es
Feedback
مجمع دیوانگان

مجمع دیوانگان

Ir al canal en Telegram

وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت می‌شود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر می‌پردازیم. . ارتباط با ادمین کانال: @DivaneSaraAdmin . اینستاگرام: instagram.com/divanesara_

Mostrar más
13 613
Suscriptores
-1024 horas
-327 días
-13630 días
Archivo de publicaciones
✍️ آرمان امیری @armanparian دو سال پیش و در گرامیداشت «رهنورد زریات»، ایده‌ای را پیش کشیدم در تمایز میان نسخه‌ی شرقی و غربی الگوی داستان قاب (Frame Story). فرض من چنین بود که الگوی قاب در داستان‌گویی شرقی مسیری به کل متفاوت از غرب را طی کرده و گونه‌ای را پدید آورده که می‌توان با تعبیر «الگوی نخ تسبیح» از آن یاد کرد. هر چند یک نمونه‌ی ضعیف از این الگو در قرن چهارده میلادی به مغرب زمین هم راه یافت، اما در نهایت مسیر تحول و بلوغ خودش را در مشرق طی کرد و چنان به سنت روایی غالب بدل شد که از مرزهای ادبیات هم فراتر رفت و به حوزه‌هایی همچون عرفان، اندیشه و تاریخ‌نگاری نیز راه پیدا کرد. (طرح بحث قبلی را از اینجا بخوانید یا از اینجا بشنوید) به تازگی و به بهانه‌ی نگاهی به رمان «کابل ۱۴۰۰»، نوشته‌ی «تقی اخلاقی»، فرصت شد تا از همین دریچه نگاهی به یک نمونه‌ی مدرن از همان الگوی کهن بیندازم. (در فایل پیوست بشنوید) امیدوارم به زودی این فرضیه را با مبانی نظری دیگری که الگوهای روایت‌شناختی متفاوت را بازتابی از اندیشه‌ی فلسفی غرب و شرق نشان می‌دهد تکمیل کنم. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Mostrar todo...
Kabol-Editted.mp318.77 MB
👍 8
داستان‌نویسی ایرانی و کودتای ۲۸ مرداد نیم قرن مقاومت در آخرین سنگر #A 345 آرمان امیری @armanparian : سناریوی داستان انگلیسی/آمریکایی بود اما اجرایی تماما ایرانی داشت. نتیجه این محصول مشترک، داغِ کودتایی بود که بر پیکر نحیف جریان دموکراسی‌خواهی ایران زده شد. هرچند کودتای ۲۸مرداد نه نخستین کودتای معاصر ایران بود و نه آخرین آن، اما چرا در زمانه‌ای که بسیاری از مردم حتی نام کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را هم نشنیده‌اند، ۲۸مرداد هنوز اینقدر خبرساز و حسیاسیت‌برانگیز است؟ به باورم، بخشی از ریشه این مساله را می‌توان در جریان‌شناسی نیروهای درگیر در کودتای ۳۲ جستجو کرد. در یک خوانش نسبتا ساده، نیروهای اجتماعی دهه ۳۰ را می‌توان به سه جریان اصلی تقسیم کرد. نخست، جریان دربار که از پشتیبانی ارتش و مجموعه‌ای از زمین‌داران سنتی بهره‌مند بود. این نیروها بزرگترین زخم‌خوردگان انقلاب مشروطه بودند. گرایش‌های دموکراتیک مشروطه قدرت شاه و دربار را محدود کرده بود. رویکرد مدنی تجددگرایان، با خوی اقتدارگرای نظامیان سر ستیز داشت و می‌خواست آن‌ها را بار دیگر به پادگان‌هایشان بازگرداند. در نهایت، اندیشه برابری‌طلبی برآمده از انقلاب، خوانین و زمین‌داران سنتی را در سطحی برابر با شهروندان و حتی زارعینی می‌نشاند که برای قرن‌ها در جایگاه «رعایا»ی خود دیده بودند. بازگشت یک پادشاهی مستبد، متکی بر اقتدار ارتش و نظام طبقاتی خوان‌سالار، رویای مشترک نیروهای حاضر در این جریان بود. محوریت جریان دوم با طبقه متوسط سنتی بود. اتحاد دیرین و آشنای روحانیت با خرده‌بازاریان، که البته تا حدودی از حمایت اقشار روستایی، خرده‌دهقانی و حاشیه‌نشین شهری نیز برخوردار بودند. اینان که زمانی در تقابل با خوی تجاوزگر پادشاهان قاجار از انقلاب مشروطه حمایت کرده بودند، به مرور تهدید جدیدی از جانب رویکرد تجددگرایان احساس کردند. اگر پادشاهان مطلقه قاجار گاه و بی‌گاه از سر زیاده‌خواهی و هوس‌رانی به حریم بازار و روحانیت تجاوز می‌کردند، حالا توسعه صنعتی و تجدد فرهنگی، همراه با گرایشات مدنی شهرنشینی و عرفی‌سازی حاصل از فعالیت‌های آزاد سیاسی، به کلی بنیان‌های سنت‌گرا و محافظه‌کارانه این جریان دوم را در معرض نابودی قرار داده بود. آنقدر که شاید حسرت بازگشت به همان دوران پیش از انقلاب مشروطه و چالش‌های گاه و بی‌گاه با پادشاه را می‌خوردند. در نهایت، گروه سوم را می‌توان طبقه متوسط جدید قلمداد کرد. گروهی که در آستانه مشروطه صرفا در سطح نخبگان تحصیل کرده و منورالفکرهای فرنگ رفته محدود بودند، اما به مدد دو دهه توسعه آمرانه پهلوی، حالا خود را در سطح کارگران صنعتی و طبقات بوروکراتیک و دانشگاهیان جدید گسترش داده بودند. به جرات می‌توان گفت که تمامی نخبگان فرهنگی و دانشگاهی کشور، نویسندگان، شعرا، هنرمندان و اصحاب اندیشه جزو این گروه سوم بودند و همین مساله باعث شد که اثرات سیاسی و فرهنگی کودتا هرگز از دستور کار جامعه روشنفکری ایرانی خارج نشود. جنبش ملی دهه ۳۰، با محوریت و البته رهبری همین جریان سوم به راه افتاد و تا مدتی نیز از حمایت جریان دوم بهره‌مند شد، اما در نهایت، سنت‌گرایان جریان دوم ترجیح دادند برای حذف رقبای تجددگرای خود، با دشمن قدیمی سازش و دست دوستی به سوی دربار و ارتش دراز کنند. بدین ترتیب، در ظهر گرم تابستان کودتا، الواط و لمپن‌ها تحریک شده از جانب بازار و برخی روحانیان، سوار بر تانک‌های ارتشی در خیابان به راه افتادند. آن روز، در مقابل چماق‌های آخته و تانک‌های به خیابان آمده، طبقه متوسط جدید ابزاری برای دفاع از خود نداشت. کودتا که پیروز شد و رهبر ملی که به حصر رفت اما، زمین بازی تغییر کرد. حالا، قلم‌های پنهان شده می‌توانست سلاح جدیدی باشد برای یک جدال بلند مدت. بدین ترتیب، شکست‌خوردگان کودتای ۲۸ مرداد، که از قضا، خاستگاه اصلی جامعه فرهنگی و هنری کشور را تشکیل می‌دادند، از تنها سنگر باقی مانده برای خود استفاده کردند تا برای دهه‌های بعدی، نبرد با دو جریان استبداد و ارتجاع را ادامه بدهند. مبارزه‌ای که به باور من، تا کنون در چهار مرحله مختلف شکل و شمایل متفاوتی از خود به جای گذاشته است. ادامه این یادداشت، تقسیم‌بندی چهار دوره زمانی برای شیوه‌های متفاوت بازتاب کودتای ۲۸ مرداد، در جریان‌های ادبی و داستانی کشور است. برای مطالعه آن «اینجا» کلیک کرده و یا از گزینه instant view استفاده کنید. همچنین متن کامل این مقاله را می‌توانید در قالب یک فایل پی.دی.اف از اینجا دریافت کنید. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Mostrar todo...
