6 390
订阅者
-324 小时
-307 天
-11230 天
帖子存档
سلام و درود!😍✨
بچهها این چندروز چون پارتهای رمان جای حساس و هیجانیه، درخواست تخفیف از سمت شما خیلی خیلی بالاست.
به دیدهی منت میذاریم و #تخفیف میذاریم اما خب بنا بهدلایلی مجبوریم #محدودیت بذاریم.
برای هر رمان، فقط #دهنفر_اول، اونم با اولویت واریز، میتونید تخفیف رو بهعنوان هدیه دریافت کنید.😍😍
واقعا چهفرصتی بهتر از این؟! که هم یهکمکی بهنویسنده باشه هم بتونید رمان محبوبتون رو با قیمت مناسبتری خریداری کنید.
لینک کانال خلاصهها و میزان تخفیف هررمان رو میذارم این زیر👇
بخونید و هرکدوم رو خواستید ما درخدمتون هستیم.😍
https://t.me/Mehriiiiiiiii3
ای دی ادمین جهت خرید
@Roman_adminam
❤ 1
52300
00:12
视频不可用
با مکث کوتاهی که آدمو تا سر حد مرگ میبرد کنار منی که کل وجودم با رعشهی ترسناکی تکون میخورد روی پاهاش نشست چوب بیسبال رو زیر چونهم گذاشت و صورت خیس و بیرنگم رو کمی بالا گرفت. دقیق نگاهم کرد.
وحشت زده همراه با سکسکه نگاهش کردم
روی مژههای بلندش برف نشسته بود، نگاهش رو توی چشمهام چرخ داد و دهن که باز کرد یه بار دیگه از وحشت مردم.
صداش زیادی بم و خشدار بود، زیادی ترسناک بود.
رعب آور و رعشه انداز.
-جای اشتباه، حضور اشتباه، نگاه اشتباه بگو باهات چیکار کنم کرانه حقی؟
جا داشت با شنیدن اسمم از دهنش بمیرم، منو میشناختن.
اما چطور اینا کی بودن؟
اون دوتا صورتشون کامل مشخص بود ولی شک نداشتم که نمیشناختم، و تا حالا ندیده بودمشون.
-تو کی هستی، منو از کجا میشناسی؟
چوب رو از زیر چونهم برداشت، توی برف فرو کرد و پچ پچ وار گفت:
-خدای دنیای مردگان...
از ترس زبونم بند اومد، نگاهش رو بالا کشید و به مرد پشت سریم نگاه کرد و لب زد:
-بزنش.
همزمان با هین وحشت زدهم یه درد عمیق پشت گردنم پیچید و دنیا پیش چشمم سیاه شد.
مرگ.
نباید اینقدر راحت میشد، من هنوز به هیچکدوم از آرزوهام نرسیده بودم.
https://t.me/+pgbk7EXlZrkyYzFk
2.90 MB
76330
#خلاصه
کرانه دختری مهربان، خودساخته و کاریست که به تنهایی زندگی میکند...
زندگی کاری شلوغی دارد و در بین همین کارهای فراوان که همیشه بر سرش آوار است شاهد اتفاقی ترسناک میشود.
موضوعی که زندگی و آیندهاش را دچار دگرگونی میکند.
یک اتفاق از جنس خون که نه خواب بلکه بیداریاش را هم با کابوسی دهشتناک گره میزند.
تقلایش برای نجات جانش در دستان مردیست که کابوس زندگی یک شهر است.
مردی از جنس وحشت با چشمانی عجیب و نایاب...
کرانه اسیر میشود و برای رهایی از چنگال آن مرد دست به کارهای خطرناکی میزند.
https://t.me/+pgbk7EXlZrkyYzFk
https://t.me/+pgbk7EXlZrkyYzFk
آهـــ🌊ــوگار
اثر مشترک مهریهاشمی و فاطمه لطفی
❤ 4
86130
سلام خوشگلای من امشب میخوام یه معرفی کوچیک از رمان جدید براتون بذارم همه حاضری بزنین که رمان خفنی در انتظارتونه.
قراره بدجوری دل ببره ازتون.
هیجانی...
دلبرونه...
ترسناک...
پر از استرس...
پر از شوک...
و پر از هر چیزی که شما رو ترغیب کنه به ادامه...
پس حاضر باشین که به زودی لینک رو میذارم😍🤤
🥰 4
78400
❌رمان زیبای ثُعبان
شیخ عرب و دختر ریزه میزه❌
وائل البوحمید، اشراف زادهی به شدت خشن امارت دختری رو به زور عقد میکنه که برادرش پسر عموش رو به قتل رسونده.
دختر ریز جثه و کم سنی که قطعا با اولین همبستر شدن با مرد تنومند عرب تبار تا پای مرگ پیش میره.
شب پر درد و خونی که باید تاوان خون ریخته اون پسر جون باشه.
