ch
Feedback
خــنـجر او در قلبِ من🗡🩸

خــنـجر او در قلبِ من🗡🩸

关闭频道

نحوه پارتگذاری:روزی دو پارت ،به جز تعطیلات این رمان مناسب همه سنین نیست ژانر: فول عاشقانه،فانتزی،دارک رومنس،نظامی کپی ممنوع رمان چاپ خواهد شد❌

显示更多
16 378
订阅者
-2224 小时
-1887
-96730
帖子存档
Repost from N/a
♣️♥️کانال‌هایvip رایگان شد🎁 با توجه به درخواست‌های مکرر شما، با جمعی از نویسنده‌های مطرح تصمیم گرفتیم لیست کانال‌های vip رو رایگان در اختیارتون قرار بدیم💰 فقط همین امروز زمان دارید از این ‌فرصت بهره ببرید🕰 t.me/addlist/_uNQzPYmN_IxYzE8 فقط ۱۰۰ نفر ظرفیت داریم⏳👏👏 الویت با کسانی هست که اول جوین میدن💯
显示全部...
رو به اتمام #فقط۳۲نفر باقیمانده❌ 🛑عجله‌ کنید، سرررررررریع👏👏❌
显示全部...
Repost from N/a
♻️کانال‌هایvip رایگان شد🎁 با توجه به درخواست‌های مکرر شما، با جمعی از نویسنده‌های مطرح تصمیم گرفتیم لیست کانال‌های vip رو رایگان در اختیارتون قرار بدیم💰 فقط همین امروز زمان دارید از این ‌فرصت بهره ببرید🕰 t.me/addlist/_uNQzPYmN_IxYzE8 فقط ۱۰۰ نفر ظرفیت داریم⏳👏👏 الویت با کسانی هست که اول جوین میدن💯
显示全部...
رو به اتمام #فقط۶۲نفر باقیمانده❌ 🛑عجله‌ کنید، سرررررررریع👏👏❌
显示全部...
Repost from N/a
🛑کانال‌هایvip رایگان شد🎁 با توجه به درخواست‌های مکرر شما، با جمعی از نویسنده‌های مطرح تصمیم گرفتیم لیست کانال‌های vip رو رایگان در اختیارتون قرار بدیم💰 فقط همین امروز زمان دارید از این ‌فرصت بهره ببرید🕰 t.me/addlist/_uNQzPYmN_IxYzE8 فقط ۱۰۰ نفر ظرفیت داریم⏳👏👏 الویت با کسانی هست که اول جوین میدن💯
显示全部...
پارت اول رمان 🫠
显示全部...
رو به اتمام #فقط۷۸نفر باقیمانده❌ 🛑عجله‌ کنید، سرررررررریع👏👏❌
显示全部...
Repost from N/a
🛑کانال‌هایvip رایگان شد🎁 با توجه به درخواست‌های مکرر شما، با جمعی از نویسنده‌های مطرح تصمیم گرفتیم لیست کانال‌های vip رو رایگان در اختیارتون قرار بدیم💰 فقط همین امروز زمان دارید از این ‌فرصت بهره ببرید🕰 t.me/addlist/_uNQzPYmN_IxYzE8 فقط ۱۰۰ نفر ظرفیت داریم⏳👏👏 الویت با کسانی هست که اول جوین میدن💯
显示全部...
پارت اول رمان
显示全部...
Repost from N/a
🛑کانال‌هایvip رایگان شد🎁 با توجه به درخواست‌های مکرر شما، با جمعی از نویسنده‌های مطرح تصمیم گرفتیم لیست کانال‌های vip رو رایگان در اختیارتون قرار بدیم💰 فقط همین امروز زمان دارید از این ‌فرصت بهره ببرید🕰 t.me/addlist/_uNQzPYmN_IxYzE8 فقط ۱۰۰ نفر ظرفیت داریم⏳👏👏 الویت با کسانی هست که اول جوین میدن💯
显示全部...
پسرم دست و پاشو گم کرده 😂
显示全部...
نظر بدین یا ری اکت حداقل بدونم که الکی پارت نمی ذارم براتون 🤧🫠😘
显示全部...
3
بچه ها به درخواست خواننده ها اسم کتاب و مجبور شدم عوض کنم خوشتون میاد؟
显示全部...
👍 2 1
این پسر قراره خیلی شر بشه منتظر باشید 😎😂😭
显示全部...
کمرون رفته تو نخ چشم های امری بچه ها😭😂
显示全部...
اینم از دیدار کمرون و امری🙂🥲
显示全部...
#پارت12 الان تقریباً خوب شده‌ام. هنوز نمی‌توانم آن را کاملاً باز کنم. اما اهل غر زدن هم نیستم. بانداژ را داخل سطل زباله می‌اندازم. با وجود اینکه به نظر می‌رسد دارم می‌میرم، احساس خوبی دارم. موهای بور و ژولیده‌ام تقریباً سفید شده است. وَ این به خاطر داروهایی است که نیروهای تاریکی به خورد من داده‌اند. رنگ قهوه‌ای روشن طبیعی موهایم به طرز چشمگیری روشن‌تر شده است. حلقه‌های تیره زیر چشمانم باعث می‌شود بی‌رحم وخشن به نظر برسم. خب، اینطور نیست؟ سرم را تکان می‌دهم و دوباره کف دستم را به شقیقه‌ام می‌کوبم. قرار است تغییر کنم. نفر بعدی را نمی‌کشم. در زمانی که در صحبت‌های انگیزشی خودم گم شده بودم، قفل فلزی به چرخ‌دنده‌ها برخورد می کند و در سلولم باز می شود. سرم را کج می کنم. انتظار داشتم اریک را ببینم که بالاخره برای بردنم می‌آید. اما شخصی که از در وارد می‌شود کسی نیست که انتظارش را دارم. ژنرال نولان؟ او چند سانتی‌متر از من کوتاه‌تر است و من قدم ۱.۸۵ متر است، بنابراین او به هیچ وجه کوچک نیست. اما چیزی که توجهم را جلب می‌کند، دختر ریزنقشی است که با موهای صورتی کنارش ایستاده است. نه صورتی آدامسی. بیشتر شبیه یک گل رز صورتی پاستلی است که در اواخر بهار شکوفا می‌شود و گلبرگ‌هایش با طلوع خورشید از هم باز می‌شوند. پوست زیتونی رنگش صاف و دوست‌داشتنی است. چشمانش،به هیچ کدام از چشمانی که تاکنون دیده‌ام شباهتی ندارند. آنها به من نفوذ می کنند. چشمان قهوه‌ای و طلایی مانندی که همچون رعد و برقی به جنگل برخورد می‌کند و باعث آتش سوزی می شود. نفسم بند می‌آید و احساسی از غم در دلم فرو می‌رود. موجودی به نرمی و لطافت او اینجا چه می‌کند؟ به زور نگاهم را به ژنرال برمی‌گردانم. به این امید که قصد انجام کاری به شدت غیرمنطقی را نداشته باشد. نولان از من متنفر است. تنها کاری که من همیشه انجام می‌دهم این است که برایش مدارک و کاغذلازی بیشتری درست می‌کنم. بنابراین منطقی است که از من متنفر باشد. او دائماً مجبور است افراد جدیدی را از میان انبوهی از مجرمان استخدام کند، اما من هرگز او را تا این حد حقیر ندیده‌ام. لطفاً کاری را که فکر می‌کنم انجام می‌دهی، انجام نده! چشمانم روی سلول بهم ریخته‌ام می‌چرخد. تشک و پتوها با نامرتبی روی زمین پهن شده‌اند و میز من که در گوشه‌ای قرار دارد پر از کاغذ و کتاب هایی شده که بی‌دقت روی آن پخش و پلا شده‌اند. انگار که من هیچ کلاسی ندارم. انتظار مهمان نداشتم.کمی هوشیار بودن خوب بود. با دستپاچگی پشت گردنم را می مالم.
显示全部...
8
#پارت11 فصل دوم کمرون اتاقم بعد از سی روز برای گوشه گیری خیلی هم بد نیست. من واقعاً از آن لذت می‌برم. هیچ چیز مثل نشستن با افکارت و صحبت کردن با دیوارهای خاکستری، سقف‌های خاکستری و درهای میله‌ای خاکستری نیست. مانده‌ام که آیا هنوز عاقل شده ام یا قرار است باز هم‌ شروع کنم؟ پشتم به زمین سرد است. پاهایم از زانو خم شده در حالی که یک توپ لاستیکی را بارها و بارها به هوا پرتاب می‌کنم. این تنها سرگرمی من است، علاوه بر قدم زدن در اتاق و منتظر ماندن برای اتمام مجازاتم. اینطور نیست که از تنهایی متنفر باشم. در واقع، آن را ترجیح می‌دهم. اما تصور آنچه که قرار است در نبود من اتفاق بیفتد؛ مرا به ورطه نابودی می‌کشاند. گروهم به من نیاز دارد. به اندازه کافی ستوان اریک را ناامید کرده‌ام. کف دستم را چند بار به کنار سرم می‌کوبم. من شریک بعدی‌ام را نخواهم کشت. من این کار را نخواهم کرد. کلمات را در ذهنم فرو می‌کنم. ‌‎ ‌ من پست نیستم! ‌‏خدایا، حالا چند بار شده ؟ سه بار؟ دستم با این فکر خشک می‌شود و توپ لاستیکی به پیشانی‌ام می‌خورد. پلک می‌زنم و نفسم را به آرامی بیرون می‌دهم. لعنت. ‌‏دفعه قبل فقط ده روز قرنطینه بودم، چه کسی می‌داند که اینبار چقدر دیگر طول خواهد کشید. می‌نشینم و به سمت سینک می‌روم، دو طرف آن را می‌گیرم و سپس به خودم نگاه می‌کنم. این روزها چشمان سبزم کدرتر از همیشه هستند و پوستم بدون نور خورشید به طور قابل توجهی رنگ‌پریده شده. ‌‏پانسمان را روی پلکم تنظیم می‌کنم. بررسی اش می‌کنم که آیا بریدگی اش از زمانی که ستوان اریک چشمم را برید، بهبود یافته است یا نه. خوشبختانه بینایی‌ام را از دست ندادم. هرچند هنوز گاهی اوقات از صلبیه خونریزی می‌کند.
显示全部...
5
اما اِمری اصلا بهش نمی یاد قاتل بهش خیلی نازه😭😂
显示全部...
3
  • 照片不可用
  • 照片不可用
3