👍 20
داستان‌نویسی ایرانی و کودتای ۲۸ مرداد نیم قرن مقاومت در آخرین سنگر #A 345 نسخه پی.دی.اف مقاله. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Mostrar todo...
Divanesara-Koudeta.pdf2.33 KB
👍 9
نگاهی به دهه‌ی هفتاد ایرانی، از دریچه‌ی رمان #A 466 ✍️ آرمان امیری @armanparian - چند سالی می‌شود که شاهد اقبالی گسترده به بازخوانی تاریخ معاصر کشور هستیم. چه از جانب نویسندگان و چه از جانب مخاطبان، بازگشت به دوره‌های تاریخی، به ویژه وضعیت ایران پیش از انقلاب ۵۷ بسیار رایج و جذاب شده است. به گمان من، با شکست مطلق ابرگفتمان «جمهوری اسلامی»، این شوق به بازخوانی تاریخ پدیده‌ای قابل پیش‌بینی بود. جامعه‌ی ایرانی به درستی تشخیص داده است که یک دوره‌ی بزرگ به پایان رسیده است و حالا برای تدبیر یک آینده‌ی بهتر، نیازمند تدارک یک گفتمان جایگزین است. بخش بزرگی از بازخوانی تاریخ معاصر، محصول تغییر در ارزش‌های امروز ماست. ارزش‌هایی که شاید تنها در کوران تجربه‌ی عملی شکست خوردند و دگرگون شدند. حالا جامعه‌ای که در عمل به ارزش‌های متفاوتی رسیده، با این شاخص، یا به تعبیری: با این عینک جدید به سراغ تاریخ خودش می‌رود تا دوباره در پیش‌زمینه‌های ذهنی خودش بازنگری کند. با این حال، هرچه این بازنگری را طبیعی و حتی ضروری قلمداد کنیم، جای این پرسش باقی می‌ماند که چرا تنها شامل دوره‌های پیش از انقلاب می‌شود؟ در واقع به نظر می‌رسد در این رویکرد جدید، تمامی دهه‌های پس از انقلاب، در یک دسته‌ی مشخص و یکسان بسته‌بندی و انکار می‌شوند تا جامعه‌ی ایرانی تمامی نیازهای خودش را تنها در بازخوانی وقایع پیش از انقلاب جستجو کند. هرقدر هم که با روایت «شکست گفتمان جمهوری اسلامی» موافق باشیم و هرقدر هم که از تمامی اجزای این گفتمان نفرت داشته باشیم، اما نمی‌توانیم انکار کنیم که جامعه‌ی ایرانی امروز، بسیار بیش از آنکه شبیه و یا حتی در پیوند با ایران دهه‌های ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ خورشیدی باشد، بیشتر تداومی از ایران دهه‌های ۷۰ و ۸۰ است. پس حتی اگر قرار باشد با نگاهی انتقادی به سراغ تجربه‌های شکست‌خورده‌ی خود برویم، ای بسا همچنان تجربه‌ی نزدیک‌تر دهه‌های هفتاد و هشتاد درس‌های بیشتری برای ما به همراه داشته باشند. پروژه‌ی بازخوانی ذهنیت طبقه‌ی متوسط شهری، از خلال رمان‌های فارسی را من با هدفی مشابه آغاز کردم. پروژه‌ای که در مرحله‌ی نخست، بر روی رمان‌های دهه‌ی هفتاد متمرکز شد و امیدوارم در آینده بتواند نسخه‌ی دهه‌های هشتاد و نود خود را هم تکمیل کند. پیشتر و در جریان یک گفتگوی تصویری با رسانه‌ی پارسی، شرحی کلی از نتایج این پروژه در مواجه با رمان‌های دهه‌ی هفتاد را ارائه کردم. (می‌توانید از اینجا ببینید) حال، برای نخستین بار، یک مقاله از آن مجموعه در مجله‌ی جامعه‌شناسی ایران منتشر شده است. از میان ۷ رمان شاخص دهه‌ی هفتاد که در پروژه‌ی اصلی مورد توجه قرار گرفتند، این مقاله به صورت ویژه بر روی رمان نیمه‌ی غایب، نوشته‌ی حسین سناپور تمرکز دارد. چکیده‌ی یافته‌های مقاله را در زیر عینا می‌آورم، اگر مایل به مطالعه‌ی آن بودید می‌توانید نسخه‌ی کامل‌ش را در قالب یک فایل PDF از سایت مجله (اینجا) دریافت کنید. چکیده: دهه‌ی هفتاد خورشیدی در ایران، دوره‌ای از تحولات اجتماعی و سیاسی بود که پس از انقلاب و جنگ، با گذار به اصلاحات همراه شد. این پژوهش با بهره‌گیری از نظریه‌ی ساختارگرایی تکوینی لوسین گلدمن به بررسی رمان «نیمه غایب» می‌پردازد تا نشان دهد چگونه ساختارهای اقتدارستیز این رمان، رابطه‌ای دیالکتیک با جهان‌بینی طبقه‌ی متوسط شهری دارد. یافته‌های پژوهش نشان می‌دهند که «حسین سناپور» در رمان «نیمه غایب» از طریق تغییر نظرگاه‌ها و روایت‌های غیرخطی، نه‌تنها اقتدارگرایی آشنای راوی در رمان‌های پیش از انقلاب را درهم می‌شکند، بلکه با برجسته‌سازی شخصیت‌های زنی چون سیندخت و فرح، گرایش به فردیت و برابری جنسیتی را پررنگ می‌کند. این رمان، به‌ویژه در نقد اقتدار خانوادگی و اجتماعی، به‌طور غیرمستقیم خشونت‌های ریشه‌دار در سنت فرهنگی را نیز زیر سؤال می‌برد تا در نهایت نه‌تنها تحولات اجتماعی دهه‌ی هفتاد را نمایندگی کند، بلکه بذر مفاهیمی را بکارد که در دهه‌های بعدی، به‌ویژه در حوزه‌ی مطالبات زنان و دموکراسی، شکوفا شدند. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Mostrar todo...
