84 091
Subscribers
-1424 hours
-1167 days
-39130 days
Posts Archive
همه آفاق گرفتهست صدای سخنم
تو از این طرف نبندی که ببندی دهنم
راست در قصدِ سر و چشمِ کجاندازان است
نه عجب گر بهراسند ز تیغ سخنم
آستینی نگرفتم که ببوسم دستی
بوسه گر دست دهد بر قدمِ دوست زنم
باش تا یوسفم از چاه برآید بر گاه
کآورد روشنی دیده ازآن پیرهنم
نتوان عاشق فرزانه به افسانه فریفت
من به هیچ آیه و افسون دل از او بر نکنم
نه چراغی است دل من که به بادی میرد
دم به دم تازه شود آتش عشقِ کهنم
برس ای موکبِ نوروز خوشآوازه که باز
زحمتِ زاغِ زمستان ببری از چمنم
سایه! شعرم به دل دوست نشستهست و خوش است
کاروان برده به منزل، چه غم از راهزنم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
❤ 46❤🔥 8👍 2👏 2
00:23
Video unavailableShow in Telegram
آنكه از جان دوستتر میدارمش
با زبانِ تلخ میآزارمش !...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
8.19 KB
❤ 86😢 26😭 20🤯 3💯 2
آنکه خصمِ خود به خاک انداختهست
در گمان بُردهست امّا باختهست
مرد چون با مرد رو در رو شود
مردمی از هر دو سو یکسو شود
شادی آن در غمِ این مُدغم است
خیره آن شادی که تاوانش غم است
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
👌 26❤ 20👏 3🔥 2😭 1
00:59
Video unavailableShow in Telegram
دلا جام مُرادت به کام باد و گوارا
اگر سبوی طرب پرکنی زجوی رسیدن
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
2.18 MB
❤ 66❤🔥 9👍 3👏 3🔥 2😭 2🥰 1
شعر: #پردگی
دفتر: #چند_برگ_از_یلدا
جنگل سرسبز در حریق خزان سوخت
خیره بر او چشم خون گرفته خورشید
دامن دشت از غبار سوخته پر شد
مرغ شب از آشیانه پر زد و نالید
جنگل آتش گرفته از نفس افتاد
و آن همه رنگ و ترانه گشت فراموش
ابر سیه خیمه زد گرفته و سنگین
بر سر ویرانههای جنگل خاموش
اما شب ها که جز ستاره کسی نیست
زمزمهای در میان جنگل خفتهست
خاک نفس میکشد هنوز تو گویی
در نفسش بوی باغهای شکفته ست
سینه این خاک خشک سوخته حاصل
بستر بس جویبارهای روان است
در دل گسترده اش چو ابر گرانبار
اشک زلال هزار چشمه نهان است
پر ز عطش ریشههای زنده سرکش
چنگ فرو میبرند در جگر خاک
قلب زمین میزند ز جنبش رستن
با تپش پر شتاب خون طربناک در دل
هر دانهشای ز شوق شکفتن
رقص دلاویز ناز میشود آغاز
گویی در باغ آفتابی جانش
آمده ناگه هزار مرغ به پرواز
راه گشایان بذرهایی نهانی
گر شده از زیر سنگ ره بگشایند
نازک جانان سبزپوش بهاری
رقصان رقصان ز خاک و خاره برآیند
جوشش آن رنگ و بو که در تن ساقه ست
تا نشود گل ز کار باز نماند
شیره خورشید در رگش به تکاپوست
تا که چو رنگین کمان شکوفه فشاند
اینک ای باغبان شکوه شکفتن
ساقه جوانه زد و جوانه ترک خورد
شاخه خشکی که در تمام زمستان
زندگیش را نهفته داشت گل آورد
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
❤ 37❤🔥 3👍 3🔥 3😭 1
02:00
Video unavailableShow in Telegram
چه بی نشاط بهاری
که
بی رخِ تو رسید
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
نه لب گشایدم، بدیعی، شجریان.mp43.99 MB
❤ 51😢 12😭 2👏 1
راه در جنگل اوهام گم است
سینه بگشای چو دشت
اگرت پرتو خورشید حقیقت باید
وقتی از جنگل گم
پا نهادی بیرون
و رها گشتی
از آن گره کور گمار
ناگهان آبشاری از نور
بر سرت میریزد
و آسمان
با همه پهناوری بیمرزش
در تو میآمیزد
ای فراز آمده از جنگل کور
هستی روشن دشت
آشکارا بادت
بر لب چشمه خورشید زلال
جرعه نور گوارا بادت
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
❤ 44❤🔥 1🔥 1👏 1😍 1
02:09
Video unavailableShow in Telegram
بوی بهاران بود و ذوقِ میگساران
یادش بخیر آنگه که چون گل می شکفتی
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
4.78 MB
❤ 53👏 5🔥 1😢 1😭 1
شکسته وارم و دارم دلی درست هنوز
وفا نگر که دلم پای بست توست هنوز
به هیچ جام دگر نیست حاجت ای ساقی
که مست مستم از آن جرعه ی نخست هنوز
چنین نشسته به خاکم مبین که در طلبت
سمند همت ما چابک است و چست هنوز
به آب عشق توان شست پاک دست از جان
چه عاشق است که دست از جهان نشست هنوز
ز کار دیده و دل سایه بر مدار امید
گلی اگرچه ازین اشک و خون نرست هنوز
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
❤ 45👏 3❤🔥 1😭 1
Photo unavailableShow in Telegram
.
