند. همین جمله برای ساختاری که مشروعیتش را نه از مردم،بلکه از انحصار بر تقدس می‌گیرد، ویرانگر است. ✍️ این لرزش آغاز چیست؟ آغاز سکولاریزاسیون معرفتی، نه بی‌دینی،بلکه پایان انحصار دینی بر روایت تاریخ. پس از این،هیچ بیانیه‌ای تضمین نمی‌کند که روایت رسمی بی‌چالش بماند. پرسش باز شده و پرسش وقتی باز شود،دیگر بسته نمی‌شود. ✍️ پایان: عصر جدیدی در تاریخ حوزه آغاز شده است. این پرسش‌ها نشانهٔروحانیتِ دوران جدید است: دورانی که در آن حوزه باید از برج‌عاج‌نشینی پایین بیاید و در میدان عمومی، در کنار دانش،تاریخ و عقل، پاسخگو باشد. اگر قم می‌لرزد،دلیلش خطر برای ایمان مردم نیست؛ دلیلش ترک برداشتن ساختار قدرتی است که پشت صحنهٔاین ایمان ساخته شده. این ترک سطحی نیست. این ترک آغاز فروپاشی یک جهان معرفتی است. جهانی که ناگزیر از«قدسیتِ قدرت» به «صداقتِ تاریخ» کوچ خواهد کرد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👏 59 46👍 37👌 10👎 3
عراق و تصمیم توقیف اموال انصارالله یمن و حزب‌الله لبنان؛ تولد هویتی نوین در برابر فشارهای منطقه‌ای ✍️ عراق در میانه تحولات اخیر، انتشار فهرستی از گروه‌های تروریستی که شامل انصارالله یمن و حزب‌الله لبنان نیز بود، و دستور توقیف اموال مرتبط با آنها در بانک مرکزی، حرکتی فراتر از یک مناقشه اداری یا یک اشتباه ساده به نظر می‌رسد. هرچند این فهرست خیلی زود اصلاح و نام این گروه‌ها حذف شد، اما این رویداد پرده‌ای از روندی عمیق‌تر در سیاست‌های بغداد را کنار زد؛ روندی که در آن دولت عراق برای نخستین‌بار پس از سال‌ها تلاش می‌کند جایگاه خود را به عنوان بازیگری مستقل و با اراده ملی تثبیت کند. ✍️ حضور نام انصارالله یمن و حزب‌الله لبنان در فهرست توقیف اموال، پرسشی جدی درباره تاثیر و نفوذ گروه‌های منطقه‌ای در سیاست‌های داخلی عراق ایجاد کرد. این اقدام، نشانه‌ای از اراده بغداد برای تعیین خطوط قرمز و محدود کردن نفوذ شبکه‌هایی است که از بیرون مرزهای رسمی کشور فرمان می‌گیرند. این تصمیم هرچند در نهایت تعدیل شد، اما نشان داد که بغداد می‌خواهد از زیر سایه فشارهای خارجی و نفوذ گروه‌های نیابتی خارج شود. ✍️ عراق سال‌هاست که عرصه رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بوده است. امنیت و سیاست این کشور، بیشتر تحت تاثیر این رقابت‌ها شکل گرفته و شبکه‌هایی که فراتر از ساختار رسمی دولت عمل می‌کنند، بخشی از معادله حاکمیت به حساب می‌آیند. اما اکنون در ساختار دولت عراق جریانی تازه در حال شکل‌گیری است که می‌کوشد دولت را به نهادی مستقل و صاحب اختیار تبدیل کند؛ نهادی که امنیت را نه تنها مسئله‌ای امنیتی و مذهبی، بلکه پایه بقای خود می‌داند. ✍️ در سال‌های اخیر، مدیران تکنوکرات و امنیتی در بغداد به تدریج جایگاه خود را تقویت کرده‌اند و قصد دارند کنترل تصمیم‌گیری‌ها را از گروه‌های مسلح و جریان‌های موازی خارج و به قلب دولت بازگردانند. بازتاب انتشار و اصلاح فهرست توقیف اموال انصارالله و حزب‌الله لبنان، آزمونی برای سنجش اراده بغداد در تعیین مرزهای سیاسی و اقتصادی خود بود. ✍️ دولت عراق با این اقدام پیام داد که می‌خواهد تعریف خاص خود از ثبات و امنیت داشته باشد؛ تعریفی که ممکن است با خواست و منافع قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای همخوان نباشد. این پیام، نشانه‌ای از آغاز دوره‌ای نوین است که بغداد در آن مسئولیت انتخاب‌های خود را پذیرفته است. ✍️ حالا عراق با چالشی دشوار روبروست: آیا می‌تواند در مقابل فشارهای نظامی، اقتصادی و سیاسی بازیگران بزرگ، راهی برای سیاست‌ورزی مستقل و حفظ حاکمیت خود بیابد؟ انتشار این فهرست و تلاش برای توقیف اموال انصارالله و حزب‌الله، هرچند به صورت موقت اصلاح شده، در عمق خود نمایانگر تلاش بغداد برای آزمودن و تثبیت استقلال است؛ استقلالی شکننده اما حیاتی برای خروج عراق از نقش سابق خود. ✍️ آنچه اکنون در بغداد رخ می‌دهد، فراتر از اختلافات اداری و بوروکراتیک است؛ تلاشی است در جهت شکل‌گیری دولتی مستقل که می‌خواهد نه فقط واکنش‌دهنده، بلکه یکی از بازیگران تعیین‌کننده سیاست‌های منطقه‌ای و بین‌المللی باشد. عراق هنوز مسیر طولانی در پیش دارد، اما این نشانه‌های نویدبخش تولد اراده‌ای تازه است که می‌خواهد از سایه نفوذ دیگران خارج شده و صدای خود را در منطقه به گوش برساند. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 61 28👌 17👎 4👏 1
🔥 «نوستالژی ارتداد؛ وقتی حکومت برای ترساندن مردم به گذشته پناه می‌برد» 🔥 ✍️ علی مطهری وقتی به آذر منصوری هشدار می‌دهد که سرنوشت مخالفان حجاب همان سرنوشت مخالفان قصاص است، در واقع نه تحلیل دارد و نه دغدغهٔ «ارزش‌ها». او فقط پرده را کنار زده و منطق زیرپوستی جمهوری اسلامی را عریان کرده است: هر مطالبه‌ای که بوی انسانیت بدهد باید فوراً در ردیف ارتداد قرار گیرد. حجاب، در این منطق، نه قانون بلکه بت اعظم است؛ بتِ لرزانِ بقایی که اگر ترک بردارد، سقف قدرت می‌ریزد. ✍️ آن‌چه مطهری نمی‌بیند – یا وانمود می‌کند که نمی‌بیند – این است که مردم دیگر از این «تهدیدهای نوستالژیک» نمی‌ترسند. ارجاع او به حکم ارتداد جبهه ملی نه نشانه اقتدار، بلکه نشانهٔ بیمارگونهٔ دلتنگی برای روزگار سرکوب بی‌هزینه است. گویی صاحبان قدرت هرگاه کم می‌آورند، مجبور می‌شوند صندوقچه سال ۵۸ را خشک و خالی ورق بزنند تا شاید روح ترس را احضار کنند؛ روحی که سال‌هاست از بطری بیرون رفته. ✍️ جمهوری اسلامی از حجاب می‌ترسد، چون حجاب تنها جایی است که زن ایرانی مستقیم قلب دستگاه اقتدار را نشانه می‌گیرد. قصاص و ارتداد ابزار دوران دیگری بودند؛ دورانی که روایت رسمی قوی‌تر و جامعه مطیع‌تر بود. اما امروز؟ تهدید مطهری نه هشدار، که اعترافی ناخواسته است: پروژهٔ کنترل بدن زن شکست خورده و حکومت از بی‌زبانی، دوباره به زبان «جسدهای قدیمی» پناه برده است. ✍️ مخالفان حجاب‌اجباری امروز نه گروه سیاسی قابل حذف‌اند و نه اقلیتی خاموش‌شدنی. آن‌ها خود جامعه‌اند؛ مردمی که از ۱۳۸۸ تا ۱۴۰۱ مسیر گذار را با گوشت و استخوان تجربه کردند، نسلی که از سیاست رسمی عبور کرده و ارتداد را نه مجازات که جوک تلخ قدرت می‌داند. مطهری تهدید می‌کند، چون فهمیده حجاب دیگر نه پرچم مشروعیت حکومت که نماد پایان آن است. ✍️ اگر مطهری دنبال یادآوری تاریخ است، بهتر است صفحه دیگری را نگاه کند: در همهٔ رژیم‌های رو به افول، آخرین ابزار سرکوب همیشه تبدیل به تهدیدهای غلیظ‌تر و بی‌اثرتر شده است. هرگاه قدرت مجبور شد پرونده‌های کهنه را بیرون بکشد، یعنی به آینده‌اش مشکوک شده. ✍️ تهدید ارتداد شاید در سال ۵۸ کار می‌کرد، اما در ۱۴۰۳ فقط یک معنی دارد: حکومت از یک جمله ساده وحشت دارد، بدن زن، ملک حکومت نیست. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👏 104 49👍 27👎 3👌 3🤝 3🕊 1