👍 18
Photo unavailableShow in Telegram
نگاهی به دهه‌ی هفتاد ایرانی، از دریچه‌ی رمان #A 466 کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Mostrar todo...
👍 3
یادداشت وارده: «دیوانی» برای تکرار استبداد؟ نقدی بر ساختار قضایی «دفترچه اضطراری» #V 138 نه زور دارد نه اراده، فقط قضاوت دارد. همیلتون(فدرالیست شماره ۷۸) نویسنده میهمان - مجتبی رحیمی (@Mojtaba4378) پروژه شکوفایی ایران تلاش کرده است تصویری منسجم و سنجیده از ساختارهای حکمرانی در دوره انتقالی ترسیم کند. یکی از ارکان بنیادین این پروژه، طراحی نهادی جایگزین برای قوه قضاییه فعلی است که در این سند با نام «دیوان گذار» معرفی می‌شود. این نهاد مسئول رسیدگی به عدالت، بازسازی اعتماد عمومی و تدارک نهادهای مستقل حقوقی برای آینده است. اما آیا این ساختار قابل دفاع است؟ بزرگ‌ترین نقطه ضعف ساختار قضایی در هر کشوری می تواند همزمان مهم‌ترین ستون استبداد یا دموکراسی باشد. این نهاد در طول حیات خود در ایران، اغلب از اجزای اِعمال قدرت مطلقه بوده است. شاید چندان دور از حقیقت نباشد اگر بگوییم درک و اصلاح چنین ساختاری، دشوارترین و در عین حال مهم‌ترین گام برای ایجاد یک نظام سیاسی کارآمد است. این موضوع ظاهراً در چارچوب فکری نویسندگان متن پیشنهادی دفترچه اضطرار جایگاه پررنگی نیافته است. اولین و شاید جدی‌ترین نقد به دیوان گذار، تمرکز قدرت در دست رئیس آن است. در طراحی پیشنهادی، ریاست دیوان وظیفه عزل و نصب بسیاری از مقامات کلیدی دستگاه قضایی را بر عهده دارد. از جمله رئیس دادگاه عالی، دادستان کل، رئیس دیوان عدالت اداری و... این تمرکز، خطر نقض اصل تفکیک قوا و استقلال قوه قضاییه را ایجاد می‌کند، اصلی که جان لاک و مونتسکیو آن را سنگ بنای حکومت قانون‌مدار می‌دانستند. از سوی دیگر، اگرچه سند از نهاد ۵ نفره‌ای برای نظارت بر انتصابات قضایی نام می‌برد، اما سازوکار شفاف و مشخصی برای پاسخگو کردن قضات و دادستان‌ها تعریف نمی‌کند. اینکه اعضای این نهاد چگونه انتخاب می‌شوند؟ چه مدتی در قدرت می‌مانند؟ و شهروندان چگونه می‌توانند از تصمیمات آن‌ها شکایت کنند؟ پرسش‌هایی بی‌پاسخ‌اند. این خلأ شفافیت، با اصول پاسخگویی و شفافیت در یک دموکراسی لیبرال تضاد دارد. همچنین مشخص نیست در دوره گذار چه نهادی مسئول تفسیر رسمی قوانین خواهد بود. این موضوع در بسیاری از کشورها، وظیفه دیوان عالی یا دادگاه قانون اساسی است. غیبت این مسئله، خطر دوگانگی حقوقی و تفسیرهای سلیقه‌ای را در دوره‌ای که کشور به نظم نیاز دارد، تشدید می‌کند. هرچند در پاسخ به این انتقاد می توان گفت که مرجع عالی برای تفسیر قانون باید پس از تصویب قانون اساسی ایجاد شود، اما نویسندگان می‌توانستند نهادی موقت را برای حل مساله پیشنهاد دهند. عدالت یا ابزار سیاسی؟ ایده تأسیس نهاد «حقیقت‌یاب» برای مستندسازی جنایت‌، در نگاه اول اقدامی مترقی است، اما جزئیات مبهم در نحوه انتخاب اعضا، روند بررسی‌ها و پیوند آن با قدرت اجرایی، این خطر را پدید می‌آورد که نهاد حقیقت‌یاب به ابزاری برای تسویه‌حساب سیاسی بدل شود. همچنین هرچند سند می‌کوشد استقلال مالی دیوان گذار را تضمین کند، اما تصویب بودجه آن همچنان به تأیید نهاد «خیزش ملی» وابسته است. این مسأله، استقلال واقعی دستگاه قضایی را با علامت سؤال روبه‌رو می‌کند؛ چراکه در نظام‌های دموکراتیک، قوه قضاییه باید از فشار مالی قوه مقننه مصون باشد. رویکرد امنیتی به اعتراضات در بخش امنیتی سند، از یگان‌های ویژه فراجا و نوپو به‌عنوان نیروهایی برای «کنترل اعتراضات، اجرای عملیات ضد شورش، مقابله با اغتشاش و حفاظت از اماکن حساس» نام برده شده است. این نیروها به تجهیزات ضد شورش، گاز اشک‌آور، نفربر و حتی تک‌تیرانداز مجهز خواهند بود. در بخش عملیات امنیتی آمده که در نقاط ورودی و خروجی شهرها یا مناطق حساس، لایه‌های امنیتی ایجاد می‌شود که شامل «جلوگیری و مدیریت تجمعات عمومی» است. به‌طور خلاصه، سند هم بر آزادی تبلیغ سیاسی و رعایت استانداردهای بین‌المللی در مشارکت سیاسی تأکید دارد و هم در بخش امنیتی، سازوکارهای کنترل و حتی محدود کردن اعتراضات خیابانی و تجمعات را پیش‌بینی کرده است. نقاط روشن؛ گامی به جلو در کنار این نقدها، باید به نکات مثبتی نیز اشاره کرد. حذف زبان ایدئولوژیک از نام‌گذاری‌ها (مثلاً استفاده از «دیوان» به‌جای «قوه قضاییه») و تلاش برای گسست از ساختار فقهی، نشان‌دهنده اراده‌ای جدی برای مدرن‌سازی ساختار حقوقی کشور است. ساختار پیشنهادی قوه قضاییه در پروژه «شکوفایی ایران»، گامی رو به جلو در گسست از اقتدارگرایی دینی است، اما برای برآورده کردن آرمان‌های یک نظم دموکراتیک، به اصلاحات مهمی نیاز دارد. تمرکززدایی از قدرت قضایی، شفافیت در انتصابات، پیش‌بینی مرجع تفسیر قوانین و تضمین حق اعتراض شهروندان، از جمله تغییراتی است که می‌تواند این ساختار را به ارزش‌های لیبرال‌دموکراسی نزدیک‌تر کند. هرچه باشد باید به یاد داشته باشیم که گذار بدون عدالت، صرفاً انتقال بحران است، نه قدرت. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara .
Mostrar todo...