آیینهی ما زنگ کدورت نپذیرد . . .
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
❤ 67👌 7🥰 3❤🔥 2🤯 2😭 2🔥 1👏 1
گر چشم دل بر آن مه آیینه رو کنی
سیر جهان در آینه ی روی او کنی
خاک سیه مباش که کس برنگیردت
آیینه شو که خدمت آن ماهرو کنی
جان تو جلوه گاه جمال آنگهی شود
کایینه اش به اشک صفا شست و شو کنی
خواب و خیال من همه با یاد روی توست
تا کی به من چو دولت بیدار رو کنی
درمان درد عشق صبوری بود ولی
با من چرا حکایت سنگ و سبو کنی
خون می چکد ز ناله ی بلبل درین چمن
فریاد از تو گل، که به هر خار خو کنی
دل بسته ام به باد، به بوی شبی که زلف
بگشایی و مشام مرا مشکبو کنی
اینجاست یار گم شده گرد جهان مگرد
خود را بجوی سایه اگر جست و جو کنی
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
❤ 36🔥 2❤🔥 1👏 1😭 1
00:27
Video unavailableShow in Telegram
... آنان که انسان بودن خود را در پای دین کشتند!
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
1.18 MB
❤ 78👍 15🔥 7👏 3😭 2❤🔥 1🥰 1
آه دیریست که من ماندهام از خواب به دور
مانده در بستر و دلبسته به اندیشهٔ خویش
مانده در بسترم و هر نفس از تیشهٔ فکر
میزنم بر سر خود تا بکَنم ریشهٔ خویش
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
❤ 40😢 14🔥 8👏 1😭 1
00:44
Video unavailableShow in Telegram
ماندم خموش و آه
که فریاد داشت
درد ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
2.34 MB
❤ 84🔥 8😢 8😭 4⚡ 3❤🔥 1🥰 1👏 1
.
چه فکر می کنی؟
که بادبان شکسته،
زورق به گل نشستهای ست زندگی ؟
در این خراب ریخته
که رنگ عافیت ازو گریخته
به بن رسیده
راه بستهای ست زندگی ؟
چه سهمناک بود سیل حادثه
که همچو اژدها دهان گشود
زمین و آسمان ز هم گسیخت
ستاره خوشه خوشه ریخت
و آفتاب در کبود درههای آب غرق شد
هوا بد است
تو با کدام باد می روی؟
چه ابر تیره ای گرفته سینه تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی شود ...
چه فکر می کنی ؟
جهان چو آبگینه شکستهای ست
که سرو راست هم در او شکسته مینمایدت
جنان نشسته کوه درکمین درههای این غروب تنگ
زمان بی کرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمیست این درنگ درد و رنج
به سانِ رود
که در نشیب دره سر به سنگ می زند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
❤ 58😭 5👍 4🔥 4❤🔥 2🥰 1
آن آب رفته باز نیاید به جوی خشک
با چشم تر ز تشنگی یاسمن بگو
سرو شکسته نقش دل ما بر آب زد
این ماجرا به اینه ی دل شکن بگو
آن سرخ و سبز سایه بنفش و کبود شد
سرو سیاه من ز غروب چمن بگو...