چرا هنرپیشه‌ها هدف بعدی امنیتی‌ها شدند؟ تحلیلی بر موج بازداشت‌ها حمله تازه به سلبریتی‌ها؛ چرا این‌بار «بازیگران» زیر تیغ رفتند؟ ✍️ حمله هماهنگ به هنرپیشه‌ها تصادفی نیست؛ نه از جنس موج‌های کوتاه‌مدت فضای مجازی و نه از جنس جنجال‌های معمول بر سر حرف‌های یک چهره. این‌بار، مسئله عمیق‌تر است و از دل یک محاسبه امنیتی بیرون آمده؛ محاسبه‌ای که در آن، سلبریتی‌ها دیگر فقط «صداهای مزاحم» نیستند، بلکه به‌عنوان کاتالیزورهای اجتماعی و حاملان انرژی اعتراضی در بزنگاه‌هایی حساس دیده می‌شوند. ✍️ در شرایطی که حکومت در آستانه هر گونه مذاکرات احتمالی، بازآرایی داخلی و مهندسی فضای سیاسی قرار گرفته، کنترل روایت اهمیت دوچندان پیدا می‌کند. هنرپیشه‌ها برخلاف اقتصاددان‌ها، نویسندگان یا فعالان حزبی، مستقیم با احساسات عمومی سروکار دارند؛ با چهره، زبان ساده، طنز، گریه، نقش‌های محبوب و حافظه جمعی. این سطح از نفوذ احساسی، برای دستگاه امنیتی دردسرساز است؛ چون می‌تواند ناگهان تبدیل به موج اجتماعی شود و موج اجتماعی یعنی بی‌ثباتی در لحظه‌ای که حکومت کمترین تاب‌آوری را دارد. ✍️ این‌بار بازیگران را هدف گرفتند چون گفتمان رسمی در حال فرسایش است و هر صدایی که ژست «صادقانه» داشته باشد، حتی اگر محتوایش سیاسی نباشد، می‌تواند بدل به نقطه اتصال نارضایتی‌ها شود. بازیگر وقتی گریه می‌کند، شوخی می‌کند، انتقاد ظریف می‌کند یا حتی سکوت معنادار دارد، مردم حس می‌کنند «یکی از خودشان» حرف زده. این همان چیزی است که ساختار امنیتی تحملش را ندارد: بازنمایی عمومی یک واقعیت که از کنترل آن‌ها خارج است. ✍️ فشار به بازیگران همچنین ریشه در این ترس دارد که در بزنگاه‌های احتمالی،از انتخابات مهندسی‌شده گرفته تا موج‌های اعتراضی، سلبریتی‌ها به‌طور ناخواسته نقش تسریع‌کننده مشروعیت‌زدایی را ایفا کنند. حتی یک استوری، یک جمله کوتاه یا یک غیبت معنادار در یک مراسم رسمی می‌تواند به‌قدر چند مقاله سیاسی اثر بگذارد. دستگاه امنیتی این را تجربه کرده؛ از سال ۹۸ تا ۱۴۰۱ بارها دیده که یک پست ساده چگونه کل میدان سیاست را جابه‌جا می‌کند. ✍️ بنابراین، برخورد اخیر صرفاً تهاجم به «سلبریتی بی‌سواد» نیست؛ این روایت حکومتی است. اصل ماجرا پیش‌گیری از شکل‌گیری مرجعیت‌های غیررسمی است؛ مرجعیت‌هایی که نه با تهدید می‌ترسند، نه با بخش‌نامه کنترل می‌شوند و نه حاضرند به صف نخبه‌سازی حکومتی بپیوندند. این برخورد یک پیام دارد: هرکس رابطه احساسی با جامعه بسازد، حتی اگر کارش فیلم و سریال باشد، در چشم دستگاه امنیتی تبدیل به «چهره مسئله‌ساز» خواهد شد. ✍️ و نکته آخر اینکه این فشار، نشانه‌ای است از کاهش توان اقناع حکومت. وقتی ساختار سیاسی قادر نباشد مردم را با روایت حاکم همراه کند، مجبور می‌شود به سراغ خاموش کردن بلندگوها برود. بازیگران بلندگو نیستند؛ آن‌ها آینه‌اند. و دستگاه امنیتی این‌بار نه با سلبریتی‌ها، بلکه با تصویر واقعی جامعه‌ای می‌جنگد که دیگر در قاب رسمی جای نمی‌گیرد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 100 41👏 8👎 3👌 1
فقه محبوس در بودجه: ساختار حوزه قم و چالش کارآمدی فتوای آیت‌الله سیستانی نویسنده: پیام رسیده از مخاطب ✍️ پس از انتشار فتوای آیت الله سیستانی، یک پرسش کلیدی و استراتژیک مطرح می‌شود که مغز متفکر هر تحلیل سیاسی جدی باید بدان بپردازد: چرا فتوای مرجعیت مستقل، علیرغم قداست ذاتی، در بزنگاه‌های حساس، توانایی تغییر مسیر سیاست‌های کلان را ندارد؟ این تردید، ریشه در تقابل میان دو مدل بنیادین مرجعیت دارد: مدل نجف و مدل قم. ✍️ نقد ساختاری به تأثیرگذاری فتاوا، ما را مستقیماً به نهاد علم و اقتصاد آن می‌کشاند. حوزه نجف، میراث‌دار تاریخی است که وابستگی مالی مستقیم به قدرت حاکم را به شدت محدود کرده است. اتکای اصلی آن بر وقف، شهریه و سهم امام استوار است که از طریق شبکه‌های مردمی و غیردولتی مدیریت می‌شود. این استقلال مالی، سنگ بنای استقلال فقهی است؛ فقیهی که برای بقای خود نیازمند بودجه دولت نیست، دست بازتری برای نقد قدرت دارد. این مدل، مرجعیت را به عنوان نهادی برآمده از جامعه مدنی حفظ کرده است. ✍️ در مقابل، حوزه قم پس از انقلاب، به شکلی کم‌نظیر، به یک نهاد اداری-دولتی تبدیل شده است. روحانیون، مدیران، و ساختارهای مرتبط با حوزه، از بودجه عمومی کشور ارتزاق می‌کنند. این وابستگی مالی، یک “سرمایه اجتماعی معکوس” ایجاد می‌کند: هرچه وابستگی مالی بیشتر باشد، سقف تحمل سیاسی برای صدور فتاوای مخالف حکومت، پایین‌تر می‌آید. این وابستگی ساختاری، حوزه قم را به بخشی از “فاشیسم دینی” تبدیل کرده که اساساً در برابر نقض اصول خودی، دچار خودسانسوری می‌شود و قدرت نقد مستقل خود را قربانی حفظ ساختار سازمانی و مالی می‌کند. ✍️ سؤال اصلی اینجاست که اگر این فتاوا از نظر فقهی لازم بود، چرا در طول دهه‌ها سکوت و سکون سیاسی صادر نشد؟ پاسخ این تأخیر، در نقطه شکست اعتبار نهفته است. نهادهای مرجعیت، با صدور این فتاوا در واقع در حال دفاع از آخرین سنگر اعتبار فقهی خود هستند. آنها نمی‌توانستند اجازه دهند که این تصور در میان امت تثبیت شود که مرجعیت، در برابر ظلم آشکار، سکوت محض اختیار کرده است. تداوم بحران‌ها نشان داد که حکومت در حال بلعیدن تمام سرمایه‌های نمادین دینی است؛ ورود مرجعیت، تلاشی برای جلوگیری از زوال کامل اعتبار در افق بلندمدت است، حتی اگر هزینه کوتاه‌مدت آن، تقابل با حکومت باشد. ✍️ صادقانه باید پذیرفت که این فتوا در کوتاه‌مدت، کارکردی عملیاتی برای تغییر سیاست‌های سرکوبگرانه در قم یا ارکان حکومتی نخواهد داشت؛ این یک “نوش‌داروی بعد از مرگ سهراب” است. اما کارآمدی آن در سطوح دیگر تعریف می‌شود: سند تاریخی برای فقه آینده؛ این فتوا به عنوان یک “تکلیف فقهی” برای نسل‌های آینده فقها ثبت می‌شود. فقیهی که می‌خواهد از استقلال فکری دم بزند، این فتوا را به عنوان سند مشروعیت خود در برابر قدرت خواهد داشت. همچنین، این اقدام، هزینه مشروعیت‌زدایی برای حاکمیت را به شدت بالا می‌برد. هر اقدام سرکوبگرانه بعدی، اکنون در برابر “حکم مرکز ثقل فقه شیعه” رنگ می‌بازد. ✍️ در نهایت، این اعلام موضع، بیش از آنکه یک ابزار سیاسی برای امروز باشد، یک بیانیه استقلال فکری و یک امید ساختاری برای فردای فقه مستقل است. چالش اصلی ما به عنوان تحلیلگران این است که بدانیم چگونه این “سند تاریخی” می‌تواند در آینده به یک “سلاح گفتمانی” مؤثر تبدیل شود. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
64👍 27👌 3
فقه در برابر فاشیسم دینی: مرز گسل مقدس؛ اسناد تاریخی که مشروعیت ولایت فقیه را مخدوش می‌کنند نویسنده: پیام رسیده از مخاطب ✍️ فتواهای دینی، در جامعه امروز ایران، به دو قلمرو کاملاً مجزا تقسیم شده‌اند: تأثیرگذاری اجتماعی و اهمیت سیاسی-نمادین. شکاف عمیق نسلی و تغییرات پارادایمی در جامعه، عملاً تأثیر مستقیم این فتاوا بر رفتار روزمره مردم (به ویژه نسل جدید) را به شدت کاهش داده است. با این حال، این کاهش تأثیر اجتماعی، به هیچ وجه از وزن اهمیت سیاسی-نمادین آن‌ها نکاسته است؛ بلکه این اهمیت را به سقف تاریخی‌اش رسانده است. ✍️ فتواهای اخیر مراجع عالیقدر، دیگر صرفاً بیانیه‌هایی درباره احکام شرعی نیستند؛ آن‌ها در مقام بازتعریف مرزهای مشروعیت در جمهوری اسلامی عمل می‌کنند. این فتاوا، کارکردی چندلایه در عرصه سیاسی دارند که در سه منظر زیر قابل تحلیل است: ✍️ ۱. منظر هویتی: ترسیم “گسل مقدس” فتواهایی که از مراجع مستقل صادر می‌شوند، یک عملیات هویتی را کلید می‌زنند: تفکیک نهاد دین از قدرت سیاسی. این فتاوا به شکلی بنیادین، امکان تفکیک نهاد دین از قدرت سیاسی را تقویت می‌کنند. این امر، استقلال نهاد مرجعیت را به عنوان یک نیروی مدنی (Civil Force) در برابر حکومت تعریف کرده و راه را برای تعریف مجدد هویت دینی، بدون گروگان‌گیری شدن توسط دولت، باز می‌کند. ✍️ این تفکیک، گسستی هویتی میان “دین حکومتی” (که در خدمت سیاست است) و “دین مردمی/اصیل” (که بر پایه عقلانیت فقهی بنا شده) ایجاد می‌کند. این “گسل مقدس” است که مشروعیت تئوریک نظام را هدف قرار می‌دهد، چرا که اساس ولایت فقیه بر ادعای نمایندگی انحصاری فقه و مرجعیت بنا شده است. ✍️ ۲. منظر تاریخی: اسناد ابطالِ ضمنی از منظر تاریخی، این فتواها به زودی تبدیل به اسناد تحولات فکری