Life art
رفتن به کانال در Telegram
17 169
مشترکین
-424 ساعت
-297 روز
-13630 روز
آرشیو پست ها
قشنگیش به اینه که اگر طرف بد بود ولش نکنی بری...
کنارش بمونی؛ جمع وجورش کنی...!
دلگرمی روزای سردش باشی...
لازم بود حتی بزنید تو سر و کله ی هم اما با هم درستش کنید!
دوست داشتن و موندن با کسی که هیچ عیب و ایرادی نداره که هنر نیست!
حتی عشق هم نیست...!
تو خستگیاش کنارش باشی،
وسط کلافه بودناش دستاشو بگیری!
حرفاشو بشنوی و گاهی حتی در سکوتش فقط حضور داشته باشی!
آدما همه نوسان دارند و این خیلی طبیعیه!
نوسانِ حالِ همو بلد بشید و بفهمید...
اینجوری قوی تر با زندگی و چالش هاش، رو به رو میشید!
لااقل میدونید که هر چی بشه یا نشه همو دارید...
#آیدا_بیات
@life_ch
👍 20👎 19❤ 11🤣 2👌 1
دلم تنگ میشود، گاهی
برای حرفهای معمولی
برای حرفهای ساده
برای «چه هوای خوبی!»
«دیشب چه خوردی؟»
و چه قدر خستهام از«چرا؟»
از «چه گونه!»
خسته ام از سؤالهای سخت، پاسخهای پیچیده
از کلمات سنگین
فکرهای عمیق
پیچهای تند
نشانه های با معنا، بیمعنا
دلم تنگ می شود، گاهی برای
یک «دوستت دارم» ساده
دو «فنجان قهوهی داغ»
سه «روز» تعطیلی در زمستان
چهار «خندهی» بلند
و پنج «انگشت» دوستداشتنی
#مصطفی_مستور
@life_ch
❤ 30👏 3👍 2
من گاو نیستم !
تو برای انکار دلتنگیات
برای انکارِ من سراغ دیگری رفتی !
سراغ دیگری رفتی ؟!
من بعد تو غریبه ام
با خودم، با خانه، با خیابان،
با همان فروشگاهی که ازش خرید میکردیم
با تخت خوابم با لباس هام با عطرم
تو چطور پِیکِ آشنایی با دیگری سر کشیدی؟
به سلامتی من…
به سلامتی من فکر نکردی ؟
تو چطور توانستی به دیگری بگویی دوستت دارم؟!
واقعا گفتهای دوستت دارم؟ ناموساً؟
ناموساً چطور دستانش را میگیری ؟
چطور میگذاری سرت را میان دستانش بگیرد!؟
چطور میگذاری ببوس…
چطور میگذاری لمست کند؟!
من هنوز فکر میکنم مال توام لامصب!
تو چرا نمیروی از من؟
مگر مگر مگر
مگر صدات نمیکردم پناه؟
وقتی به من فکر میکنی
چطور برای بی پناهیام غصهات نمیگیرد؟
اصلاً به من فکر میکنی؟!
اصلاحیه
اصلاحیه
من گاوم
حالا بشین همه جا بگو عشق وجود ندارد
وجودش را نداشتی
انکار
همیشه از باور سادهتر است
من را نه
عشق را انکار کردی
گویی که خودت را…
#علی_سلطانی
@life_ch
اون استانبولی که توی خونه درست می کنی و موهات بوی پیاز میگیره از عکس غذاهای خوش رنگ و لعابِ اینجا خوشمزهتره چون واقعیه! اون لباسی که پولاتو جمع میکنی تا اول فصل بخری، از عکس لباسای گرون قیمت اینجا بیشتر بهت میاد چون واقعيه. اون بحثی که با یارت میکنی اما تهش با یه لبخند آشتی میشی ،از عکس لاو ترکوندنای اینجا حسش بیشتره چون واقعیه! اون سفری که با امکانات حداقلی میری، ازعکس سفرِ لاکچریِ اینجابیشتر خوش میگذره چون واقعيه ببین... واقعیتِ زندگیت رو دوست داشته باش. تو از قبل وُ بعدِ عکسایی که آدما اینجا نمایش میدن هیچ خبری نداری. با واقعیت خودت حال کن. البته زندگیِ اینستاگرامیام خوبه اگه نِت قطع نشه!