خشم، انتقام و خون روی تن دختر بیگناه تاخته میشه و الارا یه خدمتکار آماده به خدمت تو رخت خواب وائل بزرگ میشه.
https://t.me/+JsHPOk-Od8o0ODJk
رمان جدید مهری هاشمی
72980
https://t.me/+wScmKMwtBh4wMGI8
_توت فرنگیم
_جونم
_خبر بمب گذاری مکان باند جغد شنیدی؟
_مگه بمب گذاشته بودن؟
_خبر نداشتی؟
نگاهش میگفت میدونه کار منه ولی داشت با زیرکی ازم حرف میکشید
_باند جغد اونقدر مهم نیست که فکرت درگیر کنی
دستم دور گردنش حلقه کردم نشستم روی پاش
_بیشرف من داری حواسم پرت میکنی
بوسه ای روی گونش زدم
_کاری نمی کنم که
_رامیلام کار تو؟ آره خانومم
47520
باورش نمیشد این دریای طغیان زنده قاتل
نیهانش باشد…
+:نه نه این اصلا درست نیست لعنتی توباید نفس بکشییی…
لب های لرزانش را روی لب ها او گذاشت نفس داد به بی نفس قلبش..
دست های لرزانش را روی قلب تمام زندگیش گذاشت
او نباید می رفت حالا که جوانه عشقشان را کاشته بودند…
+:نه من نمی زارم باید زنده بمونی باید
ودر همون لحظه……..
برای خوندن این رمان هیجانی روی لینک کلیک کنید عالیه😍
❤️🔥❤️🔥
https://t.me/+LO3dASnDCJ9iZThk
8510
🩸صدایی آژیر آمبولانس
پاکت آغشته به خون
پاکتی که متعلق به نویان بود هم خونم پسر عموم با دست های که رعشه گرفته بودن پاکت خونی رو باز کردم
با خوندن متن پاکت صدای نفس هام قطع شد باورم نمیشد
نه نه امکان ندارع نویان چیزیو برام معلوم کرد که دونستنش باعث مرگ خودش شد و الان به من گفت ولی نگفت چی دیده که نباید به هیچ کس بگم چی شده.!! تا وقتی که…….
برای خوندن این رمان زیبا وهیجانی کلیک کنید
https://t.me/+LO3dASnDCJ9iZThk
11500
«تو چرا با هر نفس کشیدنم گارد میگیری؟»
دستمو کوبیدم به سینش تا عقب بره:
«برو عقب، داری خفم میکنی، عوضی!»
سرشو خم کرد و صورتشو نزدیک گوشم کرد،گرمای نفسش روی پوستم
نفسم بند اومد.
«این همه جنگ برای چی؟
یه بارم بذار من تصمیم بگیرم…»
«تو هیچوقت تصمیمگیرندهی زندگی من نمیشی، کیسان!»
چشمهاشو تنگ کرد. یه لحظه حس کردم اگه بخواد، کل دنیامو بههم میریزه و هیچکاری از دست من برنمیاد…
https://t.me/+LO3dASnDCJ9iZThk
11600
Repost from TgId: 1142511705
اگه کتاب نزدیکتر از سایه رو در تایم پیشفروش سفارش بدی...
شامل این آفرها میشی😎🔥
💛تخفیف ویژه
💛بوکمارک اختصاصی
💛امضای نویسنده
💛ارسال رایگان
برای ثبت سفارش من اینجام💛
(。◕‿◕。)➜ @yek_roman1
84700
Repost from TgId: 1142511705
و در آخر، کنار تمام این آفرها اگر کتاب رو در بازه پیشفروش سفارش بدید ارسالتون رایگانه😍
65300
Repost from TgId: 1142511705
照片不可用
آفر بعدی کتاب، تخفیف ویژهی پیشفروشه که شما توی این بازه میتونید کتاب رو به جای ۹۰۰ تومان، با قیمت ۷۶۵ تومان به همراه تمام آفرها، ثبت کنید😍
59300
Repost from TgId: 1142511705
اولین آفر بوکمارکهای قشنگ کتابه که کاملا متناسب با حال و هوای داستان طراحی شده و از قلب کتاب بیرون اومده😍🤌
62800
Repost from TgId: 1142511705
آمادهاید بریم برای معرفی آفرهای کتاب؟🥰
48500
Repost from TgId: 1142511705
00:09
视频不可用
اگه دنبال یه عاشقانه پرهیجان، پرکشش و پرماجرا هستی، این همون کتابه 👌
video_2025-08-27_22-23-43.mp41.41 MB
49200
Repost from TgId: 1142511705
این کتاب یه داستان عاشقانه نیست، یه تقابل جذابه بین دو دنیا، دو طرز فکر، دو آدم متفاوت…
49200
Repost from TgId: 1142511705
داستانی که بین وظیفه و عشق گیر میکنه و انتخاب هیچوقت آسون نیست… 💔
57200
Repost from TgId: 1142511705
照片不可用
«نزدیکتر از سایه» کتابیه که تا آخرین صفحهش دست از خوندنش نمیکشی… 📖🔥
58800
Repost from TgId: 1142511705
وسط یه بازی خطرناک پر از کشمکش و هیجان...
لحظههایی که مرز بین وظیفه و عشق کمکم محو میشه... ❤️🔥
50000
Repost from TgId: 1142511705
تا اینکه سرنوشت، این دو نفر رو در یه کلبه تنها گیر میندازه ⛰🏚
💜💜💜
و درست از همینجا، اتفاقاتی رقم میخوره که هیچکدومشون تصورش رو هم نمیکردن🥺✨
50100