شیعه در سده بیست و یکم خواهند شد. در طول تاریخ، همواره لحظاتی بوده که مرجعیت دینی، در پاسخ به انحرافات سیاسی، جایگاه اصلی خود را احیا کرده است. از فتاوای دوران غیبت صغری تا نقش محوری مراجع در دوران قاجار، این فتاوا همواره به عنوان لنگرگاه هویت شیعی عمل کرده‌اند، نه ابزار سیاسی حاکم. ✍️ فتواهای امروز، با استناد به اصول مسلم فقهی و عقلانیت محضه، نشان می‌دهند که مرجعیت خود را مقید به مصلحت‌اندیشی‌های کوتاه‌مدت سیاسی نمی‌داند. این رویکرد، مهر تأییدی بر این نکته تاریخی است که مرجعیت، نه تابع قدرت، بلکه داور نهایی مشروعیت آن است. این فتواها در بلندمدت، اسنادی خواهند بود که نشان می‌دهند چگونه تئوری ولایت فقیه توسط همان نهادی که مدعی نمایندگی آن بود، از درون مورد نقد قرار گرفت. ✍️ ۳. منظر گفتمانی: فراهم‌سازی زبان نقد مهم‌ترین کارکرد این فتاوا، فراهم‌سازی زبان نقد نظام با استناد به مراجع است. اپوزیسیون سکولار برای نقد حکومت نیازمند زبان است؛ اما نقد مبتنی بر فقه سنتی و سخنان خود مراجع، وزن و نافذترین اثر را خواهد داشت. ✍️ وقتی فتوایی حکمی را مغایر با سیاست‌های کلان حاکمیت اعلام می‌کند، عملاً به منتقدین درون‌سیستمی و جامعه مدنی، ابزاری برای نقد می‌دهند که عبور از آن برای حکومت دشوار است، زیرا رد کردن آن به معنای طعن زدن به کل ساختار فقهی شیعه است. این فتواها، فضای گفتمانی را از سطح “سیاسی-ایدئولوژیک” به سطح “فقهی-اصولی” ارتقا می‌دهند، جایی که حکومت در آنجا بسیار آسیب‌پذیر است. نتیجه‌گیری نهایی: مشروعیت در گروی مرجعیت ✍️ فتواهای مستقل مراجع، بیش از هر چیز، مشروعیت دینی نظام را به چالش می‌کشند. این نظام بر پایه “نیابت فقیه” از امام زمان بنا شده است؛ حال آنکه مراجع مستقل با صدور فتاوای مخالف، عملاً اعلام می‌کنند که نایب برحق، در حال انحراف از مسیر اصلی است. این امر، مشروعیت دینی را از دست قدرت خارج کرده و آن را به نهادهای سنتی و مستقل فقهی بازمی‌گرداند. ✍️ این استقلال‌خواهی فقهی، تنها یک موضوع داخلی مذهبی نیست؛ بلکه الگویی از مقاومت نهادی در برابر استبداد است. پرسش اساسی این است که آیا این گسل مقدس که اکنون توسط مرجعیت نجف تأیید شده، می‌تواند به عنوان نقطه اتکایی برای ساختن نهادهای مدنی مستقل در آینده ایران مورد استفاده قرار گیرد، یا خیر؟ #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 55 28👎 6🙏 2👌 2
زلزله فقهی: فتوای تاریخی آیت‌الله سیستانی و بحران مشروعیت در جمهوری اسلامی آیت‌الله سیستانی و آغاز دوران جدید تفکیک دین از قدرت در تشیع معاصر ✍️ در تحولی تاریخی که می‌تواند ساختار قدرت دینی در جمهوری اسلامی را با چالش‌های بنیادین مواجه سازد، آیت‌الله العظمی سیستانی با صدور فتوایی، نماز خواندن پشت سر امامان جماعتی که از دولت حقوق دریافت می‌کنند را جایز ندانسته است. این فتوا زلزله‌ای است که از دل فقه برخاست و ارکان قدرت دینی را لرزاند. ✍️ این حکم در حقیقت بازگشت به سنت دیرینه فقه شیعه است که همواره بر استقلال امام جماعت از حکومت تأکید داشته است. از شیخ انصاری تا سید محمدکاظم یزدی، همگی بر جدایی نهاد دین از نهاد قدرت سیاسی پای فشرده‌اند. ✍️ جمهوری اسلامی که مشروعیت خود را در گرو نمایندگی اسلام می‌دانست، اکنون با شکافی تاریخی روبرو شده است. اگر مرجع تقلید، روحانیت حکومتی را ناقص‌الشرایط بداند، فلسفه ولایت فقیه از درون فرو می‌ریزد. ✍️ این فتوا در کف جامعه ایران می‌تواند تأثیرات شگرفی بر جای گذارد. بسیاری از مقلدان سیستانی ممکن است به تدریج از نمازهای جمعه و جماعت رسمی دوری گزینند و به دنبال امامان مستقلی باشند که وابستگی مالی به حکومت ندارند. ✍️ این انفصال الهیاتی، در حقیقت شکافی است که از فتوای یک فقیه آغاز شد و تا قلب ولایت امتداد یافته است. دو نهاد مرجعیت و حکومت که زمانی در نظریه ولایت فقیه به هم پیوند خورده بودند، اکنون در عمل در حال جدایی از یکدیگرند. ✍️ پیامدهای این فتوا را می‌توان در سه محور اصلی دید: سقوط نمادین مشروعیت دینی حکومت، تضعیف نهادهای مذهبی وابسته به دولت، و به چالش کشیدن نظریه ولایت فقیه در عرصه عمل. ✍️ در آینده‌ای نزدیک شاهد تأثیر این فتوا بر فضای مرجعیت داخلی خواهیم بود. طلاب و روحانیون مستقل در قم و مشهد ممکن است با الهام از این فتوا، مواضع مستقل‌تری در پیش گیرند. ✍️ این فتوا نه تنها یک حکم فقهی، بلکه نقطه عطفی در تاریخ تشیع سیاسی است. تحولی که می‌تواند رابطه دین و دولت در ایران را برای همیشه دگرگون سازد. ✍️ حکومت ایران اکنون با معمایی حل ناشدنی روبروست: چگونه می‌تواند ادعای نمایندگی اسلام را داشته باشد، در حالی که بزرگ‌ترین مرجع تقلید شیعه، نهادهای دینی وابسته به آن را فاقد صلاحیت لازم می‌داند؟ ✍️ به راستی که این فتوا نگینی در تاریخ تحولات ایران معاصر خواهد بود. زلزله‌ای فقهی که از نجف آغاز شد و تا پایتخت ایران ادامه یافت، شکافی که روز به روز عمیق‌تر خواهد شد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 118 29👏 9👎 4
نامه‌ای که سیاست ایران را تکان داد: تحلیل تازه‌ای از پیام مصطفا تاج‌زاده و چشم‌انداز گذار در ایران امروز حمید آصفی نامه‌ی تازه‌ی مصطفا تاج‌زاده از دل اوین در زمانی منتشر شده که ایران، پس از بحران‌های جنگی و داخلی، در فرسودگی عمیق سیاسی به‌سر می‌برد. جامعه در خستگی فرو رفته و امید جمعی آسیب دیده است. در چنین لحظه‌ای، این نامه فقط یک اظهار نظر سیاسی نیست؛ تلنگری به حافظه‌ی ملی و بازگرداندن بحث «گذار» به مرکز سیاست ایران است. تاج‌زاده تصویری روشن از بن‌بست کنونی ارائه می‌کند: حاکمیت نه توان حل بحران‌هایی را دارد که ساخته و نه اجازه می‌دهد نیروهای ملی و کارشناسی برای مدیریت کشور وارد عمل شوند. این جمله‌ی کلیدی، عصاره‌ی تجربه‌ی کسی است که سال‌ها در دل ساختار بوده و زبان درون قدرت را می‌شناسد. چرا حاکمیت با تاج‌زاده مشکل دارد؟ زیرا نقد او از جنس نظریه‌پردازی بیرونی نیست. نقد او از دل تجربه‌ی قدرت می‌آید؛ از سال‌ها حضور در دولت و ساختار اجرایی. همین «دانستن از نزدیک» است که حرف او را برای حاکمیت سنگین می‌کند. او می‌گوید مشکل در اشخاص نیست؛ در سازوکاری است که بحران تولید می‌کند و راه‌حل را حذف. تاج‌زاده و ایده‌ی گذار نامه‌ی او دوباره یادآوری می‌کند که «گذار» نه براندازی کور است و نه امید بستن به روزنه‌های نمایشی. گذار یعنی تکیه بر مقدورات واقعی، هماهنگی نیروهای داخل و خارج، و عبور از سیاست‌ورزی سوررئالیستی که یا همه‌چیز را براندازی می‌بیند یا به اصلاحات سطحی دل‌خوش می‌کند. ایستادن پرهزینه اما ضروری برخی می‌پرسند آیا نشانه‌رفتن مستقیم حاکمیت هزینه‌ها را بالا نمی‌برد؟ پاسخ ساده است: هزینه را نه نقد تاج‌زاده، بلکه تداوم بحران‌ها بالا برده است. نقد او برای تشدید بحران نیست؛ برای مهار آن است. او در قامت یک هشداردهنده‌ی ملی ایستاده است؛ کسی که بحران را از نزدیک تجربه کرده و می‌خواهد کشور را از چرخه‌ی خطاهای تکراری بیرون بکشد. چرا این نامه مهم است؟ زیرا در لحظه‌ای آمده که جامعه از رادیکالیسم خسته و از محافظه‌کاری ناامید است. زیرا تحلیل می‌دهد نه شعار. زیرا به‌جای بازتولید کینه، چشم‌اندازی از امکان می‌سازد. دعوت پایانی اگر می‌خواهید این بحث را کامل و با عمق بیش‌تر بشنوید، و اگر به یک نگاه ملی، آرام و آینده‌محور نیاز دارید— با احترام و فروتنی از شما دعوت می‌کنم گفت‌وگوی یک‌ساعته را در یوتیوب ببینید و اگر پسندیدید، عضو کانال شوید: https://youtu.be/rK1NiCJu_PA?si=1GSNihgoILBHGJk2
نمایش همه...
