en
Feedback
Khabgard | خوابگرد

Khabgard | خوابگرد

Open in Telegram

برای بازنشرِ مطالبِ سایتِ خوابگرد و مطالبِ دندان‌گیرِ دیگر جاها | رضا شکراللهی https://twitter.com/khabgard سایت: http://khabgard.com ایمیل: info@khabgard.com ‌‌‌

Show more
17 362
Subscribers
-1824 hours
-497 days
-18930 days
Posts Archive
برای بسیاری از ما که این‌جا و آن‌جای دنیا دور از عزیزان‌مان و دور از وطن زندگی می‌کنیم، تلخی این روزها با احساس سنگینی از شرم و ناچاری و سرآسیمگی همراه شده است. نیستی تا دست کسی را بگیری؛ نیستی تا عزیزی را در آغوش بکشی؛ نیستی و به‌ناچار از دور ــ از پشت اشک‌های بی‌ثمرت ــ مصائبی را نگاه می‌کنی که بر مردم بی‌گناه آوار شده است. و باز ناباورانه از خود می‌پرسی، این‌همه بغض و خشم ما به کجا می‌رود؟ تأثیری در این دنیا می‌کند؟ می‌شود با این بغض و خشم چیزی ساخت که بشاید؟ لعنت به این جنگ خانمان‌سوز. لعنت به لشکر عریض و طویل متجاوز اسرائیل و همه‌ی هم‌دستانش. لعنت به جمهوری اسلامی که ایران و مردم بی‌گناه ما را به این مسلخ کشانده است. لعنت به شعارهای پوچ و دریده‌‌ای که واقعیت منحوس جنگ و رد خونین آن را بر تن مردمان بی‌دفاع کتمان می‌کند. چه روزهای تلخ و تاری را شاهدیم؛ چه جان‌های عزیزی که تکه‌تکه و پرپر شدند؛ چه خانه‌هایی که آوار شدند و چه زندگی‌هایی که آواره. ما این‌جا تایم‌لاین را بالا و پایین نمی‌کنیم؛ انگار می‌بلعیم و هم‌زمان از هر روزنی که هنوز هست سراغ بستگان و عزیزان‌مان را می‌گیریم: خوبی، عزیزجان؟ و با انبوه پرسش‌هایی که به‌سوی میهن روانه کرده‌ایم، سخت انتظار می‌کشیم، مگر تک‌وتوک پاسخی برسد یا نرسد. کسی در فضای مجازی نوشته بود، شماها که خارج هستید، با احوال‌پرسی‌های ملتهب‌تان حال ما را خراب‌تر می‌کنید. ننوشته بود که چه کار دیگری می‌توانیم بکنیم. مدام از خود می‌پرسیم که چه می‌توان کرد. برای شنبه‌ی آینده بلیط گرفته بودم که به تهران پرواز کنم برای تعمیراتِ معطل‌مانده‌ی خانه‌ی پدر و مادرم. همان خانه که قتل‌گاه‌شان شد، همان‌جا که پدر و مادرم به دست مأموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی وحشیانه کشته شدند. اما دیگر آسمان ایران بر غیرنظامی‌ها بسته است و چرخ زندگی مردمان ایران در قعر چاه جنگ اسیر. و من مدام دنبال «ما» می‌گردم، و «ما» دنبال صدای‌مان می‌گردیم که در فشار بهت و بغض به لکنت افتاده است. برای من هر ندایی از اعتراض به این مهلکه برابر امکانی‌ست تا مگر ما خود را باز سامان دهیم و در این «وضعیت قرمز» فاعلیت خود را ــ که برای شرافتمندانه ساختنش تلاش‌ها کرده‌ایم و هزینه‌ها داده‌ایم ــ سر پا نگه داریم. با خودم ــ انگار که ورد بخوانم ــ نام ایران و شهرها و خیابان‌هایی را که می‌شناسم مدام تکرار می‌کنم. به خودم می‌گویم، به خیابان هدایت خواهی رفت و چون هر سال، به امید دیدار تمام عزیزان و دادخواهانی که در تمام این سال‌ها قلب آن خانه با استقامت‌شان تپیده است، خانه را تیمار خواهی کرد. تا آن روز هم هر چه از من برآید بر ضد این جنگ و بانیانش، از هر طرف، هر که باشند، خواهم کرد. لعنت به جنگ! در آخر، به‌عنوان کسی که سال‌هاست تلاش‌های مدنی خود را با دادخواهی تعریف کرده است، بر خود لازم می‌بینم که ابراز تأسف عمیقی بکنم از این‌که می‌بینم این روزها واژه‌ی «دادخواهی» به بمب و موشک و پهپاد سنجاق می‌شود. به‌نظرم ابراز شادمانی و رضایت از مرگ کسانی که در جنایت‌های حکومتی مسئول بوده‌اند، اگر به‌لحاظ فردی قابل درک و فهم هم باشد، هیچ ارتباطی با دادخواهی جنایت‌های حکومتی و سیاسی ندارد. دادخواهی تلاشی‌ست اخلاقی و انسانی و مردمی برای پاسخ‌گو کردن ساختار قدرت، برای شکستن چرخه‌ی باطل خشونت و توان‌مند کردن جامعه در برابر سرکوب. دادخواهی تنیده در جنبش مردم است برای بازپس‌گیری کرامت و آزادی، نه هم‌صدا شدن با بمب‌هایی که بر شهر و دیار مردم فرومی‌بارند. ارضای حس انتقام را با دادخواهی یکی نگیریم. پرستو فروهر @KhabGard
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
علی غبیشاوی: راضي الفیصلي، شاعر خرمشهری، مُرد. سرطان داشت. قصیده‌ و بوذیه و هوسه می‌سرود. و بیشتر به عربی دارج تا عربی فصیح. شاعری آیینی بود ولی، جدای از مضامین اشعارش، در تصویرگری با کلمه چیره‌دست بود. یک بار برای سیل سال ۹۸ خوزستان قصیده‌ای سروده بود که در بخشی از آن می‌گفت: أمِس خِنگوا نخلتي ولَبِّسوها غبار... هالیوم اِغرِگَت چا باچرِ شْأزرَع دخيلك شیلة أمّي سیّست بالماي... چا یمته الگصص من الحیه تنگع «نخل‌هایم را تا دیروز غبارِ بی‌آبی و خشکسالی پوشانده بود ولی امروز غرقِ سیل شده‌اند. شالِ مادرم را هم آب بُرد و خیس کرد. نمی‌دانم پیشانیِ آنانی که باید از مردم شهرم دست‌گیری کنند و نمی‌کنند، کِی قرار است از عرق شرم خیس شود.» @KhabGard
Show all...
razi.webp1.39 KB
علی غبیشاوی: راضي الفیصلي، شاعر خرمشهری، مُرد. سرطان داشت. قصیده‌ و بوذیه و هوسه می‌سرود. و بیشتر به عربی دارج تا عربی فصیح. شاعری آیینی بود ولی، جدای از مضامین اشعارش، در تصویرگری با کلمه چیره‌دست بود. یک بار برای سیل سال ۹۸ خوزستان قصیده‌ای سروده بود که در بخشی از آن می‌گفت: أمِس خِنگوا نخلتي ولَبِّسوها غبار.. هالیوم اِغرِگَت چا باچرِ شْأزرَع دخيلك شیلة أمّي سیّست بالماي.. چا یمته الگصص من الحیه تنگع «نخل‌هایم را تا دیروز غبارِ بی‌آبی و خشکسالی پوشانده بود ولی امروز غرقِ سیل شده‌اند. شالِ مادرم را هم آب بُرد و خیس کرد. نمی‌دانم پیشانیِ آنانی که باید از مردم شهرم دست‌گیری کنند و نمی‌کنند، کِی قرار است از عرق شرم خیس شود.» @KhabGard
Show all...
Repost from N/a
04:29
Video unavailableShow in Telegram
سلام به تمام همراهان عزیزم. امشب به عنوان اولین اجرایی که به شما به اشتراک میگذارم سراغ Comfortably numb از گروه Pink Floyd رفتم. همونطور که میدونید، سولوی این قطعه از آلبوم The wall یکی از معروفترين سولو گیتار های تمام دوران محسوب می‌شه و بارها توسط آرتیستهای مختلف اجرا شده. من سولوی این قطعه را بر اساس کنسرت Pulse که در سال ۱۹۹۴ اجرا شده نواختم. امیدوارم که بپسندید.