👍 35
Photo unavailableShow in Telegram
یادداشت وارده: «دیوانی» برای تکرار استبداد؟ نقدی بر ساختار قضایی «دفترچه اضطراری» #V 138 کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Mostrar todo...
👍 3
✍️ ۱۲مهرداد ماه امسال، خبر درگذشت دکتر کریم سلیمانی دهکردی در هیاهوی اخبار سیاسی گم شد. دکتر سلیمانی، استاد تاریخ دانشگاه شهید بهشتی بودند. به این مناسبت، بد ندیدیم از میان سخنان ایشان، فایل صوتی پیوست را در این کانال بازنشر کنیم. در این فایل یک ساعته، دکتر سلیمانی به گوشه‌ای از ادعاهای دکتر موسی‌غنی‌نژاد در مورد تاریخ معاصر پاسخ می‌گویند که البته تنها مشتی نمونه‌ی خروار است. (به ویژه شائبه‌هایی همچون مشارکت در ترور رزم‌آرا یا ستیز با مجلس) هدف از این بازنشر می‌توانست پاسخ به برخی ابهامات پر تکراری باشد که به شیوه‌ای مشابه «پروپاگاندا» در این سال‌ها تولید و منتشر شده‌اند. اما نیک می‌دانیم که «پروپاگاندا» پاسخ علمی و مواجهه‌ی منطقی ندارد. (اتفاقا در همین فایل هم دکتر سلیمانی توضیحاتی مشابه را مطرح می‌کنند) پس آنچه باقی می‌ماند، یک ادای دین است به این استاد تاریخ، و دیگری این یادآوری که در فضای آشوب‌زده‌ی سیاسی، نجواهای متین و نجیبانه‌ای هم بودند که با فاصله‌گرفتن از لحن و ادبیات لمپنیسم رسانه‌ای، سنگر دقت پژوهش علمی و تاریخی را حفظ کردند. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Mostrar todo...
Dehkordi.aac15.87 MB
👍 39
📍 یادداشت وارده: تکرار یک اشتباه تاریخی نقدی بر رفراندوم «دفترچه اضطراری» #V 137 نویسنده‌ی میهمان - مجتبی رحیمی (@Mojtaba4378) : در «دفترچه اضطراری» پروژه شکوفایی ایران ، تلاش شده است با دقت و جزئیات، مسیر گذار از جمهوری اسلامی به ساختاری دموکراتیک و کارآمد طراحی شود. اما یکی از بخش‌های کلیدی این مسیر – یعنی «ترتیب رفراندوم‌ها» – مخاطره‌ای جدی را در دل خود دارد: تکرار همان اشتباهی که در انقلاب ۱۳۵۷ رخ داد. هرچند به نظر می رسد نویسندگان متن ایرادی در تکرار آن وقایع نمی بینند! (متن کامل این دفترچه را از اینجا+ دریافت کنید) مسیر از پیش تعیین‌شده در سال ۱۳۵۸، پیش از آنکه مجلسی منتخب برای نگارش قانون اساسی تشکیل شود، یک رفراندوم عمومی با سؤال «جمهوری اسلامی، آری یا خیر؟» برگزار شد. این همه‌پرسی، نوع حکومت را مشخص کرد و فضای فکری و قانونی مجلس خبرگان قانون اساسی را نیز از ابتدا محدود ساخت. نتیجه آن، تثبیت نوع خاصی از نظام سیاسی و نادیده گرفتن دیگر گزینه‌ها مانند جمهوری دموکراتیک و ... بود. پیامد این رویکرد، غلبه جو توده‌گرایانه بر تفکر ساختاری و نهادسازی دموکراتیک بود. به نظر می رسد ساختار پیشنهادی در سند اخیر نیز تکرار همان مسیر پیشین است. در این سند نیز ترتیب زیر برای تصمیم‌گیری کلان پیشنهاد شده است:
برگزاری همه‌پرسی تعیین نوع حکومت (جمهوری دموکراتیک یا پادشاهی مشروطه) ظرف ۴ ماه اول دوره گذار برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان پس از مشخص شدن نتیجه رفراندوم؛ تدوین قانون اساسی توسط مجلس مؤسسان، متناسب با نتیجه رفراندوم برگزاری رفراندوم قانون اساسی
در ظاهر این روند دموکراتیک به نظر می‌رسد، اما نقدی جدی به آن وارد است: نوع حکومت پیش از شکل‌گیری مجلس مؤسسان و آغاز بحث ملی مشخص شده و عملاً فضای گفت‌وگو و تفکر جمعی بسته شده است. - تضاد با اصول لیبرال یکی از اصول بنیادین دموکراسی لیبرال، شکل‌گیری نهادهای تدوین قانون در فضایی باز، مستقل و همراه با مشارکت گسترده شهروندان است. اگر قرار باشد مجلس مؤسسان فقط مجریِ نتایج یک رفراندوم اولیه انقلابی باشد، عملاً از جایگاه «نهاد خلاق قانون اساسی» به یک «دفتر تدوین فنی» تنزل می‌یابد. این فرآیند، در تضاد با مدل‌هایی مانند آلمان پس از نازیسم یا آفریقای جنوبی پس از آپارتاید است، که در آن‌ها، مسیر انتقال دموکراتیک قدرت از طریق مجمع مؤسس و نهادهای نمایندگی طی شد، بدون آنکه در ابتدا یک رفراندوم عمومی برای تعیین نوع حکومت برگزار شود. - استبداد اکثریت در فضای پس از گذار برگزاری رفراندومی زودهنگام در اولین ماه‌های گذار، آن هم با جامعه‌ای که هنوز دچار هیجان، دوقطبی و خشم است، بستر مناسبی برای تصمیم‌های بلندمدت نیست. این‌گونه رفراندوم‌ها نه بازتاب عقلانیت جمعی، بلکه نتیجه شور انقلابی و جو رسانه‌ای لحظه‌ای‌اند. تجربه تاریخی نشان داده که در چنین فضاهایی، جای «گزینش آگاهانه» را «دوقطبی‌های نمادین» می‌گیرد. برای جلوگیری از تکرار اشتباه ۵۷، پیشنهاد مشخص آن است که ابتدا مجلس مؤسسان منتخب مردم شکل بگیرد و در فرآیندی مشورتی و باز، شکل حکومت، ساختار قدرت، حقوق بنیادین شهروندان و نظام انتخاباتی مورد بررسی قرار گیرد. قانون اساسی پیشنهادی، شامل نوع حکومت و قوانین اساسی در یک رفراندوم سراسری به رأی مردم گذاشته شوند. این مدل، هم با تجربه کشورهای موفق در گذار هم‌خوانی دارد، هم با اصول حقوق اساسی مدرن. به نظر می رسد هدف از تکرار ایده رفراندوم زودهنگام تثبیت یک نوع نظام سیاسی خاص باشد که مانند سال 57 بتواند در نخستین ماه های گذار خود را بر همگان تحمیل کند. در روند تغییر، همواره باید به یاد داشت که دموکراسی تنها یکی از اضلاع رسیدن به جامعه ی آزاد سیاسی است و بدون اصرار بر حقوق بنیادین و تفکیک قدرت، دموکراسی عملا به ابزاری در خدمت قدرت مطلق العنان تبدیل خواهد شد. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Mostrar todo...