👍 76 38👏 4👎 2
از «شایسته نیست» تا «رها نخواهد شد»؛ وقتی نظام یک‌صدا نیست و جنگ داخلی بر سر مذاکره با آمریکا بالا می‌گیرد ✍️ در فاصله چند ساعت، دو تیتر از یک خبرگزاری حکومتی کنار هم قرار گرفته‌اند؛ یکی با سخنان رهبری که اعلام می‌کند «آمریکا شایسته ارتباط با جمهوری اسلامی نیست» و دیگری با اظهارات لاریجانی که می‌گوید «ایران مذاکرات واقعی را رها نکرده و نخواهد کرد». این‌ها اختلاف‌نظر ساده نیستند؛ نشانه یک شکاف ساختاری در جایی‌اند که قدرت باید یکپارچه سخن بگوید اما از درون فرسوده و بی‌استراتژی شده است و به جای حکمرانی، صرفاً بحران‌ها را لحظه‌ای مدیریت می‌کند. این وضعیت گاهی چنان عجیب است که گویی در یک خانواده، پدر می‌گوید «ما هرگز تلویزیون ماهواره نمی‌خریم» و همان لحظه فرزند ارشد با کنترل در دست می‌گوید «کانال عوض نکن، کیفیتش خوبه!». ✍️ وقتی رأس هرم سیاسی می‌گوید «شایعه پیام به آمریکا دروغ محض است»، یعنی قصد دارد تمام رفت‌وآمدهای پشت‌پرده را انکار کند. اما بحران اصلی این‌جاست که همین ساختار از یک سو نیاز حیاتی به مذاکره دارد و از سوی دیگر برای حفظ ظاهر ایدئولوژیک خود مجبور به تکذیب است. این تناقض، محصول اختلاف سلیقه نیست؛ نشانه حکومتی است که توان گفتن حقیقت را ندارد، زیرا حقیقت مترادف با اعتراف به ضعف است. طنز تلخش این است که نظام با آمریکا مثل همان دانشجویی رفتار می‌کند که روز امتحان با جدیت می‌گوید «من اصلاً نخوندم»، اما نگاهی به جزوه‌های تا نصفه پاره و خط‌خطی داخل کیفش همه‌چیز را لو می‌دهد. ✍️ لاریجانی با سخن خود واقعیت را آشکار می‌کند. او می‌داند نظام، چه در قالب مذاکرات محرمانه در عمان و چه از طریق واسطه‌های منطقه‌ای، هیچ‌گاه میز گفت‌وگو را ترک نکرده است. کشوری که اقتصادش زیر بار تحریم‌ها خرد شده و ارزش پول ملی‌اش در سراشیبی سقوط است، امکان ترک مذاکره را ندارد. آنچه کنار گذاشته شده، تنها صداقت با مردم است. مضحک‌ترین بخش ماجرا آن‌جاست که تکذیب‌کنندگان مذاکرات، معمولاً همان‌هایی‌اند که وقتی قیمت دلار بالا می‌رود، با چنان اضطرابی درباره آینده توافق حرف می‌زنند که انگار خودشان هم باور دارند تکذیب‌ها فقط کارکرد تزئینی دارد. ✍️ این دو تیتر کنار هم سند یک وضعیت خطرناک‌اند: حکومتی که توان گفتن راست را ندارد و ساختار قدرتی که حتی با خود نیز به توافق نمی‌رسد. حاصل این دوگانگی، سردرگمی دائمی در سیاست خارجی و افزایش هزینه‌های امنیتی و اقتصادی برای کشور است. این شکاف گفتاری، نه یک تفاوت خبری، بلکه آدرس بحران عمیق‌تری است که سیاست، اقتصاد و آینده ایران را چندپاره کرده است. کشور امروز شبیه اتوبوسی است که راننده از میکروفون اعلام می‌کند «ما مستقیم می‌رویم» اما شاگرد داخل اتوبوس داد می‌زند «پیچ بعدی بپیچ، پلیس جلوست!». ✍️ تناقض میان «شایسته نبودن آمریکا برای رابطه» و «رها نکردن مذاکرات» حامل یک پیام روشن است: حکومتی که در پشت‌پرده به آمریکا نیاز دارد اما در عرصه عمومی از بیان آن شرم می‌کند، نه امکان خروج از بن‌بست دارد و نه توان ساختن راهی تازه. این ناپایداری، کشور را میان دو لحن و دو اراده معلق نگه داشته و در این میان، مردم ایران بیشترین هزینه را می‌پردازند. گاهی به‌نظر می‌رسد جمهوری اسلامی می‌خواهد هم نقش دشمن آمریکا را بازی کند، هم نقش شریک مذاکره؛ نتیجه هم شبیه بازیگری است که وسط فیلم یادش رفته نقش‌اش چه بوده، اما صحنه را ترک نمی‌کند. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
68👍 38👏 10👌 3👎 1🤝 1
خاموشی بلبل گیلان؛ صدایی که باران را روایت می‌کرد. ناصر مسعودی رفت… ✍️ درگذشت ناصر مسعودی، تنها خاموشی یک صدا نیست؛ پایان یکی از نجیب‌ترین فصل‌های موسیقی نواحی ایران است. «بلبل گیلان»، هنرمندی که آوازش بوی باران، مه و شالی‌زارهای شمال را با خود داشت، بامداد پنجشنبه در سن ۹۰ سالگی در رشت چشم از جهان فروبست و گیلان را در سوگی عمیق فرو برد. ✍️ مسعودی از معدود خوانندگانی بود که موسیقی گیلکی را نه‌فقط اجرا، که روایت می‌کرد. صدای او ادامهٔ سنتی بود که در آن، آواز با زندگی روزمره‌ی مردم گره خورده: روایتِ رنج و شادی، عشق‌های محلی، باران‌های ناگهانی و غمی لطیف که در زندگی مردم شمال جاری است. هر تحریر او یادآور نسیمی بود که از دل جنگل‌های همیشه‌سبز عبور می‌کند و هر جملهٔ آوازی‌اش طعم خاک نمناک و زندگی صمیمانهٔ گیلانی را در ذهن شنونده زنده می‌کرد. ✍️ در روزگاری که موسیقی محلی، زیر فشار تجاری‌سازی و هیاهوی موسیقی غالب، به حاشیه می‌رفت، مسعودی صبور و استوار ماند. او موسیقی گیلکی را نه‌ به موزه سپرد و نه به نوستالژی تقلیل داد؛ بلکه آن را زنده، معتبر و قابل‌شنیدن برای نسل‌های تازه نگه داشت. آثار او، چه عاشقانه‌های آهنگین و چه نغمه‌های پرشور محلی، بخشی از حافظهٔ مشترک ایرانیان شد؛ حافظه‌ای که اکنون با نام او گره خورده است. ✍️ مسعودی تنها یک خواننده یا آهنگساز نبود؛ نگهبان یک فرهنگ بود. نگهبان زبانی که آرام‌آرام در هیاهوی زندگی نوین کم‌رنگ می‌شود و پاسدار ترانه‌هایی که زمانی در حیاط خانه‌های رشتی و انزلی در غروب‌های بارانی زمزمه می‌شد. او برای گیلان فقط یک هنرمند نبود، یک نشانه بود: نشانهٔ وقار، صداقت و صدایی که از دل مردم آمده بود و به دل مردم هم نشست. ✍️ اکنون که «بلبل گیلان» پر کشیده، سکوتی سنگین در جنگل‌ها و باران‌های شمال حس می‌شود. اما میراث او، زنده‌تر از همیشه باقی مانده است. صدایی که باران را روایت می‌کرد، خاموش شده؛ اما پژواک آن همچنان در رگ‌های موسیقی ایران جاری است. ✍️ یادش گرامی، نامش ماندگار، و صدایش تا همیشه بخشی از روح گیلان. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
142🕊 18👍 7👌 6👏 5
وقتی آیت الله عظما مکارم شیرازی استغفار را راه‌حل می‌داند یعنی هنوز قرار نیست کسی مسئولیت بپذیرد ✍️ در فضای سیاسی و اجتماعی امروز ایران، هر بار که ساختار قدرت در برابر پرسش‌های واقعی و مطالبات روشن مردم قرار می‌گیرد، پناه بردن به مفاهیم کلی و بی‌هزینه مذهبی راه فرار همیشگی‌اش می‌شود. این‌بار آیت‌الله مکارم شیرازی فرموده‌اند «استغفار مایه نزول برکات الهی می‌شود»؛ جمله‌ای که شاید در منبرهای قرن‌ها پیش تناسبی داشت، اما در کشوری که با بحران مدیریت، فساد ساختاری و انباشت بی‌اعتمادی دست‌وپنجه نرم می‌کند، بیشتر شبیه پرده‌دود است تا راه‌حل. ✍️ مشکل اصلی ایران کمبود استغفار مردم نیست؛ کمبود مسئولیت‌پذیری حاکمان است. کشور نه به دلیل کم‌ذکری یا کم‌دعایی، بلکه به دلیل سوء‌مدیریت نظام‌مند، تصمیم‌گیری‌های ایدئولوژیک و اصرار بر خطاهای تکراری از ریل توسعه خارج شده است. وقتی نهادی از پاسخ‌گویی فرار می‌کند، معمولاً به سمت ساختن یک «علت ماورایی» می‌رود تا علت‌های زمینی دیده نشود. برکت هم – اگر قرار باشد معنایی واقعی داشته باشد – نه با استغفار، بلکه با عقلانیت، شفافیت، صلح خارجی، آشتی ملی و پایان دادن به سیاست‌های تخریبی بازمی‌گردد. ✍️ در چنین شرایطی توصیه به «استغفار» چیزی نیست جز انتقال بار مسئولیت از حکومت به مردم؛ انگار که مردم مقصر تورم، انزوای بین‌المللی، فرار نخبگان و فروپاشی صندوق‌های بازنشستگی‌اند. این همان مکانیزم همیشگی است: بحران محصول ساختار است، اما باید طوری روایت شود که خطای مردم جلوه کند و نه خطای صاحبان قدرت. عده‌ای می‌گویند «برکات» از آسمان قطع شده؛ اما واقعیت این است که زمین را خود حاکمان خراب کرده‌اند. (اگر استغفار واقعاً جواب می‌داد، الان باید ما وسط گل و بلبل زندگی کنیم، نه وسط تورم، تحریم و اختلاس! پس یا برکات از آسمون سر راه ما نمی‌افته یا ما اصلاً بلد نیستیم استغفار کنیم!) ✍️ در نهایت، مشکل جامعه‌ای که گرفتار سوءمدیریت، فساد و انحصارطلبی است، نه با استغفار درمان می‌شود و نه با موعظه. برکت، امنیت و امید زمانی بازمی‌گردند که مسیر تصمیم‌گیری‌های کلان کشور از انحصار خارج شود، دولت از سایه‌های امنیتی رها شود و مردم در مدیریت سرنوشت خود شریک شوند. تا وقتی ساختار از پذیرش خطای خود طفره می‌رود و وظیفه‌اش را به گردن اخلاق و معنویت مردم می‌اندازد، نه برکتی نازل می‌شود و نه گرهی باز. (به این می‌گن نسخه درمان: آیت‌الله گفته‌اند استغفار کنیم، به جای اینکه مسئولان استغفار کنند! مثلاً ما باید در برابر بی‌برنامگی‌ها استغفار کنیم که چرا برنامه نداریم!) #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 97 23👏 8👌 6