Show all...
34.53 MB
وب‌سایت مدیوم، که یک مجله‌ی فرهنگی و تحلیلی چکی‌زبان است، این هفته مقاله‌ای داشت در مرور وضعیت زنان ایران و به‌طور خاص حق پوشش آنان از سال ۱۳۰۷ تا اعتراضات #زن_زندگی_آزادی و امروز. برای این‌که زاویه‌دید و نوع نگاه یک روزنامه‌نگار اهل چک به این تاریخچه و این موضوع را ببینید، ترجمه‌ی کامل آن را با عکس‌هایش می‌توانید از طریق زودبین ببینید و بخوانید، با این توضیح که تیتر از من است. @KhabGard 👇
Show all...
00:56
Video unavailableShow in Telegram
#کیان_پیرفلک ٩ساله را ٢۵ آبان ١۴٠١ کشتند. پدرش ٢٢ فروردین ١۴٠٢ پیام ویدئویی بالا را منتشر کرد و گفت: «ما هیچ شکایتی از مجاهد کورکور و بچه‌های ایذه نکردیم و نخواهیم کرد و به چشم خود دیدیم که نیروهای امنیتی به فرماندهی سردار عیدی علیپور ماشین ما را به رگبار بستند، مرا زخمی کردند و پسرم را به قتل رساندند. از ملت ایران می‌خواهم دنبال حقیقت باشند. نه می‌بخشم و نه فراموش می‌کنم.» عباس کورکوری معروف به مجاهد کورکور، معترض اهل ایذه که جمهوری اسلامی او را در پرونده‌ی کشته شدن کیان پیرفلک متهم کرده بود، سحرگاه چهارشنبه ۲۱ خرداد (زادروز کیان پیرفلک) اعدام شد، چون رگ حیات این حکومت برای نخشکیدن خون می‌خواهد. @KhabGard
Show all...
IMG_1958.MP44.92 MB
گفت‌‌وگوی مفصل با آذین موحد هفدانگ: دکتر آذین موحد، استاد برجسته‌ی موسیقیِ دانشگاهِ تهران، وقتی در جریان اتفاقات سال ۱۴۰۱ در کنار دانشجویان ایستاد و بهای هنگفتی هم پرداخت، در نزد مردم هم شناخته شد، مدرسِ خوش‌نام دانشکده هنرهای زیبا از کار تعلیق و در نهایت از دانشگاه کنار گذاشته شد. آذین موحد در آن چند مصاحبه‌ی کوتاهی که در همان مقطع انجام داد به‌طور واضح موضع سیاسی-اجتماعی خود را اعلام کرد و متذکر شد که در نبود امنیت برای دانشجویان معترض، تدریس علمِ موسیقی بی‌معناست. اما این تنها بخشی از شخصیت فرهنگی-اجتماعی آذین موحد است. او یکی از ممتازترین مدرسان فضای آکادمیک ایران در حوزه‌ی موسیقی کلاسیک است... آذین موحد اما بیش و پیش از موسیقی‌دان بودن، فرزندِ خانواده‌ای سیاسی و ایران‌دوست است. پدرش، مهندس نظام‌الدین موحد، دبیرکل حزب ایران بود. حزبی که در سال ۱۳۲۳ یعنی پنج سال پیش از جبهه ملی ایران تاسیس شد. آذین موحد متاثر از پدرش فعالیت حزبی هم دارد و همین موضوع و نوع مواجهه‌اش با اتفاقات سال ۱۴۰۱ باعث شد تا بخش قابل توجهی از این گفتگو به سمت سیاست و تاریخ معاصر ایران برود... نیت ما از این گفت‌و‌گو مروری بر ٣٠ سال فعالیت آکادمیک آذین موحد بود اما ناگزیر به سیاست و اجتماع به‌خصوص وقایع مربوط به پاییز سال ۱۴۰۱ هم کشیده شد. فصاحت و بلاغتِ کلام این معلم بزرگ موسیقی کلاسیک در ایران،جذابیتی به این گفت‌وگو داده است که ارزش دیدن و شنیدن آن را دوچندان می‌کند. @KhabGard 👇
Show all...