#علی_سلطانی
@life_ch
❤ 24👍 12
صورتش به نظرم از همیشه روشنتر میآمد و خندهاش چیز عجیبی در خودش داشت. انگار فرشتهای باشد که کلام خدا را روی لبخندش به زمین آورده است.
شیر آب را بست. شلنگ را پیچید و کنار شیر گذاشت و آمد و لب باغچه کنار من نشست. چایش را برداشت و جرعهای خورد. سرم را روی شانهاش گذاشتم و چشمهایم را بستم.
صدای بیدار شدن آرام شهر را از گوشه و کنار میشنیدم و یک ریتم منظم که هنوز ادامه داشت زیر صدایهای دیگر تکرار میشد؛ تیک، تیک، تیک.
#سهیل_سرگلزایی
@life_ch
❤ 15👍 5
خودت اعتبارِ خودت باش و جوری زندگی کن که در "همسر یا فرزندِ فلانی" تعریف نشوی! بگذار اسم و رسمت، معرف و اعتبار تو باشند، نه خویشاوندیها و پسوندها و پیشوندها...
برای دیگران اعتبار باش، ولی از دیگران اعتبار نگیر! چشمهای باش که میجوشد، رودی باش که میخروشد، نه برکهای که بدون چشمه و رودخانه، خالیست و به هیچ کار نمیآید.
#نرگس_صرافیان_طوفان
@life_ch
👍 36❤ 12👌 3🍾 3
آنقدر مدام خوابت را دیدهام
آنقدر راه رفتهام
آنقدر سخن گفتهام
آنقدر عشق ورزیدهام به سایهات
که دیگر از تو هیچ چیز برایم نمانده است
فقط این برایم مانده
که سایهای باشم میان سایهها
که صدبار سایهتر باشم از سایه
سایهای که میآید
و باز میآید
به زندگی آفتابیات
#روبرو_دسنوس
@life_ch
❤ 17
حالا بخند... مرگِ من بخند... بیشتر... یکم بیشتر... آهااان حالا شد...»
این کلمه ها رو وقتی شنیدم که راننده ی اسنپ داشت با تلفن حرف میزد.حدودا چهل و پنج سال داشت. بعد از اینکه تلفن رو قطع کرد بهم گفت "ببخشید داداش شرمنده، دست خودم نیست خانومم که دلش می گیره اصلا دیوونه میشم. یه چیزایی میگم که جوونا نمیگن. ولی خداییش عجقم و عجیجم نمیگم." بعد زد زیر خنده.… خندیدم و گفتم "دمت گرم، کارِت خیلی درسته."
گفت "خدا پیغمبری نمیخوام لاف بزنم ولی با اینکه سواد درست حسابی ندارم، دکترای عاشقی دارم. میدونی مهمترین نشونه عشق چیه؟!"
گفتم " نه."
بعد همینطور که بوق میزد تا ترافیک باز بشه گفت خنده...
گفت "تو وقتی عاشق یکی باشی عاشق خندههاش میشی،
اونوقت هر کاری میکنی تا بخنده… اگه خنده یه نفر قند تو دلت آب نکرد یعنی هیچ حسی بهش نداری. اگه خندهش یادت موند و صبح تا شب جلوی چشمت اومد یعنی دل باختی حتی اگه نخوای قبول کنی."
وقتی پیاده شدم و کرایه رو حساب کردم بهش گفتم میدونی تو نشونه های عشق چی از خنده مهم تره؟!
گفت "چی؟!"
گفتم "هیچی... هیچی از خنده کسی که دوسش داری مهم تر نیست. خودت و خانومت خوش خنده باشید همیشه."
دو تا بوق زد یعنی توام همینطور...
#حسین_حائریان
@life_ch
❤ 35😍 8👍 3
قطعا که عشق حاصل نااگاهی و دیدن از دور است.
هرقدر نزدیکتر شوی خالها، لکها، جای زخمها، رد چاق شدنها، جای عبور سالها و ایام، خط اخم و لبخند، منافذ باز و سفیدی مو و لکه دندان و خال چشم و بوی عرق و شوره سر هم معلومتر میشود. باید بعدش ببینی گرمای ابن بغل به همه این زشتیها میارزیده یا نه.یا باید از همان دور و از روزنه اتاق خودت برای او که سر درآورده از روزنه اتاقش دست تکان دهی و لبخند بزنی و صبح بخیر بگویی... راستش آفتاب هم از نزدیک و بی عینک و بی اسپیاف آدم را کور و جزغاله میکند. بنی بشر که جای خود...