علی لاریجانی:| «مذاکرات باید واقعی باشد»، این یعنی چه !؟ مذاکره واقعی یک افسانه است ✍️ وقتی دبیر شورای عالی امنیت ملی می‌گوید «آمریکایی‌ها تلاش می‌کنند خود را نقطه عطف هر تحول جهانی نشان دهند»، مسئله اصلاً این نیست که این گزاره درست است یا غلط؛ مسئله این است که تهران سال‌هاست در همان زمینی بازی می‌کند که واشنگتن خط‌کشی کرده است، و حالا با ژست قهرمانانه از «خودفریبی غرب» حرف می‌زند. کشوری که اقتصادش زیر فشار تحریم است، متحدان منطقه‌ای‌اش رو به فرسایش‌اند، و از لبنان تا یمن هزینه‌های نیابتی‌اش از توان جامعه ایرانی فراتر رفته، اصولاً در موقعیتی نیست که درباره «توهم آمریکا» سخنرانی کند. ✍️ ادعای «پذیرش مذاکرات واقعی» هم از همان جنس کلی‌گویی‌های فریبنده‌ای است که در سیاست خارجی جمهوری اسلامی زیاد شنیده‌ایم. مذاکره واقعی یعنی پذیرش واقعیت قدرت، هزینه و پیامد. یعنی اتاق مذاکرات را از عقاید ایدئولوژیک تهی کردن و آن را با محاسبات مصلحت‌محور پر کردن. اما آن‌چه تهران «مذاکره واقعی» می‌نامد چیزی جز خواستِ تن‌ندادن به نتیجه نیست: یعنی گفتگو کنید، اما نتیجه‌ای که به من فشار بیاورد از پیش منتفی است. این نه دیپلماسی است و نه مذاکره؛ این صرفاً همان دور باطل مقاومت‌ـ‌مذاکره است. ✍️ از نظر فنی نیز ادعای «نتیجه نباید از پیش تعیین شده باشد» بیش از آن‌که اصولی باشد، گریز از مسئولیت است. هیچ مذاکره‌ای در جهان بدون خطوط قرمز و سقف و کف توافق آغاز نمی‌شود. وقتی ایران می‌گوید «از پیش تعیین شده نباشد»، معنای عملی‌اش این است که هر امتیازی که ایران باید بدهد نامشروع است و هر امتیازی که باید بگیرد «حق طبیعی». این موضع هیچ‌گاه در هیچ فرآیند دیپلماتیکی به توافق قابل اجرا منجر نشده و نخواهد شد. ✍️ جمهوری اسلامی سال‌هاست همزمان هم آمریکا را امپراتوری زوال‌یافته می‌نامد، هم برای یک توافق حداقلی در عمان پیام می‌فرستد. این تضاد، نه شجاعت سیاسی است و نه واقع‌بینی؛ بیشتر شبیه سیاست خارجیِ مبتنی بر انکار است—انکاری که قیمتش را مردم ایران با فروپاشی معیشت، انزوای مالی و سرکوب داخلی می‌پردازند. ✍️ اگر قرار است «مذاکرات واقعی» باشد، باید نخست واقعیت پذیرفته شود: ایران نمی‌تواند با مدل ایدئولوژیک‌ـ‌امنیتی اداره شود و در عین حال انتظار داشته باشد جهان آن را به‌عنوان یک بازیگر عقلانی به رسمیت بشناسد. بدون این پذیرش، هر مذاکره‌ای تصنعی است. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 90 20👌 5👏 4
جنگل‌ها می‌سوزند، اما دودش از کدام سو بلند می‌شود؟ ✍️ از یک‌سو آتش‌سوزی‌های جنگل‌های ایران دیگر نه حادثه‌اند و نه تصادف تلخِ تکرارشونده؛ بیشتر شبیه سناریویی‌اند که هر سال با نسخه‌ای تازه به صحنه بازمی‌گردد. جنگل می‌سوزد، مسئولان توضیح تکراری می‌دهند، مردم گلایه می‌کنند، و بعد همه‌چیز در سکوت مدفون می‌شود تا نوبت بعد. اما این‌بار پرسش جدی‌تر از همیشه است: چه کسی از سوختن جنگل سود می‌برد؟ ✍️ از یک‌سو نشانه‌ها به‌وضوح به سمت مافیای ساخت‌وساز اشاره می‌کنند. همان شبکه‌ای که طی دو دهه گذشته میلیون‌ها متر از اراضی جنگلی و مراتع را به ویلا، سوله، مجتمع یا «اقامتگاه گردشگری» تبدیل کرده و به نام رونق، نابودی را توجیه کرده است. وقتی جایی آتش می‌گیرد، در بسیاری از موارد بعد از مدتی عجیب‌وغریب، مجوز تغییر کاربری صادر می‌شود. زمین سوخته، بهترین بستر برای ساختن است. گویی طبیعت باید اول قربانی شود تا دفترچه‌ بسازوبفروش‌ها ورق بخورد. ✍️ اما در کنار این مافیا، زمزمه‌هایی از عوامل خارجی هم شنیده می‌شود. برخی معتقدند آتش‌زدن جنگل‌ها در مقیاس گسترده می‌تواند نوعی «جنگ روانی» باشد؛ ایجاد احساس ناامنی، بی‌ثباتی و آشفتگی در جامعه، آن هم در زمانی که کشور از نظر اقتصادی و سیاسی در وضعیت شکننده قرار دارد. این سناریو بدون کمک عوامل داخلی ممکن نیست. در فضایی که نهادهای نظارتی ضعیف شده و فساد ساختاری ریشه دوانده، هر عملیات خرابکارانه‌ای می‌تواند به‌راحتی اجرا و بعد در سایه‌ی بی‌مسئولیتی گم شود. ✍️ اینجا اما نکته‌ی مهم‌تر این است که چه مافیای ساخت‌وساز مقصر باشد، چه عوامل خارجی، و چه ترکیبی از هر دو، ضعف یک ساختار از همه پررنگ‌تر است: حکمرانیِ محیط‌زیست در ایران عملاً رها شده است. صدای کارشناسان در هیاهوی اقتصاد رانتی شنیده نمی‌شود، جنگلبانان با کمترین امکانات به جنگ آتش می‌روند، و دولت‌ها چنان گرفتار بحران‌های پیاپی‌اند که جنگل برای‌شان اولویت نیست. ✍️ از قضا همین بی‌توجهی بستر مناسبی برای تمامی سناریوها فراهم می‌کند. وقتی قانون در برابر زمین‌خوار تاب نمی‌آورد، وقتی رسانه‌ها نمی‌توانند پیگیری کنند، وقتی مردم تنها نظاره‌گر سوختن میراث طبیعی‌شان می‌شوند، آتش‌سوزی دیگر حادثه نیست؛ اعلامیه‌ای است درباره بحران مدیریت کشور. ✍️ در نهایت، شاید لازم نباشد میان «مافیا» و «عوامل خارجی» یکی را انتخاب کنیم. در کشوری که نظارت ضعیف است، فساد مزمن است و طبیعت ارزش اقتصادی آنی ندارد، هر دو می‌توانند شریک جرم باشند. جنگل‌ها می‌سوزند و ما هر بار می‌پرسیم: «دود از کجاست؟» اما واقعیت تلخ این است که دود اصلی از ساختاری بلند می‌شود که سال‌هاست مسئولیت‌گریز، ناکارآمد و تسلیم شبکه‌های رانتی شده است. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 78 13👌 3👏 1
نیم‌مقاله | اینترنت سفید: رسوایی تازه، منطق کهنه ✍️ ماجرای اینترنت سفید در ایران تازه نیست؛ فقط بلاخره لو رفت. حکومتی که سال‌ها تلاش می‌کرد فیلترینگ را با شعارهای امنیتی بزک کند، اکنون گرفتار همان دام ساده‌ای شده که مسیرش از ابتدا به سمتش می‌رفت: اینترنت طبقاتی، اختصاصی و به تعبیر دقیق‌تر، اینترنت اشرافیت حکومتی. یک شاهراه ارتباطی برای «خودی‌ها» و یک کوچه‌بن‌بست برای ۸۵ میلیون «غیرخودی». ✍️ این ماجرا نه افشاگری است، نه غافلگیری؛ این اعتراف رسمی به چیزی است که مردم سال‌ها با پوست و استخوان تجربه کرده‌اند. اینترنتی که به مردم می‌رسد، دریچه‌ای زنگ‌زده است؛ و اینترنتی که به مدیران و وابستگان می‌رسد، اتوبانی براق و بی‌ترافیک. حکومتی که شعار عدالت سر می‌دهد، حالا گرفتار سندی شده که نشان می‌دهد عدالتش، مثل اینترنتش، گزینشی، طبقاتی و ابزار کنترل است نه ابزار توسعه. ✍️ اینترنت سفید فقط یک فساد تکنیکی نیست؛ یک فلسفه حکمرانی است. فلسفه‌ای که به مردم می‌گوید: «شما باید در تاریکی بمانید، ما باید در روشنایی باشیم.» «شما باید کنترل شوید، ما باید آزاد باشیم.» «شما باید تماشاچی بمانید، ما باید تصمیم بگیریم.» ✍️ این همان دوگانه‌ای است که جمهوری اسلامی سال‌ها بر آن بنا شده: امنیت برای خودش، ناامنی برای مردم؛ رفاه برای خودش، ریاضت برای مردم؛ سرعت برای خودش، ایست برای مردم. ✍️ اینترنت سفید نماد نوعی استبداد دیجیتال