👍 1
Repost from TgId: 1853437373
Photo unavailableShow in Telegram
معرفی ۱۰ فیلم برای هنرستانی‌ها و هنرجویان سینما - بخش دوم ببین و بشنو، فیلم‌ها با تو حرف می‌زنند! نویسنده: آرمان ریاحی ▪️در مطلب قبل ۱۰ فیلم مهم برای هنرستانی‌ها و هنرجویان سینما را معرفی کردیم و حالا باز هم امیدواریم در زمان فراغت و استراحت، آن هنگام که برای پرواز ذهن به دنیای هنر، بال گشوده‌اید در اوج لذت باشید. ■ ادامه مطلب «معرفی ۱۰ فیلم برای هنرستانی‌ها و هنرجویان سینما - بخش دوم» را در این لینک در مجله ماجرا بخوانید. ● با اشتراک گذاری این پست از مجله ماجرا حمایت کنید.🌱 #مجله_ماجرا @MaajaraFilmSchool
Show all...
۱۵۰سالگی #توماس_مان؛ چرا چپ و راست هر دو بر سر این نویسنده اتفاق نظر پیدا کرده‌اند؟ . ۱۶ خرداد امسال صد‌وپنجاهمین زادروز توماس مان بود. نکته این‌که جمله‌ی «توماس مان بازگشته است» در ۱۵۰‌سالگی‌اش فقط در زادگاهش در شمال آلمان صادق نیست، بلکه در سراسر آلمان به‌تمام معنا صدق می‌کند. در واقع امسال سال بزرگداشت توأم با نقد توماس مان است که حالا به نویسنده‌ای مورد قبول در میان همه‌ی طیف‌های سیاسی آلمان بدل شده است. یکی از اتفاقات نادر در آلمان این است که در بزرگداشت توماس مان و به‌رسمیت‌ شناختن او به‌عنوان یکی یا شاید بزرگ‌ترین نویسنده‌ی قرن بیستم آلمان، اتفاق نظر کم‌مانندی به‌وجود آمده است؛ آن هم برای نویسنده‌ای که در دوره‌هایی با نفرت هم مواجه بود. دبیر بخش فرهنگی هفته‌نامه‌ی فرایتاگ در مقاله‌ای که حبیب حسینی‌فرد زحمت ترجمه‌اش را کشیده و در خوابگرد منتشر کرده‌ام، شرح داده که این اتفاق نظر از کجا شکل گرفته و هر طیف و دیدگاهی به چه چیزی در آثار توماس مان استناد می‌کند یا بر آن چشم می‌بندد تا در این اتفاق نظر شریک باشد. @KhabGard این‌جا بخوانید👇
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
یک کشته، ٩٠ میلیون زخمی پرهام: «اینو امشب پشت چراغ دیدم. گفتم : عمو میشه عکس بگیرم؟ گفت: منم زدم پشت ماشین که همه ببینن. منم بهش قول دادم یه کاری می‌کنم همه این کار قشنگش رو ببینن…» @KhabGard
Show all...
بیژن اشتری درگذشت؛ افسوس... تنها کتابی که از میان ترجمه‌های او خوانده‌ام، «امید علیه امید» است و به نخوانده‌ها توصیه می‌کنم بخوانند. البته موضوع اغلب کتاب‌های ترجمه‌اش نظام‌های دیکتاتوری و توتالیتر مبتنی بر اندیشه‌های چپ لنینی و استالینی بود و همه را هم نشر ثالث منتشر می‌کرد؛ جوری شده بود که خودش حدود سه ماه پیش در اینستاگرامش یک توئیت طنز نغز در این باره را منتشر کرد و نوشت: «تنها نقطه‌ای در جهان که کمونیسم باعث خلق ثروت شده، نشر ثالث بوده. این کامنت آقای سعید پایدارفرد به نظرم بهترین کامنت سال است.» با این حال، این هم آشکار بود که در انتخاب کتاب و موضوع برای ترجمه تلاش داشت خواننده‌ی ایرانی را، ولو غیرمستقیم، با سازوکار سرکوب در جمهوری اسلامی هم آشنا کند. «امید علیه امید» خاطرات نادژدا ماندلشتام همسر شاعر روسی اسیپ ماندلشتام است که به‌عنوان یکی از اسناد ادبی از زندگی در دوران وحشت استالینی شناخته می‌شود. این کتاب نه‌تنها سندی تاریخی و سیاسی بلکه تأملی شخصی و فلسفی است درباره‌ی کرامت انسانی، حافظه و بقا در رژیمی توتالیتر؛ کتابی که با مجمع‌الجزایر گولاگ الکساندر سولژنیتسین مقایسه می‌شود. @KhabGard
Show all...