👍 60
Photo unavailableShow in Telegram
📍 یادداشت وارده: تکرار یک اشتباه تاریخی نقدی بر رفراندوم «دفترچه اضطراری» #V 137 کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Mostrar todo...
👍 7
برسد به دست جناب آقای عبدالله ناصری #A 465 ✍️ آرمان امیری @armanparian - آقای ناصری عزیز، از اندک شمار باقی‌ماندگان جریانی که هنوز می‌تواند نام اصلاح‌طلبی را یدک بکشد و در عین حال وجاهت و شرافت اخلاقی یک کنشگر اصیل سیاسی را حفظ کند، یادداشت جدیدی در مورد شناخت خود از مهندس موسوی نوشته‌اند. (از اینجا بخوانید) یادداشت اخیر جناب ناصری، آشکارا تلاشی است برای تعدیل پیامدهای یک خبر دیگر. خبری که در جریان آن، جناب مسیح مهاجری، شرحی از دیدار اخیر خود با مهندس موسوی ارائه کرده بودند. (از اینجا بخوانید) در شرح حال جناب مهاجری، تصویر موسوی، بیش از هرچیز یک چهره‌ی «وفادار به آرمان‌های امام راحل» ترسیم شده بود. تصویری که با مقتضیات فضای حاکم بر نیروهای مخالف رژیم به هیچ وجه سازگار نیست. پس از این روایت، برخی از نزدیکان مهندس موسوی (از جمله دختران ایشان) تلاش‌هایی کردند تا پیامدهای این روایت را تعدیل کنند و به نظر می‌رسد یادداشت آقای ناصری هم در همین راستا باید فهمیده شود. دقیقا با همین مقدمه است که بهتر می‌توانیم دریابیم چرا آقای ناصری در آغاز یادداشت خود نوشته‌اند:
نسل انقلاب، که کمینه جوان‌ترین لایهٔ آن هستم، متأسفانه مسحور افراطیِ کاریزمای بنیان‌گذار بودیم و این باعث شد «حقایق‌گویی» امثال مهدی بازرگان و بعضی از مراجع و فقیهان مثل سید احمد خوانساری را نشنویم. همین موجب شرمساری اکنونِ بخشی از دولتمردان دیروز بود نسبت به نسل پساانقلاب، مثل مصطفی تاج‌زاده.
در واقع، این یادداشت کوتاه تلاش می‌کند تا پیوندهای عمیق میان مهندس موسوی و اطرافیان ایشان با سوابق تاریخی، رویکرد و کارنامه‌ی سیاسی آیت‌الله خمینی را تعدیل کرده و حتی وارد مرحله‌ای از انتقاد شود. با این حال، من گمان می‌کنم، این دست یادداشت‌ها، برای آن هدفی که جناب ناصری در پیش گرفته‌اند، نه تنها دیرهنگام، بلکه بسیار ناکافی هستند. این مساله در ادامه و با ارجاع به یک موضوع دیگر ملموس‌تر می‌شود. جایی که ایشان نوشته‌اند:
«به‌عنوان یک تاریخ‌نگار صادق ناظر، شهادت می‌دهم نه موسوی و حتی رئیس‌جمهور وقت از جنایت تابستان ۶۷ بی‌خبر بودند».
همه می‌دانیم منظور از این بخش چیست. اما متاسفانه نکته‌ای که آقای ناصری در نظر نمی‌گیرند، موقعیت زمانی است. سال‌ها پیش و در جریان اوج‌گیری جنبش سبز، بار دیگر مساله‌ی قتل‌های سال ۶۷ به میان کشیده شد. آن زمان هم گروهی از منتقدان می‌خواستند که مهندس موسوی نسبت خودش با آن وقایع را شفاف کند و توضیحاتی بدهد. نتیجه البته به روایت کاملی منجر نشد. فایل نصفه و نیمه‌ای از یک جلسه‌ی محدود بیرون آمد که مهندس موسوی هم در جریان آن تقریبا روایتی مشابه داشتند، اینکه خودشان و رییس جمهور وقت هر دو از مساله بی‌اطلاع بودند. شاید در کوران تحولات سال‌های ۸۸ و ۸۹ می‌شد پذیرفت که این توضیح موقت، علی‌الحساب تا فرصت مناسب آینده قابل قبول باشد، اما از آن روزها بیش از ۱۵ سال گذشته است. آیا در تمامی این ۱۵ سال آن فرصت مناسب فراهم نشد؟ و اگر نشده، آیا اصلا چنین فرصتی دیگر قابل تصور است؟ من گمان نمی‌کنم تکرار این توجیه «ما خبر نداشتیم» بیش از این قابل پذیرش باشد. به ویژه با جسته و گریخته شواهد تاریخی که نشان می‌دهد حتی اگر هم در لحظه‌ی وقوع یا تصمیم‌گیری این اطلاع وجود نداشته، مدتی بعد، نخست‌وزیر و رییس‌جمهور وقت هم، دست‌کم در عرصه‌ی رسانه‌ای به صف مدافعان و توجیه‌کنندگان آن تصمیم پیوسته‌اند. ادامه‌ی یادداشت را از اینجا بخوانید یا از گزینه instant view استفاده کنید. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Mostrar todo...
👍 76
✍️ آرمان امیری @armanparian - فایل پیوست، مربوط به جلسه‌ی نقد و بررسی رمان «نوری، ولادیمیر، نادیا و دیگران» نوشته‌ی مصطفی انصافی است. در این جلسه سعی کردم با تکیه بر شاخص‌های «رمان تاریخی» از نظر لوکاچ، مقایسه‌ای انجام دهم بین این رمان و رمان «سووشون». در هر دوی این رمان‌ها، زمان وقایع اتفاقات به دوران اشغال ایران حوالی ۱۳۲۰ خورشیدی باز می‌گردد. با این حال، نوع روایت دو نویسنده از ماهیت آن جنگ، آشکارا نشانگر تغییر در نوع نگاه طبقه‌ی متوسط جامعه‌ی ایرانی طی دهه‌های ۱۳۴۰ تا ۱۴۰۰ است. به گمان من، سیمین دانشور، از چهارچوب نوعی «ناسیونالیسم غرب‌ستیز پسااستعماری» وقایع را به تصویر کشیده بود، در حالی که میهن‌دوستی مصطفی انصافی، با نگرشی جهان‌مدار، متساهل و انسانی پیوند خورده که می‌توانیم آن را میهن‌دوستی لیبرال قلمداد کنیم. بدین ترتیب، اگر در پس اوج‌گیری روایت «سووشون»، باید منتظر انقلابی همچون ۵۷ می‌ماندیم، به رواج نگرشی از جنس روایت رمان «نوری...»، من چشم‌انتظار آینده‌ای هستم که در آن ایرانیان بار دیگر به پیکره‌ی جامعه‌ی جهانی باز گردند. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Mostrar todo...