است که زیر پوست این کشور ریشه دوانده؛ استبدادی که می‌خواهد جریان اطلاعات برای مردم قطره‌چکانی باشد، اما برای خودش سیلاب. این اینترنت سفید در عمل یعنی مردم در صف VPN، مسئولان در صف سرمایه‌گذاری خارجی؛ مردم در تقلا برای ارسال یک ایمیل، مدیران در حال بستن قراردادهای چندمیلیاردی. ✍️ رسوایی اینترنت سفید نشان داد که مسئله حکومت با اینترنت، «امنیت» نیست؛ ترس است. ترس از گردش آزاد اطلاعات. ترس از جامعه‌ای بالغ. ترس از نسلی که قدرت تحلیل دارد. حکومتی که از مردم می‌ترسد، اینترنت را طبقه‌بندی می‌کند؛ چون جامعه‌ای که به شبکه جهانی وصل است، به دروغ‌ها و تحریف‌ها وصل نمی‌شود. ✍️ و در حاشیه همین رسوایی، یک حقیقت آرام و پیوسته در حال نزدیک‌شدن است: با گسترش اینترنت ماهواره‌ای و فناوری‌های نوین ارتباطی، اساس فیلترینگ فرسوده می‌شود. سدی که امروز با هزار هزینه برای مردم ساخته‌اند، فردا با یک دیش کوچک یا یک شبکه غیرمتمرکز فرو می‌ریزد. آینده اینترنت، نه سفید است و نه سیاه؛ آینده، اصلاً قابل سانسور نیست. ✍️ و حالا که موضوع برملا شده، حکومت باز هم طبق معمول انکار می‌کند. اما مسئله این نیست که انکار می‌کنند؛ مسئله این است که دیگر هیچ‌کس باور نمی‌کند. ✍️ اینترنت سفید از آن مواردی است که نه با تکذیبیه قانع‌کننده می‌شود، نه با «مشکل فنی» توجیه. این رسوایی یک پیام روشن دارد: مانع اصلی توسعه ایران، دشمن خارجی نیست؛ سیستم داخلی‌ای است که مردم را در تاریکی می‌خواهد و خودش را در روشنایی. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 110 30👏 10👌 6
بازنشستگان؛ نسلی که قرار نبود دوباره کارگرِ دیروز شوند ✍️ وضعیت امروز بازنشستگان در ایران تصویری تلخ از وارونگی عدالت است؛ نسلی که باید پس از دهه‌ها کار، استراحت، آرامش و امنیت معیشتی داشته باشد، دوباره به همان نقطه‌ای برگشته که سال‌ها برای فرار از آن تلاش کرده بود: ناامنی، بی‌ثباتی و وابستگی تحقیرآمیز به تصمیم‌های اداری. این بازنشستگان قرار بود سرمایه‌های استراتژیک جامعه باشند اما اکنون در ساختاری گرفتار شده‌اند که آنان را نه براساس قانون، بلکه براساس حداقل حقوق کارگران قیمت‌گذاری می‌کند؛ گویی نه عمرشان ارزش دارد، نه سهم حق بیمه‌ای که سال‌ها پرداخت کرده‌اند. ✍️ ریشه بحران از یک نقطه روشن آغاز می‌شود: بی‌توجهی کامل به ماده ۹۶ قانون تأمین اجتماعی؛ قانونی که با صراحت تکلیف را روشن کرده است. بر اساس این ماده، مستمری بازنشستگان باید سالانه و متناسب با هزینه‌های یک سبد معیشت ۴۸ قلمی تعیین شود و هر زمان که تورم جهش کند، مبلغ مستمری نیز باید در همان میانه سال بازنگری شود. یعنی درآمد بازنشسته باید همگام با افزایش قیمت‌ها حرکت کند، نه آنکه یک‌بار در سال به‌صورت نمادین اصلاح شود. ✍️ اما در عمل، این قانون تبدیل شده است به سندی خاک‌خورده. مستمری بازنشستگان تأمین اجتماعی به جای اینکه براساس سبد معیشت مستقل تعیین شود، به حداقل دستمزد کارگران گره زده شده؛ و این یعنی ظلم مضاعف. بازنشسته‌ای که ۳۰ سال حق بیمه داده، امروز با رقمی روزگار می‌گذراند که حتی پاسخگوی نیمی از هزینه‌های واقعی زندگی نیست. این رویه برخلاف اصل ۲۹ قانون اساسی است که دولت را موظف به تأمین امنیت اجتماعی می‌کند، نه محدودکردن آن به حداقل‌ترین شاخص‌ها. ✍️ حقیقت آن است که بازنشسته امروز، قربانی دو فشار هم‌زمان است: تورم بالا و سیاست‌های اشتباه. در اقتصادی که قیمت‌ها هر ماه تغییر می‌کند، مستمری ثابت چیزی شبیه کاغذی است که در برابر بادهای شدید تکان می‌خورد. بازنشسته نه توان چندشغلی دارد، نه امکان جبران کاهش قدرت خریدش را. او نه فرصت کار دوباره دارد، نه باید داشته باشد؛ و اگر نظام اقتصادی، بازنشسته را دوباره به بازار کار برگرداند، آن نظام شکست‌خورده است. ✍️ اما جهان راه‌حل‌هایی دارد که ساده و آزمون‌پس‌داده‌اند. در آلمان، مستمری بازنشستگان به میانگین دستمزد کارکنان شاغل و به سطح واقعی قیمت‌ها متصل است؛ هرگاه دستمزدها یا تورم تغییر کند، مستمری تعدیل می‌شود و بدین‌ترتیب بازنشسته کمتر قربانی سقوط قدرت خرید می‌شود. در اروگوئه، سازوکار تعدیلی سه‌ماهه اجرا شده که پس از بحران اقتصادی طراحی شد و نتیجه‌اش کاهش فقر سالمندان و تقویت ثبات اجتماعی بود. در برزیل، مستمری‌ها بر اساس شاخص قیمت‌ها و رشد اقتصادی تنظیم می‌شوند و حتی در دوره رکود، دولت ملزم به افزایش حداقل مستمری به‌میزان تورم است؛ این سازوکار به کاهش فقر میان سالمندان کمک کرده است. نیوزیلند هم مستمری را متناسب با میانگین درآمد جامعه و هزینه واقعی زندگی به‌صورت منظم تنظیم می‌کند؛ فلسفه‌اش این است که بازنشسته نباید فقیر بماند، زیرا فقیرشدن او نشانهٔ شکست سیاست عمومی است. ✍️ این نمونه‌ها نشان می‌دهد که مسئله معیشت بازنشستگان نه پیچیده است، نه ناممکن؛ تنها نیازمند اراده سیاسی، شفافیت و وفاداری به قانون است. اما در ایران، بازنشسته حتی برای اجرای قانون صریح خود باید اعتراض کند، نامه بنویسد و تحقیر بشنود. این‌جا بحران تنها معیشت نیست؛ بحران احترام و حکمرانی است. ✍️ بازنشستگان حق دارند بپرسند: چگونه ممکن است صندوقی که با حق‌السهم مستقیم کارگر و کارفرما اداره می‌شود، مجبور باشد مستمری را براساس تصمیماتی تعیین کند که ارتباطی با منابع آن ندارد؟ چگونه ده‌ها سال پرداخت بیمه، در دوره بازنشستگی به رقمی می‌رسد که حتی هزینه دارو را پوشش نمی‌دهد؟ ✍️ اگر کشورهایی مانند آلمان، نیوزیلند، برزیل و اروگوئه توانسته‌اند مستمری را متناسب با تورم و درآمد شاغلان تنظیم کنند، ایران نیز می‌تواند؛ شرطش تنها یک چیز است: اعتبار دادن به قانون و کرامت انسانی. مستمری باید به سبد معیشت واقعی گره بخورد و هر زمان تورم افزایش یافت، بازنگری شود. ✍️ بازنشسته امروز بیش از پول، احترام می‌خواهد؛ بیش از مستمری، امنیت می‌خواهد؛ و بیش از وعده، اجرای قانون می‌خواهد. تا زمانی که ماده ۹۶ اجرا نشود و اصل ۲۹ احیا نشود، هر افزایش مستمری تنها یک بازی با اعداد است؛ بازی‌ای که بازنشسته همیشه در آن بازنده است. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
57👍 38👌 12👏 3🤝 2
حقوق کارگران؛ عددی که بالا می‌رود یا زندگی‌ای که هر روز کوچک‌تر می‌شود؟ ✍️ در اقتصاد ایران یک سوءتفاهم ریشه‌دار وجود دارد: اینکه بالا رفتن رقم دستمزد، یعنی بهبود معیشت. سال‌هاست مسئولان با هیجان از «افزایش حقوق» سخن می‌گویند، اما آنچه روی فیش‌ها نقش می‌بندد به‌هیچ‌وجه با آنچه بر سفره مردم می‌نشیند نسبتی ندارد. دستمزد بالا می‌رود، اما زندگی کوچک‌تر و نحیف‌تر می‌شود؛ همان نقطه‌ای که کارگر درمی‌یابد عددها نه نان می‌شوند، نه امنیت، نه آرامش. ✍️ مشکل از جایی آغاز می‌شود که دولت با دستمزد کارگران مثل یک رقم ثابت برخورد می‌کند، نه شاخصی حیاتی در سلامت اجتماعی. در اقتصادی که قیمت‌ها نه ماهانه، که روزانه جهش می‌کنند، افزایش دستمزد سالانه چیزی شبیه ریختن یک کاسه آب روی شعله یک پالایشگاه است؛ نمادین، بی‌اثر، و در مواردی توهین‌آمیز. واقعیت این است که کارگر عدد نمی‌خواهد؛ قدرت خرید می‌خواهد. و این همان کالایی است که طی سال‌های اخیر با سرعتی هولناک فروپاشیده است. ✍️ مسیر تعیین دستمزد در ایران سال‌هاست بر محور یک فرمول غلط می‌چرخد: تورم افسارگسیخته است، اما دستمزد با فاصله‌ای معنادار پایین‌تر تعیین می‌شود؛ نتیجه آنکه سفره کارگر هر سال کوچکتر، اضطراب معیشتی بزرگ‌تر و چرخه فقر عمیق‌تر می‌شود. این روند چنان تکرار شده که تبدیل به عرفی نانوشته در ساختار سیاسی شده است؛ عرفی که می‌گوید بگذار کارگر زنده بماند، اما زندگی