مجازات یک نقطه! ✅یکی از دوستان گرامی پیغام داد از آقای حسین شنبه‌زاده بپرسم آیا در دوران بازداشت و بازجویی، مورد ضرب‌وشتم قرار گرفت؟ چرا او را به اسرائیل وصل کردند؟ و اگر می‌دانست گذاشتن یک نقطه زیر توئيت رهبر، سه‌سال‌ونه‌ ماه زندان دارد، آیا بازهم این‌کار را انجام می‌داد؟ ✅متن رسواگر، اندوه‌بار و تاریخی زیر پاسخ شنبه‌زاده عزیز به سه پرسش بالاست که به مناسبت اولین سالگرد بازداشت وی در ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ منتشر می‌شود. ✅به نظرم هیچ توضیح اضافه‌ای نیاز نیست جز ابراز تاسف از اینکه شهروندی صرفاً برای بیان یک اعتراض مدنی و کاملاً مسالمت‌آمیز، بدون ایراد تهمت و افترایی و بدون هیچ دعوتی به تحصن و اعتصاب و حرکت خیابانی، چنین وحشیانه به بند کشیده می‌شود و برای نشستن پشت دوربین و اعتراف‌کردن (به چی؟) تحت فشارهای غیرانسانی قرار می‌گیرد. ✅تعجب‌آور آنکه نه فهمیدند و نه هنوز می‌فهمند که زندان و داغ و درفش، در مقابله با حرکت زیبای او شکست می‌خورد و ابتکار وی را از مرزهای ایران فراتر می‌برد و جهانی می‌سازد. ✅من وظیفه خود می‌دانم مادام‌که منتقدان استبداد دینی کتک می‌خورند، در دخمه‌ها توسط بازجوها تحقیر می‌شوند و با حکم چند قاضی فاسد به زندان محکوم می‌گردند تا هیچ شهروندی جرات نکند به اعلی‌حضرت قدرقدرت بگوید لخت تشریف دارد، روایتگر رنج و مظلومیت آنان باشم. سیدمصطفی تاجزاده خرداد ۱۴۰۴ زندان اوین 🆔@MostafaTajzadeh
Show all...
03:40
Video unavailableShow in Telegram
رایان کوگلر ٣٩ساله سکانسی حیرت‌انگیز در فیلم تازه‌اش «گناهکاران» خلق کرده که برای لذت بردن از آن نیاز نیست حتماً طرفدار موسیقی بلوز باشی؛ که اگر باشی، احتمالاً میخکوب هم می‌شوی؛ به‌خصوص که با استفاده از دوربین‌های آی‌مکس و جلوه‌های ویژه این اجرا را به به‌یادماندنی‌ترین لحظه‌ی این فیلم تبدیل کرده است. ‌‌ این سکانس اجرای شخصیت «سَمی» را در یک جاز کلاب دهه‌ی ۳۰ میلادی نشان می‌دهد که با نواختن گیتار بلوز، ارواح گذشته و آینده را احضار می‌کند؛ صحنه‌ای که نه تنها ادای احترامی شکوهمند به میراث موسیقی بلوز است بلکه به‌عنوان پلی بین واقعیت و داستان عمل می‌کند با تأکید بر این‌که موسیقی می‌تواند مرز زمان و حتا مرگ را هم درنوردد. ‌‌ در این صحنه، موسیقی بلوز به‌عنوان نیرویی فراتر از زمان و مکان به حرکت درمی‌آید و با ترکیب سبک‌های مختلفی چون هیپ‌هاپ و راک و جاز، تجربه‌ای فراواقعی و احساسی را خلق می‌کند. ‌ رایان کوگلر با همه‌ی جوان بودنش نشان داده که در ترکیب سینمای سرگرم‌کننده با مضامین سیاسی و انسانی از بهترین‌ها است. @KhabGard
Show all...