شعر و دکلمه: #هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
01_142093164.mp31.30 MB
❤ 49🔥 6🥰 3👏 3❤🔥 2
بخشی از خاطرات زندان #هوشنگ_ابتهاج
این غزلو برای #آلما تو اوین ساختم. بعد به نگهبان گفتم که می شه من این شعرو بفرستم واسه زنم. اونم رفت یه پاکت آورد. من کاغذو گذاشتم تو پاکت و در پاکتو هم باز گذاشتم که خیال نکنن چیز دیگه ای نوشتم و فکر میکردم که میفرستن.
وقتی اومدم بیرون فهمیدم نفرستادند!!!!
"به پایداری آن عشق سربلند"
بود که بار دگر بشنوم صدای تو را ؟
ببینم آن رخِ زیبای دلگشای تو را ؟
بگیرم آن سرِ زلف و به روی دیده نهم
ببوسم آن سر و چشمانِ دلربای تو را
ز بعد این همه تلخی که می کشد دلِ من
ببوسم آن لبِ شیرینِ جانفزای تو را
کی ام مجال کنارِ تو دست خواهد داد
که غرقِ بوسه کنم باز دست و پای تو را
مباد روزی چشم من ای چراغ امید
که خالی از تو ببینم شبی سرای تو را
دل گرفتهٔ من کی چو غنچه باز شود
مگر صبا برساند به من هوای تو را
چنان تو در دلِ من جا گرفتهای ای جان
که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را
ز روی خوب تو برخوردهام ، خوشا دلِ من
که هم عطای تو را دید و هم لقای تو را
سزای خوبی تو بر نیامد از دستم
زمانه نیز چه بد میدهد سزای تو را
به ناز و نعمتِ باغ بهشت هم ندهم
کنار سفرهٔ نان و پنیر و چای تو را
به پایداری آن عشقِ سربلند قسم
که سایهٔ تو به سر میبَرد وفای تو را
تهران، تیر ماه ۱۳۶۲
@hoshang_ebtehhaj
❤ 99😭 17🔥 3👌 3❤🔥 2
Photo unavailableShow in Telegram
اینجاست یار گم شده
گردِ جهان مگرد
خود را بجوی سایه
اگر جست و جو کنی!...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
❤ 110😢 14👍 3❤🔥 1
میتوان شهرت شعری هوشنگ ابتهاج را در قابلیتهای او جستجو کرد، یکی از این قابلیتها شاید این باشد که او بدون تصنع و ظاهرسازی هم در تصویرهایش و هم در دیدارهای چهره به چهرهاش، به دلیل صلابت و جدیت و در عین حال ظرافتی که در خطوط چهره و رفتارش نمایان است برای مخاطب، دقیقا نماد یک شاعر است یعنی اگر کسی با چهرهی او هم آشنا نباشد با دیدن او در یک نظر اولین صفتی که به نظرش میرسد شاعر بودن اوست و این رابطه دو سویه است یعنی به همان نسبت که چهرهی او چهرهی یک شاعر است، شاعریاش از سیرتش در طرح صورتش و حتا گفتن و خندیدن و تمام رفتارهایش تاثیر داشته است. این مساله ممکن است ظاهر بینانه به نظر برسد اما واقعیت این است که بسیاری از شاعران دارای این قابلیت نیستند
وجود این ویژگی در هوشنگ ابتهاج، شاید ناشی از این باشد که او خود را درگیر مسائل حاشیهای و بعضی فعالیتهای پر سر و صدا و در عین حال بینتیجهی ادبی نکرده و همواره به شعر با همان سلیقهی عموم مردم اهمیت داده است و اگر در مجامع ادبی حضور آنچنانی نداشته به همان نسبت به شعر خود بیشتر اندیشیده است.
📝درباره شعر و شاعری هوشنگ ابتهاج
#مریم_جعفری_آذرمانی
@hoshang_ebtehhaj
❤ 59👌 4❤🔥 2🔥 1👏 1😱 1
30:56
Video unavailableShow in Telegram
مستند "قلم فرسایان"
مروری بر زندگی #امیرهوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
20.97 MB
❤ 33🙏 3👏 2❤🔥 1