نکند. ✍️ برای اصلاح این وضعیت، دستمزد باید از حالت یک «تصمیم اداری» بیرون بیاید و تبدیل شود به یک سازوکار اقتصادی-اجتماعی واقعی. نخستین اصل آن است که حقوق بر اساس تورم واقعی — نه تورم آرایش‌شده و اتوکشیده — تعیین شود. معیار باید هزینه واقعی زندگی باشد: قیمت کالاهای اساسی، اجاره، حمل‌ونقل، درمان، آموزش و هزینه یک سبد معیشتی حقیقی برای یک خانوار متوسط. این شاخص باید به‌صورت ماهانه یا فصلی به‌روزرسانی شود؛ چون قیمت‌ها نیز ماهانه و فصلی تغییر می‌کنند، نه سالانه. ✍️ دومین اصل، پایان‌دادن به نظام افزایش حقوق سالانه است. در اقتصادی پرنوسان، تعیین دستمزد سالانه تقریباً معادل بستن چشمان و رها کردن کارگر در دل طوفان است. دستمزد باید هر سه ماه یک‌بار متناسب با تورم تعدیل شود یا به شاخص قیمت‌ها متصل گردد؛ همان کاری که بسیاری از کشورها در دوره‌های تورمی انجام می‌دهند تا هم معیشت قابل دفاع بماند و هم اقتصاد قابل پیش‌بینی شود. ✍️ اصل سوم آن است که دستمزد باید دو سطح داشته باشد: حداقل معیشت و دستمزد شایسته. بسیاری از کشورها این دو مفهوم را به رسمیت می‌شناسند، اما در ایران حتی سطح اول نیز به‌سختی تأمین می‌شود. حداقل معیشت یعنی پوشش هزینه بقا؛ دستمزد شایسته یعنی امکان آموزش فرزند، پس‌انداز، سفر، آرامش و کرامت. اما کارگر ایرانی اکنون درگیر بقا است، نه زندگی؛ حتی در چهل‌سالگی فرسوده و خسته است، بی‌آنکه چشم‌اندازی برای آینده داشته باشد. ✍️ اگر این روند اصلاح نشود، پیامدهای آن تنها اقتصادی نخواهد بود؛ اجتماعی، سیاسی و امنیتی هم خواهد شد. فرسایش نیروی کار، رشد مهاجرت داخلی و خارجی، افزایش کارهای غیررسمی، چندشغلی‌های طاقت‌فرسا، فروپاشی کیفیت زندگی و در نهایت کاهش بهره‌وری، همه نتیجه مستقیم بی‌توجهی به دستمزد واقعی است. جامعه‌ای که کارگرش از نان شب می‌ماند، دیر یا زود از آینده نیز می‌ماند. ✍️ اما حقیقت تلخ آن است که هیچ افزایش حقوقی — حتی افزایش‌های سنگین — در برابر تورم افسارگسیخته تاب نمی‌آورد. دستمزد هرقدر هم بالا برود، اگر تورم مهار نشود، دولت با یک دست پول می‌دهد و با دست دیگر همان پول را از جیب کارگر بیرون می‌کشد. راه‌حل نهایی، مهار تورم است: اصلاح سیاست‌های پولی، کاهش کسری بودجه، توقف رانت‌های ارزی، شفافیت مالی، پایان دخالت نیروهای غیرپاسخگو در اقتصاد و ایجاد امنیت سرمایه‌گذاری. تنها در چنین شرایطی است که افزایش دستمزد معنای واقعی پیدا می‌کند. ✍️ مسئله اصلی امروز این نیست که حقوق چقدر زیاد می‌شود؛ مسئله این است که زندگی چقدر کوچک شده است. دستمزد باید بر اساس تورم واقعی، در دوره‌های کوتاه، با نظارت شفاف و با مشارکت واقعی نمایندگان کارگران تعیین شود. تا زمانی که این نگاه جایگزین زیباسازی‌های اداری و عددبازی‌های سالانه نشود، افزایش دستمزد فقط بازی با رقم‌هاست؛ بازی‌ای که همیشه کارگر بازنده آن است و ساختار رانتی برنده‌اش. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👌 68 28👍 18👏 7
۴۶ سال انحصار، ۴۶ سال آلودگی، ۴۶ سال فرسودگی؛ مازوت می‌سوزانند، مردم خفه می‌شوند، آن‌وقت حکومت متهم را در قیمت بنزین می‌جوید ✍️ مشکل ایران قیمت بنزین نیست؛ مشکل، اصرار سیاسی بر ندیدن ریشه فرسودگی است. پزشکیان روی عدد بنزین قفل کرده، انگار همه بحران انرژی در همین چند هزار تومان خلاصه شده، در حالی‌که خیابان‌ها زیر بار خودروهایی می‌نالیند که سال‌هاست بودجه، بنزین و ریه مردم را می‌بلعند. این مردم نبودند که پلتفرم‌های از رده خارج را دوباره بسته‌بندی کردند و به اسم مدل تازه فروختند، تقصیر جامعه نیست که مصرف یک خودروی داخلی برابر با دو خودرو خارجی است، اما هزینه خطاها همیشه از همان جایی کنده می‌شود که کمترین نقش را در ساخت این فاجعه داشته است. ✍️ اتلاف ناشی از خودروهای فرسوده دو تا سه برابر یارانه پنهان بنزین است؛ یعنی یک اصلاح واقعی ده برابر بیشتر از گران کردن بنزین برای کشور منفعت دارد. اما جسارت اصلاح زمانی معنا دارد که مستقیم روبه‌روی انحصار بایستد؛ و ایستادن مقابل انحصار همیشه سخت‌تر از بالا بردن قیمت سوخت است. نتیجه، نسخه‌ای است که بارها شکست خورده و هر بار دوباره از کشوی میز بیرون کشیده می‌شود، بی‌آن‌که حتی وانمود کند قرار است این‌بار مشکلی حل کند. ✍️ در جهان، شرکت‌های خودروسازی با نصف هزینه و چند برابر کیفیت خودرو می‌سازند، فناوری را منتقل می‌کنند، مصرف سوخت را پایین می‌آورند و آلودگی را مهار می‌کنند. اما ایران ۴۶ سال است در تحریم خودساخته زندگی می‌کند؛ تحریمی که اسم واقعی‌اش ترس از رقابت و قداست انحصار است. کشوری که می‌توانست قطب صنعتی منطقه باشد، عمداً خود را در قفسی بسته نگه داشته؛ قفسی که نه صنعت را نجات می‌دهد و نه هوا را. نتیجه همین است که خیابان‌ها پر شده از خودروهایی که مثل دودکش متحرک حرکت می‌کنند و زیر بار همین مصرف اضافی، نیروگاه‌ها به ۲۱ میلیون لیتر مازوت در روز رسیده‌اند؛ مازوتی که دودش از پنجره‌ها بالا می‌رود و مرگ خاموش را میان خانه‌ها پخش می‌کند. در این کشور مردم در آلودگی هوا زندگی نمی‌کنند؛ در آلودگی هوا کشته می‌شوند. ✍️ و اتفاقاً همین‌جا باید آن اصل بدیهیِ حذف‌شده را گفت؛ حقیقتی که سال‌هاست از متن بحث‌ها کنار گذاشته شده تا قیمت‌گذاری غلط سایه‌ای بر سر واقعیت بیندازد: اگر تکنولوژی مدرن و خودروسازان جهانی در ایران حضور داشتند، اگر اقتصاد ایران مثل هر کشور توسعه‌یافته روی رقابت، شفافیت و استاندارد بنا شده بود، آن‌وقت قیمت بنزین هم می‌توانست جهانی باشد؛ چون هم خودرو کم می‌سوزد، هم هوا آلوده نمی‌شود، هم مردم قربانی تصمیمات بسته و انحصاری نمی‌شوند. جهانی شدن قیمت سوخت فقط در اقتصادی ممکن است که ابتدا کیفیت را جهانی کرده باشد، نه کشوری که هنوز با موتورهای سه‌ دهه قبل خیابان‌ها را سیاه می‌کند و بعد از مردم انتظار دارد هزینه استانداردهای نادیده‌گرفته‌شده را بپردازند. ✍️ در کشوری که ۲۱ میلیون لیتر مازوت در روز می‌سوزد، در خیابانی که خودروهای پرمصرف چهل‌ساله هنوز تردد می‌کنند، و در هوایی که با هر نفس انگار یک مشت سم وارد ریه می‌شود، حرف از اصلاح بدون دیدن ریشه فقط یک شوخی تلخ است. مردم در این هوا زندگی نمی‌کنند؛ در این هوا کشته می‌شوند. مرگ تدریجی یک جامعه، فاجعه‌ای نیست که بتوان با عدد بنزین پنهانش کرد. ✍️ مشکل ایران قیمت نیست، کیفیت است؛ ساختار است؛ لجاجتی است که به جای اصلاح ریشه، به ساقه ضربه می‌زند. مردم نگفته‌اند خودروی پرمصرف تولید کنید، نگفته‌اند فناوری روز وارد نشود، نگفته‌اند استانداردهای آلایندگی یک نسل عقب بماند. مردم فقط مصرف‌کننده نهایی تصمیماتی هستند که هیچ‌کس هزینه‌شان را نمی‌پردازد؛ شبیه صاحب‌خانه‌ای که خودش سقف را خراب کرده و حالا از مستأجر می‌خواهد پول تعمیر را بدهد، بی‌آن‌که حتی به دست خودش اشاره کند. ✍️ افزایش قیمت بنزین نه مصرف را اصلاح می‌کند، نه آلودگی را، نه بحران را. فقط فشار را از ریشه برمی‌دارد و روی مردم می‌گذارد. راه‌حل واقعی جمع‌آوری فرسودگی است، نه جمع‌کردن توان خرید مردم. بازکردن درهای کشور به روی فناوری جهانی است، نه بستن دست جامعه. پایان دادن به انحصار است، نه افزودن بر هزینه‌های روزمره. هیچ سیاستی که ریشه را نبیند، از بحران چیزی کم نمی‌کند؛ فقط عمرش را طولانی‌تر می‌کند. ✍️ جامعه ایران نه فرسودگی را انتخاب کرده، نه آلودگی را، نه مازوت‌سوزی را؛ این انتخاب ساختاری است که چهار دهه است کشور را در یک انزوای صنعتی و تکنولوژیک فروبرده و حالا انتظار دارد جامعه بار هزینه‌اش را دوباره به دوش بکشد. حکومت اگر دنبال اصلاح است، باید روبه‌روی ریشه بایستد، نه روبه‌روی مردم. در غیر این صورت، همان نسخه کهنه فقط یک کار می‌کند: بحران را پایدارتر، مردم را خسته‌تر و حقیقت را پنهان‌تر. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 76 29👏 7👌 4🙏 1