IMG_1890.MOV19.18 MB
ترفند تبلیغاتی یا جنگ قدرت؟ تحلیل #علی_مصلح درباره‌ی توقیف سریال سووشون نرگس آبیار @KhabGard
Show all...
SiaMos.mp32.56 MB
واژه‌گزینی در فرهنگستان فرانسه با کت‌های ۵۰ هزار یورویی . آکادمی یا فرهنگستان فرانسه، که معادل «فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی» در ایران است، حدود ۴۰۰ سال پیشینه دارد. طبق سنت ۴۰ عضو مادام‌العمر دارد و تنها زمانی کسی عضو آن می‌شود که اکثریت اعضای کنونی او را انتخاب کنند. هرکس هم که انتخاب شود، می‌تواند یک کت رسمی مخصوص با گلدوزی طرح برگ زیتون بر تن کند که اختصاصی برای او دوخته می‌شود و حدود ۵۰ هزار یورو آب می‌خورد. دبیر فعلی آن هم امین معلوف است؛ نویسنده‌ و تاریخ‌نگار فرانسوی-لبنانی برنده‌ی جایزه گنکور و از چهره‌های برجسته‌ی جهان عرب در ادبیات فرانسه. ساختمان آن هم بنایی است تاریخی و زیبا در کنار رود سن، روبه‌روی لوور. هدفش؟ یکدست‌سازی و حفظ زبان فرانسوی. برای همین، هنجارهای زبانی تعیین می‌کند و گاهی به دولت یا نهادهای دولتی مشاوره می‌دهد. اما این همه‌ی داستان نیست؛ انتقادهای بسیاری به نهاد وارد می‌شود، همچنان‌که فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی هم با همین دست انتقادها روبه‌رو است. منتقدان آکادمی فرانسه می‌گویند دستورهای این نهاد ارتباط چندانی با واقعیت‌های زندگی و عادت‌های زبانی بیشترِ فرانسوی‌ها ندارد. در مطلب تازه‌ای که در خوابگرد منتشر کرده‌ام هم با تاریخچه‌ی آکادمی فرانسه آشنا می‌شوید و هم با جزئیاتی از یک جلسه‌ی کمیسیون واژه‌گزینی و همچنین مباحثی انتقادی که درباره‌ی این نهاد و عملکردش به‌خصوص از سوی زبان‌شناسان مطرح است. @KhabGard بخش مهم دیگر این مطلب وضعیت تاریخی و کنونی زبان فرانسه، تحقیر نهادینه‌شده‌ی لهجه‌های غیرمرکزی و سرنوشت زبان‌های منطقه‌ای این کشور است که برای ما ایرانیان نیز نکات جالب و قابل توجهی دارد. 👇 https://khabgard.com/8994
Show all...
00:49
Video unavailableShow in Telegram
لحظه‌ی اعلام نام #جعفر_پناهی به‌عنوان برنده‌ی نخل طلای کن ۲۰۲۵ به‌خاطر فیلم «یک تصادف ساده» جعفر پناهی پس از دریافت جایزه: من از تمام گروه‌ها با هر عقیده و مرام در کشورم و خارج از کشورم، تمام ایرانیان که برای آزادی و رسیدن به مقام انسانی و برای رسیدن به دموکراسی تلاش می‌کنند، یک خواهش دارم. تمام اختلافات را کنار بگذارید. الان مهم کشور ما است، یکپارچگی کشور ما است. به امید این‌که هرچه زودتر به آزادی برسیم. برسیم به جایی که دیگر کسی به ما نگوید چه بپوش و چه نپوش، چه بکن و چه نکن. و سینما که عشق ما است، کسی به ما نگوید چه بساز و چه نساز. به امید آن روز. @KhabGard
Show all...