کودک که بودم خیال میکردم چطور کسی طلاق میگیرد. فکر میکردم دو تا آدم که زیر و بالای هم را دیدهاند، با هم شریکی بچه دارند، از لیوان هم آب خوردهاند و بدتر از همه چسبیده به هم خوابیدهاند، چطور میتوانند بشوند غریبه؟ پس آن لحظات خوش و آن خاطرهها و تاریخی که با هم توی یک خانه سپری کرده بودند چه؟ چطور میشود مردی زنش را با دامن کوتاه و پیراهن یقه باز و آستین حلقهای ببیند و او را ببوسد و زن برای مرد پلو و خورش بپزد و یکهو از یک روزی بشوند غریبه؟
بزرگتر که شدم فهمیدم چیزی که همهی همسریها و همبستریها و همراز بودنها و همخانگیها و همسفر بودنها را میشورد و میبرد زبان آدم است. کلمههاش. کلمهها آدم میکشد. و این زبان در دهان آدمها به قدر دادن شمشیر آخته به دست کودکی شیطان و حرفنشو، خطرناک است. حتی دهشتناک.
مراقب باشیم با زبانمان به کی و کجایش را زخم میزنیم.
از آغوش جهان، یکی کم
#الهام_فلاح
@life_ch
👍 55❤ 16😢 1💔 1
«دکتر گفت: تا وقتی کاملاً خوب نشدهای نباید اورا ببوسی.
به دکتر گفتم: پس چه کار کنم؟
۱۸۲ بوسه دیگر به او بدهکارم.
گفت: میتوانی بوسهها را در یک جعبه بگذاری و برایش بفرستی.
همهٔ بوسهها را به دقت برایت در یک جعبه بستهبندی کردهام.
حتماً برایم بنویس که آیا صحیح و سالم به دستت رسیده یا اینکه چندتای آنها در راه گم شده است.»
#لوئیس_کارول نامه به گرترود
@life_ch
❤ 31👍 2
من از نظر تو آدم معمولی هستم، چون دستهام زور چندانی ندارن، یه بازیگر معروف و دلربا نیستم و پولی هم ندارم تا مثل دیگران واست کادو بگیرم.
اما چیزهایی درباره من، پیچیدگیهای ذهن من و قلب بزرگ من هست که تو شاید در هنگام کار کردن، تلویزیون دیدن یا خندیدن با دوستهات متوجه نباشی، ولی هنگام تنهایی، آهنگ گوش دادن و خوابیدن همه چیز فرق میکنه، اون وقت خاطرات، حرفها و داستانهای من جان میگیرن، من اسم این رو گذاشتم "نفوذ".
#روزبه_معین
@life_ch
👍 29❤ 6😍 4👎 1
من تجربه کردهام؛ بدون فراغت و تفریح، زندگی هیچگونه ارزشی ندارد!!!
آدم هیچ چیز از جهان نمیفهمد؛ وقتی که سفر نمیرود، وقتی که با خانواده و عزیزان نمینشیند و وقتی که برای خوشحالی خودش هیچ کاری نمیکند.
چه فایدهای دارد دویدن و دویدن و به هدف رسیدن اما از مسیر، هیچ نفهمیدن؟
چه فایدهای دارد از میان تمام رنگهای جهان، خاکستری را دیدن و از میان اینهمه پنجرهی رو به زیبایی، مقابل دیوار نشستن؟!
چه فایدهای دارد، خسته و مشغول، به رفت و آمدها نگریستن و از لبخندها و شادیها و لذتها هیچ نفهمیدن؟!
باید در زیستن به تعادل رسید. نه کار اولویت است، نه تفریح! باید هر دو را با هم آمیخت و به موازات کار، تفریح داشت و به موازات هدفها، دلخوشی...
باید دلگرم بود به چیزی، به کسی، به جایی. باید تعلق داشت... باید هوشمندانه از جهان بهره برد و به زیستنی خوشایند و مطلوب رسید.