طرح صلح ترامپ؛ پایان یک جنگ اوکراین، آغاز فصل تنهایی و شروع یک بحران تازه برای جمهوری اسلامی ✍️ طرح صلح پیشنهادی دونالد ترامپ برای پایان‌دادن به جنگ اوکراین، اگر چه هنوز در واشنگتن و مسکو به‌طور رسمی باز نشده، اما به‌اندازه‌ی کافی نشانه‌گذاری شده تا بتوان فهمید: آمریکا در حال جابه‌جایی اولویت‌های ژئوپلیتیکی خود است؛ و هر جابه‌جایی اولویت در واشنگتن یعنی لرزش در تهران. ✍️ ایده روشن است: پایان‌دادن به جنگی که آمریکا حاضر نیست یک روز دیگر برایش هزینه بدهد. تهدید صریح کاخ سفید به اوکراین مبنی بر قطع کمک‌ها ظرف چند روز آینده، عملاً حکم ابلاغی بود که زلنسکی مجبور است آن را بخواند حتی اگر امضا نکند. پیام آمریکا بی‌پرده است: جنگ باید تمام شود؛ حتی اگر پایانش شبیه یک معامله‌ی سرد باشد. ✍️ در قلب این بسته صلح، یک جمله کلیدی وجود دارد: به رسمیت شناختن کنترل روسیه بر حداقل دو استان اشغالی. این همان خط قرمزی است که اروپا سه سال برایش هزینه داد، اما واشنگتن امروز با بی‌اعتنایی از رویش رد می‌شود. کریمه که از ابتدا موضوع بحث نبود؛ اما دو استان شرقی، یعنی همان مناطقی که هنوز هم صدای انفجار در آن‌ها شنیده می‌شود، قرار است برای همیشه از نقشه‌ی رؤیایی «اوکراین واحد» حذف شوند. ✍️ در کنار این، فریز سیاسی وضعیت چند منطقه دیگر، عدم عضویت اوکراین در ناتو، آزادسازی مرحله‌ای تحریم‌های روسیه، و استفاده از حدود صد میلیارد دلار اموال بلوکه‌شده روسیه برای بازسازی اوکراین قرار دارد. این طرح نه طرح صلح، بلکه طرح بازتنظیم نظم قدرت است؛ بازتنظیمی که یک پیام مستقیم به تهران دارد: روسیه معامله می‌کند، حتی اگر شما را زیر میز جا بگذارد. ✍️ روسیه اگر به این توافق تن دهد، یعنی پذیرفته با آمریکا به یک «توافق مادر» وارد شود؛ توافقی که ارزش ژئوپلیتیکی‌اش بسیار بزرگ‌تر از جنگ اوکراین است. چنین معامله‌ای یک الزام بدیهی دارد: روسیه دیگر نمی‌تواند در هیچ درگیری احتمالی ایران–اسرائیل در کنار تهران بایستد. نه از نظر سیاسی، نه از نظر نظامی، و نه از نظر مقیاس منافع. مسکو اگر امتیاز ارضی بگیرد و تحریم‌هایش باز شود، ایران را رها می‌کند بدون حتی یک لحظه تردید. ✍️ کرملین در چنین لحظه‌ای نه شریک است، نه متحد، نه حتی حامی موقت. روسیه بعد از توافق، یک کشور نرمال‌سازی‌شده خواهد بود و تهران یک کشور گرفتار. ایران در تمام سال‌های گذشته روی «روسیه تحریم‌شده» حساب باز کرد؛ اما طرح ترامپ در حال خلق «روسیه دوباره متصل‌شده» است. این یعنی معادله‌ی تهران از کف می‌رود. ✍️ اگر توافق عملی شود، دومینو ادامه خواهد داشت: بازگشت کامل نفت روسیه به بازار جهانی؛ باز شدن مسیر ونزوئلا برای فروش تمام‌عیار نفت به آمریکا و اروپا؛ و رقابت سنگین تولیدکنندگان برای کاهش قیمت. ایران اولین قربانی این معادله خواهد بود. وقتی نفت ۱۲۰ دلاری سقوط کند و به بازه‌ی کم‌سود برسد، دیگر هیچ تخفیفی برای چین جذاب نیست. چینی‌ها می‌توانند با یک «بازی تعرفه‌ای» خرید نفت ایران را کاهش بدهند و تهران هیچ ابزاری برای جلوگیری از آن نخواهد داشت. ✍️ فساد داخلی نیست که نفت ایران را زمین می‌زند. قراردادهای پنهانی هم نیست. بازگشت روسیه و ونزوئلا به بازار جهانی است که خون اقتصاد ایران را می‌مکد. ✍️ طرح صلح ترامپ برای اوکراین، برخلاف ظاهر ساده‌اش، در حال تنظیم مجدد کل نقشه قدرت اوراسیاست: آمریکا از اروپا فاصله می‌گیرد، روسیه از ایران فاصله می‌گیرد، چین زیر فشار تعرفه‌ای آمریکا قرار می‌گیرد، و ایران می‌ماند با انزوایی که خودش ساخته، اما این بار بدون روسیه. جمهوری اسلامی تا امروز تصور می‌کرد که «ائتلاف شرق» یک ستون مطمئن است. اما این طرح نشان می‌دهد که شرق نیز معامله می‌کند، امتیاز می‌دهد، و متحدان را خرج بقای خود می‌کند. ✍️ تهران اگر این پیام را نگیرد، اتفاقی خواهد افتاد که همیشه از آن می‌ترسید: تنهایی ژئوپلیتیکی در لحظه‌ای که بیشترین تهدیدها از اسرائیل، آمریکا و بازار جهانی انرژی هم‌زمان فعال می‌شوند. ✍️ طرح صلح ترامپ فقط پایان یک جنگ نیست؛ آغاز یک عصر جدید است: عصر بازگشت روسیه، بازسازی اروپا، و تنها ماندن ایران. جمهوری اسلامی اگر فکر می‌کند روسیه برایش هزینه خواهد داد، باید این حقیقت را بپذیرد: کشوری که برای گرفتن دو استان حاضر است میز اروپا را بشکند، هرگز برای حفظ رابطه با ایران حتی یک لیوان آب هم زمین نمی‌گذارد. طرح صلح ترامپ یک پیام دارد: بازی بزرگ در حال تغییر است؛ و تهران در این بازی نه مهره است، نه شریک، صرفاً یک هزینه اضافی است که هیچ قدرتی حاضر نیست آن را بپردازد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
90👍 57👌 7
این فقط سوختن چند درخت نیست؛ این خاکستر شدن هزاران سال حافظه است. حمید آصفی این همان لحظه‌ای‌ست که تاریخ، با تمام سنگینی‌اش، سیلی می‌زند و ما باز هم خود را به کوچه‌ی «بی‌تقصیری» می‌زنیم. جنگلبان گریه می‌کند، اما گریه‌ی او در این کشور حکم «اعتراض بدون مجوز» دارد: شنیده نمی‌شود، تکثیر نمی‌شود، و انگار هیچ‌کس مسئول نیست. آتش هیرکانی فقط تنه‌های کهن را نمی‌سوزاند؛ آتش، خودِ ما را دارد دود می‌کند. در جنگلی که قدمتش از تمدن‌های منطقه بیشتر است، صدای «تق‌تق» سوختن چوب‌ها مثل شکستن استخوان‌های یک ملت می‌ماند که دیگر توان ایستادن ندارد. و این وسط، دستگاه عریض و طویل حکمرانی مثل همیشه یا خواب است، یا دنبال دشمن نامرئی، یا مشغول نمایش‌های سیاسی که هیچ‌کس را از زیر خاکستر بیرون نمی‌آورد. جنگلبان وقتی گریه می‌کند، دو چیز را فریاد می‌زند: یکی، تهی‌دستی دولت؛ دیگری، بی‌پشتوانگی طبیعت. هیرکانی باستانی که باید سرمایه ملی باشد، عملاً گروگان بی‌برنامگی نهادی است که حتی در خاموش‌کردن آتش – این ابتدایی‌ترین وظیفه یک حکمرانی – درمانده است. هواپیما نیست، بودجه نیست، برنامه نیست، اما «دشمن» همیشه هست، آن هم در جایی که از همه کمتر حضور دارد: درخت‌ها. صدای گریه‌ی جنگلبان در این کشور جای سوت آغاز یک بحران را گرفته. هر بار یکی از این انسان‌های فراموش‌شده اشک می‌ریزد، یعنی یک قطعه از آینده‌مان کنده شده و در هوا دود شده است. اما قدرت، با خیال آسوده پشت میزهای چوبی – چوبی که شاید زمانی برادر همین درخت‌های سوخته بوده – نشسته و در بهترین حالت، یک پیام تسلیت خشک‌وخالی صادر می‌کند. هیرکانی آتش گرفته، اما ماجرای واقعی آن زیر خاکستر است: هیرکانی دارد می‌میرد، چون کشور به جایی رسیده که طبیعت هم دیگر امیدی به بقا ندارد. این آتش، اعلامیه رسمی یک فروپاشی اکولوژیک است؛ همانی که سال‌ها هشدار داده شد، اما چون در آن «سود انتخاباتی» نبود، هیچ‌کس جدی نگرفت. حالا هم مثل همیشه، بدلکاری رسانه‌ای می‌شود: یکی می‌گوید عمدی بوده، یکی می‌گوید صاعقه، یکی می‌گوید کمبود تجهیزات؛ اما هیچ‌کس نمی‌گوید چرا بعد از هزار سال درخت زنده مانده، اما بعد از چهل سال مدیریت ما دوام نیاورده؟ هیرکانی سوخت، اما مسئله فقط جنگل نیست. مسئله این است که کشور ما به نقطه‌ای رسیده که هیچ‌چیز ماندگاری از دست ما در امان نیست: نه تاریخ، نه آب، نه خاک، نه حافظه ملی. اگر گریه‌ی جنگلبان را به‌عنوان «آخرین زنگ خطر» نشنویم، دفعه بعد شاید دیگر نه گریه‌ای باشد، نه جنگلبانی، نه جنگلی برای ایستادن زیر سایه‌اش. https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 77 42👏 4🙏 3👌 3