Noori-Veladimir.mp319.94 MB
👍 20
✍️ آرمان امیری @armanparian - در ادامه‌ی طرح بحث حقوقی و تاریخی «مبنای حق حاکمیت ملی»، پرسش و پاسخی نیز با شنوندگان بحث انجام شد که تا حدودی می‌تواند به تکمیل آن کمک کند. از آنجا که این پرسش‌ها پیوند بیشتری با مسائل روز پیدا کردند، گمان می‌کنم بتواند به یک بحث نظری و تاریخی ابعاد دقیق‌تر و ملموس‌تری بدهد که نسبت آن را با تحولات و نیازهای امروز مشخص می‌کند. این سه فایل، در واقع تکمله‌ی همان بحث در خلال بخش پرسش و پاسخ هستند که پیشنهاد می‌کنم اگر قصد و فرصتی برای شنیدن‌شان دارید به ترتیب شماره‌گذاری فایل‌ها دقت کنید. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Mostrar todo...
Porsesh-3.mp329.89 MB
Porsesh-1.mp37.03 MB
Porsesh-2.mp37.95 MB
👍 25
✍️ آرمان امیری @armanparian - حدود یک سال پیش به دعوت یک رسانه‌ی اینترنتی، طرح بحثی داشتم در باب «ضعف در مبنای حقوقی و تاریخی حق حاکمیت ملی». ادعای من این است که مبنای حق حاکمیت ملی ما، ذیل سایه‌ی ۱۴ قرن سیطره‌ی اسلام‌گرایی مخدوش شده و این آسیب، بلافاصله می‌تواند معادل سقوط یک ملت به وضعیت «پیشادولت» تعبیر شود. ضعفی که نه تنها قانون اساسی جمهوری اسلامی آن را به اوج بحران رساند، که حتی پیشتر در جریان انقلاب مشروطه نیز بروز پیدا کرده بود. در حاشیه‌ی بحث و از همین دریچه به پرسش‌های دیگری هم پرداختم از این قبیل که چرا بسیاری از نخبگان مشروطه‌خواه ایرانی آشکارا از نقض قانون اساسی مشروطه توسط رضاشاه استقبال می‌کردند و آن را در راستای تحقق رویای حاکمیت ملی قلمداد می‌کردند. به باور من هر یک از جریانات سیاسی، تا وقتی نخواهند نسبت‌شان را با «مبنای حق حاکمیت ملی» مشخص کنند، نمی‌توانند مدعی شوند که پاسخی برای «مسأله‌ی ایران» دارند و حتی شعارهای رادیکال‌شان در سطح رفراندوم قانون اساسی نیز به «حق» از جانب توده‌ی شهروندان به دیده‌ی تردید نگریسته می‌شود. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Mostrar todo...
ArmanAmiri-Hakemiat.mp334.10 MB
👍 28
این «بررسی سایکولوژیک» را از دست ندهید #A 464 ✍️ آرمان امیری @armanparian - یکی از کانال‌های دوستان اصلاح‌طلب به تازگی و تا جایی که می‌دانم برای دومین بار، واکنشی به یادداشت‌های این کانال نشان داده است. (از اینجا بخوانید) اینکه نمی‌توانم اطمینان داشته باشم تعداد واکنش‌های این دوستان چند تا بوده، به این دلیل است که عزیزان «شورای سردبیری» رسانه اصلاح‌طلب، هنوز فهمی از ضرورت ارجاع به موضوع نقد خود ندارند. دفعه‌ی پیش هم که از فرض خشم و عصبانیت متنی نوشته بودند که حتی ساختار جملاتش قابل فهم نبود و جای نهاد و گزاره و فعل‌ش را نمی‌شد تشخیص داد، (اینجا در موردش بخوانید) خدمت‌شان عرض کردم که روال کاملا مورد پذیرشی در فضای رسانه‌ای به ویژه شبکه‌های اجتماعی وجود دارد که اگر شخصی یا یادداشتی را نقد می‌کنید، هم به خودش خبر بدهید، و هم لینک‌ مطلب اصلی را متتشر کنید تا مخاطب بتواند برود اصل یادداشت را هم بخواند و قضاوت کند. اما به نظر می‌رسد اصحاب قلم اصلاحات، به رانت تک‌گویی بدجوری معتاد شده‌اند و پس از آنکه در فضای رسمی به ضرب و زور چماق امنیتی حکومت تمام رقبا را حذف کردند تا در رقابتی تنگاتنگ و نفس‌گیر با کیهان شریعتمداری موفق شوند مدال افتخار «جریان عقلانی» را به گردن بیاویزند، در فضای مجازی هم ترجیح می‌دهند به قاعده‌ی «خود گویی و خود خندی و خود مرد هنرمندی» وفادار بمانند. خلاصه اینکه شما حتما تشریف ببرید و با دقت بیانات و فرمایشات عزیزان اصلاح‌طلب را بخوانید. گویا یک «بررسی سایکولوژیک» انجام داده‌اند بر رویکرد امثال بنده. البته من عزیزان شورای سردبیری را نمی‌شناسم (چرا که در قرن ۲۱ به سبک زورو و دوستان با نقاب و بدون اسم مطلب می‌نویسند)، اما هرکه هستند کاشفان شاخه‌ی بومی‌سازی‌شده‌ای از دانش «سایکولوژی» هستند که پس از افزودن اندکی ادویه‌ی عرفانی/صوفیانه به شکل گلایه از «ستم رندان»، در نهایت به همان خانه‌ و خاستگاه اصلی مغز شیعی اسلامی باز می‌گردد: «این دستاورد شیطان را باید از وجود خود دور کنیم»! (یک جورهایی آدم سیر افول انرژی و پریدن اثرات دوپینگ را در طول متن حس می‌کند. بعد از اینکه مطلب را با چند اصطلاح مدرن و معادل انگلیسی‌اش آغاز کرده‌اند، کم‌کم اثرات جنس خوب پریده و به هن هن افتاده‌اند و از میانه‌ی کار تفألی به دیوان خواجه زده‌اند و دم آخری که دیگر یله افتاده‌اند روی مخده، با پلک‌های سنگین و پیش از غلبه‌ی چرت قیلوله برگشته‌اند به اصل خویش و لعن شیطان رجیم!) به هر حال، آنچه که من از خلال سطور متن متوجه شدم، گویا نتیجه‌ی مشترک تحلیل سایکولوژیک/عرفانی/شیعی بزرگواران از یادداشت قبلی بنده این است که نظرات اینجانب
«در شمار مطالبی است متعلق به یک خط تنزه‌طلب که در راستای «دیگه تمامه ماجرا» و «نه اینوری، نه اونوری» سودای سوارشدن بر موج تغییر در آیندۀ نزدیک در ایران را دارد».