باید زیست، باید سبز و گرم و عاشق و امیدوار زیست...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@life_ch
❤ 34👍 14👌 2
این روزگار ماست: پیامکهای چند کلمهای و چتهای چند خطی و معاشرتهای چند دقیقهای و معاشقههای یکی، دو، چند شبی. و تمام. بی چند و چونی و بی عرض و عمق و ارتفاعی. کلماتی مثل «رفاقت» در این میان هرزهتریناند. «ماندن» به کابوس میمانَد. غلام سرعتِ آنایم که زود بیاید و زود هم برود و ترجیحا پشت سرش را هم نگاه نکند. این که میگویم، البته نه مطلقا عمومیت دارد و نه لزوما مذموم است. صرفا بیانِ واقعیتِ نسبی است، از نگاه من.
حالا گیریم تو دونژوانِ زمان. تو الههی فلیرت. تو ملکالتجارِ بازار مکارهی فیسبوک و شعباتش. اما، روزی خواهد رسید که آرزو میکنی دست روی هر کس میگذاری، طلا نشود. زود نیاید. زود نرود. بماند؛ دست کم اندکی بماند. لختی بیاساید. شده یک ساعت با تو رفاقت کند. شده یک بند انگشت تو را عمیقتر بخواهد. روزی خواهد رسید که هزار همخوابه را بدهی پای یک همراه. که دست کم یک قدم از راه را با تو بیاید. جناب دونژوان؛ این خط، این نشان!
#حسین_وحدانی
@life_ch
👍 42❤ 8😢 2👌 1
پدرم هیچوقت از من نپرسید که عاشق شدهام یا نه. ولی یک بار خودم به او گفتم. یکی از دفعههایی که عاشق شده بودم و عشقم شدیدتر بود و داشتم میمُردم، پنج تا تجدیدی آوردم. پدرم گفت چرا تجدید شدی؟ گفتم عاشق شدم. گفت این عشقها که عشق نیست.. ولش کن، حیف توئه. فقط همین. برای منِ عاشق که داشتم میمُردم، که آنقدر عشقم زیاد بود که درسم را فراموش کرده بودم و پنج تا تجدید آورده بودم و داشتم رفوزه میشدم، این برخورد کم بود. دلم میخواست بنشیند و با من حرف بزند یا کمکم کند یا بپرسد عاشق کی؟ یا بگوید غلط کردی که عاشق شدی. ولی همان یک جمله را گفت و من هنوز نمیدانم کدام عشقها عشق است و کدام عشق را نباید ول کرد و چرا من حیف بودم. با پدرم زیاد حرف نمیزدم. مادرم هم با پدرم زیاد حرف نمیزد. اصولا ارتباطم با مادرم خیلی بهتر بود. با مادرم همیشه حرف داشتم و با پدرم هیچوقت حرفی نداشتم. نه اینکه بداخلاق باشد، اتفاقا خیلی هم خوشاخلاق بود، ولی نمیشد با او حرف زد. وقتی با او حرف میزدی، احساس میکردی داری با دیوار حرف میزنی. انگار چیزی در او فرو نمیرفت. اگر میگفتی ناراحتم، میگفت ناراحت نباش. اگر میگفتی خوشحالم، میگفت چه خوب. اگر میگفتی مشکل دارم، میگفت حل میشه. اگر میگفتی بیپولم، میگفت بیشتر تلاش کن، و اگر میگفتی دارم میترکم، میگفت نه… نترک!
#سروش_صحت
@life_ch
👍 55❤ 40😢 15💔 13🌚 1
بغل با آغوش فرق داره.
هیچکدوم بالاتر یا پایینتر از اون یکی نیستن؛ ولی متفاوتن.
وقتی کسی، یه نفرو بغل میکنه، اون رو در بر میگیره. اما وقتی دو نفر همدیگه رو در آغوش میگیرن، «شامل» همدیگه میشن، جزیی از همدیگه میشن.
وقتی کسی دلش گرفته، به شما نمیگه مثلا که: «آغوشت جا داره؟» بلکه میگه: «بغلم کن».
بغل دستوریه؛ یه دستور معلوم و واضح از سمت دلداده برای دلدار، آغوش اما آداب و ظرائف داره، غیرمستقیمه.
بغل مال روزای بد زندگیه، آغوش مال روزای یهکم بهتر.
بغل و آغوش، هر دو خوبن اما رأی من، آغوش.
#سارا_كنعانى
@life_ch
❤ 38👍 18🥴 6