Jafar Panahi_250524.mp46.33 MB
چرا رمان «ایران‌شهر» شهسواری از جلد ششم دیگر مجوز نگرفت . #محمدحسن_شهسواری: هفته‌ای نیست که خوانندگان «ایران‌شهر» به شکل‌هایی مختلف از من نپرسند «پس چی شد ادامه‌اش». یکی‌یکی پاسخ می‌دهم الان در حال نگارش اواخر جلد ۱۰ هستم. و البته که از جلد ششم جلوی انتشارش گرفته شده؛ جلد ششمی که دی‌ماه ۱۳۹۹ تمام شده. می‌پرسند چرا و می‌گویم «گفتنِ واقعیت»، و دیگر ادامه نمی‌دهم. اما حالا می‌خواهم کمی توضیح بدهم. طبق اسنادی که من جمع‌آوری کرده‌ام، در مقاومت ۳۴روزه‌ی خرمشهر، جز نیروهای مردمی، این نیروهای رسمی و آموزش‌دیده شرکت داشتند: 📍۸۳۰ افسر، درجه‌دار و سرباز پادگان دژ 📍۶۰۰ تکاور نیروی دریایی 📍۲۰۰ دانشجوی دانشکده‌ی افسری 📍۲۰۰ نفر از نیروهای ژاندارمری 📍۱۰۰ نفر از نیروهای فنی هوانیروز اصفهان 📍۳۷ نفر از نیروهای سپاه خرمشهر و تقریباً همین تعداد نیروهای ذخیره 📍نهایت ۴۰ نفر از سپاه آغاجری و بروجرد "دوستان" می‌گویند چرا نقش ارتش بزرگ‌نمایی شده؟ چرا نیروهای مدافع شهر انگیزه‌های ملی‌شان بیشتر از انگیزه‌های مذهبی‌شان است؟ من البته خاک پای همه‌ی بچه‌هایی هستم که به‌خاطر هر اعتقادی پای ایران ایستادند. خاک پای محمد جهان‌آرا و بچه‌هایش. ناخدا صمدی و تکاورانش. سرگرد کبریایی و همه‌ی بچه‌های پرافتخار پادگان دژ که این تلفات آنان در آن ۳۴ روز است: 📍۲۸۵ شهید (۷۸ افسر و درجه‌دار و ۲۰۷ سرباز وظیفه) 📍۱۲۰ افسر و درجه‌دار و سرباز مفقودالاثر 📍۳۲۱ افسر، درجه‌دار و سرباز مجروح یعنی تنها و تنها ۱۲ درصد از این بچه‌های بی‌همتا سالم ماندند و دست‌آخر، اشاره به واقعه‌ای که ندیدم به‌جز سروان تکاور جعفر ایازی کسی به آن اشاره کرده باشد: همان روزهای اول مقاومت، سروان بهمنی، رئیس راهنمایی و رانندگی خرمشهر که خودش و همه‌ی ۱۰ نیروی تحت ‌امر او در سه‌راهی ورودی شهر مستقر شده بودند، با کمک چهار آرپی‌جی‌زن پادگان دژ، ۱۷ ساعت جلوی یک واحد زرهی عراقی ایستادند و جز دو نفرشان بقیه شهید شدند. با این‌که بیش از ۱۰ سال است دارم رمان «ایران‌شهر» را می‌نویسم، اما از صمیم قلب می‌گویم در حال حاضر فقط و فقط تمام شدنش برایم مهم است، که بیش از یک‌سومش مانده، و نه انتشارش. پس اگر از دوست‌داران «ایران‌شهر» هستید و اعتقاد دارید، خون این بچه‌ها را در پیشگاه پروردگارشان واسطه قرار دهید تا به من عمر و توانِ ادامه دهد. و اگر هم ندارید، به قول امروزی‌ها «انرژی مثبت» بفرستید. @KhabGard اینستاگرام محمدحسن شهسواری .
Show all...