بنده صادقانه اعتراف می‌کنم که به شعار شگفت‌انگیز و پیشتاز «دیگه تمومه ماجرا» باوری عمیق دارم. اما دلیل استفاده از برچسب «تنزه‌طلب»ی را متوجه نشدم. چرا این عزیزان گمان می‌کنند که باور به اصلاح‌ناپذیری این رژیم که هیچ، باور به اصلاح‌ناپذیری جناح اصلاح‌طلب‌ش معادل تنزه‌طلبی است؟ آنچه می‌توانیم بر سرش توافق کنیم این است که «تنزه‌طلبی رویکرد کسانی است که نگرانند یک وقت دامن‌شان آلوده و دستان‌شان بویناک نشود». اما عقل سلیم لزوما از این گزاره نتیجه نمی‌گیرد که هرکسی که بوی گند کارنامه‌اش بلند شد باید به خودش افتخار کند که تنزه‌طلب نبوده؛ شاید با سر رفته باشد توی گه! پی‌نوشت: اگر علاقه دارید بدانید ماجرا از کجا آغاز شده، بد نیست این یادداشت «آی دزد آی دزد» را هم بخوانید. در پایان متن دو پرسش از این بزرگواران صندوقی پرسیده شده که با عقل سلیم دو خط جواب شفاف می‌طلبد. اما دوستان ترجیح دادند به جای پاسخ به نقدها، یک نمونه‌ی جدید و مصداقی دیگر برای همان فرار به جلو و فریادهای «آی دزد آی دزد»ی تولید کنند که کل مبنای یادداشت قبلی بود. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Mostrar todo...
👍 58
✍️ اگر با باز کردن فایل پیوست بالا مشکل دارید، متن کامل یادداشت «خشم‌گین از حکومت، ترسان از مردم» را می‌توانید اینجا بخوانید و یا از گزینه‌ی نه instant view استفاده کنید. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Mostrar todo...
👍 51
📝📝📝خشم‌گین از حکومت، ترسان از مردم! ✍🏻آرمان امیری ✅حدودا سه سال پیش، پس از بازداشت مجدد آقای تاجزاده، سه بیانیه‌ی پیاپی منتشر شدند که در ظاهر قصد اعتراض به بازداشت ایشان را داشتند، اما به گمان من، هدف و کارکرد اصلی‌شان، نابودی مسیری بود که تاجزاده مدت‌ها برای گشودن آن زمان و انرژی صرف کرده و هزینه‌های سنگین را به جان خریده بود. آن زمان، من یادداشتی نوشتم با این عنوان که «چرا پروژه‌ی تاجزاده شکست خورد؟» برای اشاره‌ی خلاصه به آن یادداشت، نگاه دوباره‌ای می‌اندازم به سه بیانیه‌ی مورد نظر: ✅ابتدا بیانیه‌ی «جبهه‌ی اصلاحات» بود که نویسندگانش تاجزاده را «یک اصلاح‌طلب برجسته و صاحب نظر و دارای مرزبندی‌های روشن با بانیان و حافظان وضع موجود از یک‌سو و براندازان و ویرانی‌طلبان از سوی دیگر است» معرفی می‌کند. به برچسب «ویرانی‌طلب» و قرارگیری آن در کنار عنوان «براندازها» دقت کنید. ✅بیانیه‌ی دیگر متعلق به حزب اتحاد ملت بود که در بخشی از آن آمده است: «در آرایش سیاسی امروز جامعه ما که در یک طرف حاکمان و حافظان وضع موجود قرار دارند و در طرف دیگر براندازان با وجه سلبی مشترک و وجه ایجابی بسیار پراکنده و‌ متشتت، در هر دو سو افق تیره و تار می‌نماید». در این مورد هم، دوگانه‌ی «حاکمیت» و «براندازان» دو سوی «افق‌های تیره» تصویر شده‌اند. متن کامل در فایل پیوست #ده‌سالگی‌_بازداشت‌_تاجزاده #جرم‌_نقد‌_رهبر @MostafaTajzadeh
Mostrar todo...
👍 22
گفتگو ✍️ به دنبال یادداشت پیشین (چه کسانی به فضای خفقان رسانه‌ای دامن می‌زنند؟)، گفتگوی مکتوبی با آقای عبدی داشتم که با هماهنگی و موافقت ایشان عینا منتشر می‌شود: 📍آقای عبدی: من البته رسانه‌ها را پیگیری نمی‌کنم بیشتر گزیده‌هایی از آنها را می‌بینم این نامه را هم امضا نکردم چون اصلا ندیده‌ایم که بخواهم تحریم کنم. ولی نمی‌دانم تحریم رسانه مشکلش چیست. اگر کسی فکر کند من خائن هستم و مرا تحریم کند من هیچ مشکلی با او ندارم حق اوست. حالا یک کس دیگری هم از من دفاع می‌کند. من حتی سیاست تحریم ایران را هم غیرقانونی نمی‌دانم البته جنگ را غیر قانونی می‌دانم ولی تحریم متعارف را نه. بعلاوه سرمقاله دنبال طرح یک مسأله محدود است قرار نیست همه چیزها را پاسخ دهد. حس شما را هم نسبت به اصلاح‌طلبان چیز عجیبی نمی‌دانم ولی به نظرم در این مورد زیاده‌روی شده. ممکن است مخاطب فکر کند که خواسته از اینترنشنال دفاع شود بصورت برهان خلف انجام شده است. متوجه نشدم از کانال و رفتار روح‌الله زم هم دفاع شده یا به چیز دیگری می‌خواستی اشاره کنی؟ 📍امیری: من کاملا با شما موافقم که تحریم طبیعتا یک ابزار است که اتفاقا از خیلی ابزارها (مثل جنگ) کم‌هزینه‌تر و در نتیجه بهتر است. حالا تحریم رسانه که شاید همان هزینه را هم نداشته باشد. اینترنشنال یا کانال روح‌الله زم هم عملکرد خودشان را دارند. چه من خوشم بیاید و چه نیاید فرقی در مساله ایجاد نمی‌کند. همه‌ی مخاطبان‌شان به خوبی می‌توانند قضاوت کنند. اما کارکرد کمپین‌های حاضر، مشخصا یک جور «ارعاب امنیتی» است. بی‌تعارف عرض کنم، گرای امنیتی می‌دهند. حالا بنده که خوشبختانه نه به چنین رسانه‌هایی دعوت می‌شوم و نه اگر بشوم حوصله دردسر دارم. اما به هر حال گروهی مصاحبه کرده‌اند و می‌کنند. تاکید بر اینکه این رفتارها مصداق «خیانت و همکاری با دشمن جنگی» است آشکارا یک جور مقدمه چینی امنیتی است. فکر می‌کنم شما بهتر از من این را بتوانید تشخیص بدهید. در مورد روح‌الله زم هم همین رفتار تکرار شد و وقتی دوستان روزنامه‌نگار شروع کردند که طرف اصلا روزنامه‌نگار نیست، مشخصا فشار عمومی و جهانی برای جلوگیری از اعدامش را تعدیل کردند. 📍عبدی: باشه قبول ولی یک سوال دارم: اگر آرمان به هر دلیلی به این نتیجه برسد که رفتار من خیانت علیه کشور است آیا نباید آن را بگوید؟ آیا مصلحتی بالاتر می‌تواند یا باید تو را از گفتن این عقیده‌ات منع کند؟ ادامه‌ی گفتگو را از اینجا بخوانید یا از گزینه instant view استفاده کنید. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Mostrar todo...
👍 35
چه کسانی به فضای خفقان رسانه‌ای دامن می‌زنند؟ #A 463 ✍️ آرمان امیری @armanparian - آقای عبدی در سرمقاله‌ی هم‌میهن، ضمن استقبال از گفتگوی جناب پزشکیان با شبکه‌ی آمریکایی، به دو نکته‌ی مهم اشاره کرده‌اند. نخست اینکه این گفتگو می‌توانست بسیار زودتر انجام شود. احتمالا اشاره‌شان به این است که اگر دولت با آن همه وعده که در باب تنش‌زدایی داده بود، از ابتدای روی کار آمدن اراده‌ای واقعی برای مذاکره با آمریکا داشت کار اصلا به اینجا کشیده نمی‌شد. نکته دوم اما، اشاره‌ای است که جای حرف و حدیث بسیار دارد. آقای عبدی نوشته‌اند:
محدودیت‌ها برای صاحبنظران و فعالان سیاسی جهت حضور در رسانه‌های خارجی همچنان پابرجاست و این یک سیاست غیرقانونی و نادرست است.
تمام شگفتی اینجاست که در هنگام تحلیل، دست‌کم بخشی از اصلاح‌طلبان مشکلات را به درستی شناسایی و معرفی می‌کنند؛ اما موقع عمل همه‌چیز وارونه می‌شود! در همین زمان که آقای عبدی چنین سرمقاله‌ای برای روزنامه هم‌میهن نوشته، چندین کمپین با محوریت و پشتیپانی لجستیک اصلاح‌طلبان به راه افتاده برای بایکوت و تحریم برخی شبکه‌های ماهواره‌ای، به ویژه ایران اینترنشنال. فقط در یک نمونه، بیانیه‌ای با امضای ۴۵۰ فعال سیاسی و رسانه‌ای منتشر شده که اکثر قریب به اتفاق‌شان فعالین اصلاح‌طلب هستند و از تمامی صاحب‌نظران می‌خواهند که با اینترنشنال مصاحبه نکنند. این بیانیه تنها یکی از اشکال ارعاب و تهدید مخالفان است که با برچسب‌هایی نظیر «خیانت» و «وطن‌فروشی» نه تنها آنان را از اظهار نظر باز می‌دارند، بلکه پیشاپیش مقدمات برخوردهای امنیتی را در موردشان فراهم می‌کنند. درست همان کاری که با روح‌الله زم کردند و کمپین راه انداختند که «او اصلا خبرنگار نبوده و کارش کار خبری نبوده» تا امکان آن مجازات اعدام را برایش تسهیل کنند. به تازگی هم یکی از چهره‌های «جوان»(!) این جریان در گفتگو با شبکه‌ی بی‌بی‌سی فارسی (که بنابر اشاره‌ی آقای عبدی، می‌دانیم این گفتگوها بدون مجوز مقامات امنیتی میسر نمی‌شوند) با استدلال‌هایی شگفت‌انگیز تلاش کرد از «اعدام بدون محاکمه»ی متهمان امنیتی قباهت‌زدایی کند! البته در میان اصلاح‌طلبانی که دیگر هیچ پیوند و ارتباطی با دولت ندارند، همچنان چهره‌هایی پیدا می‌شوند که منتقد این کمپین‌های ارعاب و سانسور باشند. در میان فهرست امضاکنندگان همین بیانیه‌ی ۴۵۰ امضایی اخیر نام دو چهره‌ی شاخص به چشم می‌خورد که جای شگفتی داشت: عیسی سحرخیز (کسی که خودش سابقه‌ی مدیریت مطبوعاتی وزارت فرهنگ را دارد) و عبدالله ناصری (با سابقه‌ی مدیریت خبرگزاری ایرنا). خوشبختانه، هر دوی این چهره‌ها بلافاصله یادداشت‌هایی نوشتند و امضای این بیانیه را تکذیب کردند. آقای ناصری در بخشی از یادداشت خود آورده است:
به رغم اختلافات قابل توجه با بعضی از برنامه‌های غیرحرفه‌ای و جهت ساز و القاکننده مثل “حرف آخر”، چون تمام رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور(جز اسرائیل) برای پاسخ به دروغ‌های صدا و سیمای حکومت و سانسورهای آن تلاش می‌کنند ، وجود و فعالیت رسانه‌ای آن‌ها را در مجموع مفید می‌دانم.
آقای سحرخیز هم در متنی مشابه نوشته‌اند:
اشکال اصلی کار امضاکنندگان این بیانیه این است که در جایگاهی چون "ولی مطلقه فقیه" نشسته‌اند و برای دیگران، حتی آنان که دارای پیشینه‌ی سیاسی بیشتر و به اصطلاح "السابقون" هستند نسخه می‌پیچنند و امریه صادر می‌کنند، گویا که آنان خود عقل و شعور لازم را ندارند و قادر نیستند راه را از چاه تشخیص دهند.
و از این بخش مهم‌تر، آقای سحرخیز به نکته‌ای بسیار بنیادین‌تر اشاره کرده است:
اما عزیزان قرار نیست که برای مبارزه با این واقعیت، "سرنا را از سر گشادش بنوازید" و با حکمی آمرانه "آزادی بیان" را مختل، "اطلاع‌رسانی همه‌جانبه" را محدود و مردم را از "شنیدن تمام دیدگاه‌ها" محروم سازید.
این سخنان، در ظاهر امر با تعبیر آقای عبدی هم سازگار است، تفاوت اینجاست که آقایان سحرخیز و ناصری دیگر ارتباط یا نفوذی در دولت ندارند. در نتیجه از این چهره‌ها توقعی بیش از همین نقدها نمی‌رود. در مقابل، از امثال آقای عبدی توقع می‌رود که اولا مساله را در همان دولت پی‌گیری کنند تا دست‌کم از ریخت و پاش بودجه‌های دولت برای تشکیل کمپین‌های ارعاب رسانه‌ای جلوگیری کنند. اگر هم چنین نفوذی ندارند، دست‌کم انتقاد را از دایره‌ی نزدیک‌تر شروع کنند و به مانند دیگر آقایان، به جای گرفتن انگشت اتهام به سود نهادهای نامرئی، به دایره‌ی «خودی‌ها» تلنگر بزنند که ابتدایی‌ترین شرط یک مدعی اصلاحات پایبندی به «آزادی بیان» است. شما که در تمامی شعارها و وعده‌های حداقلی و تقلیل‌یافته‌ی انتخاباتی هم کاملا شکست خورده‌اید، دست‌کم در پرهیز از یک روسیاهی ابدی، برای خفقان صداهای منتقد کاسه‌ی داغ‌تر از آش نشوید! کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
Mostrar todo...
👍 62