مهمانی حسن کامشاد با ویوالدی و شاهرخ مسکوب . #حسن_کامشاد در گپ‌وگفتی که سال ١٣٩۶ از رادیو فردا پخش شد و کاملِ آن را پای همین فرسته گذاشته‌ام، خیلی شیرین و دلنشین از خودش و رابطه‌ی عجیبش با ویوالدی می‌گوید و پنج نفر دیگر: شاهرخ مسکوب، ارحام صدر ، توماس (تام) پین، جواهر لعل نهرو ، ولادیمیر مینورسکی. دو پاره از خاطراتش: 📍من موقعی که در کمبریج درس می‌دادم یکی از شاگردهای من یک هندی بود. با جواهر لعل نهرو خویشی نزدیک داشت. قرار بود که به ایران برود و در سفارت هند کار کند. یک مجلس شامی بود که دعوت کرده بودند و این شاگرد من هم مرا هم با خود برده بود و سر میزی که نهرو بود ما را هم نشاندند همان‌جا. ضمن شام که صحبت از اینجا و آنجا می‌شد، من خواستم یک خودشیرینی بکنم و حرفی زده باشم، به نهرو گفتم که اگر ما یک شخصیتی مثل شما در ایران داشتیم، وضع‌مان خیلی بهتر از این بود. یک‌دفعه بلافاصله درآمد گفت شما مصدق داشتید با او چه کردید! و من اصلاً دیگر هیچ چیزی نبود که جوابش را بدهم. 📍دو نفر که در زندگی من نقش بزرگی بازی کردند و خیلی حق به گردن من دارند؛ همسر بنده و دومی شاهرخ مسکوب است. شاهرخ مسکوب را من در کلاس ششم ادبی به او برخوردم و آشنا شدیم. من و شاهرخ و مصطفی رحیمی انشانویسان خوب کلاس بودیم. ولی انشاهایی که من می‌نوشتم بیشتر اقتباس از ح.م.حمید، لامارتین و ترجمه‌های قلابی آن روزها بود. یک روز وقتی که من انشای خودم را خواندم و معلم هم به‌به و چه‌چه کرد و برایم دست زدند، توی حیاط مدرسه موقع زنگ تفریح یک دستی به شانه‌ی من خورد که شاهرخ بود. برگشتم گفت این مزخرفات چیه که می‌نویسی و اینها هم باورشان می‌شود…گفتم که منظورتان چیست. گفت که چرا کتاب نمی‌خوانی. آن روز رفتیم به خانه‌ی شاهرخ و یک تاریخ بیهقی درآورد و به من داد و گفت این را بخوان. خودش معلوم بود که این‌ها را خوانده و وارد است… نشستیم و تاریخ بیهقی را خواندیم. او برای من می‌خواند و معنی می‌کرد و لغات را تعریف و تقسیر می‌کرد… از آن‌جا دوستی ما شروع شد و شصت و سه سال طول کشید تا مرگ شاهرخ. @KhabGard کاملِ گپ‌وگفت در یوتیوب خوابگرد همین‌جا هم می‌توانید بشنوید👇
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
مردی که سه سال پیش با چاقو به سلمان رشدی هنگام سخنرانی در نیویورک حمله و او را از یک چشم نابینا کرد، به ۲۵ سال زندان محکوم شد. مطر قبل از اعلام حکم بلند شد و گفت: «سلمان رشدی می‌خواهد به دیگران بی‌احترامی کند. او می‌خواهد قلدر باشد، او می‌خواهد دیگران را آزار دهد. من با آن موافق نیستم». سلمان رشدی پس از مضروب شدن به مدت ۱۷ روز در بیمارستان پنسیلوانیا و بیش از سه هفته در مرکز توانبخشی شهر نیویورک بستری بود. نویسنده‌ی کتاب‌های «بچه‌های نیمه‌شب»، «آخرین آه مور» و «شهر پیروزی» جزئیات بهبودی خود را در کتاب خاطراتش با عنوان «چاقو» در سال ۲۰۲۴ شرح داده است. به‌گفته‌ی دادستان‌ها، مطر که یک شهروند آمریکایی است، هنگامی که خانه‌اش در نیوجرسی را ترک کرد تا سلمان رشدی را ١١٢ کیلومتر آن‌طرف‌تر هدف قرار دهد، قصد داشت که فتوای خمینی در مورد رشدی را اجرا کند. مطر در مرحله‌ی بعدی به اتهامات مرتبط با تروریسم با محاکمه‌ی فدرال روبه‌رو خواهد شد. @KhabGard فایل پی‌دی‌اف ترجمه‌ی «چاقو»
Show all...