ch
Feedback
کانال حمید آصفی

کانال حمید آصفی

前往频道在 Telegram
16 390
订阅者
+1724 小时
+657
+47330
帖子存档
الگوی جدید خیابان مصادره‌شده، رسوایی پروژه‌ی مشترک سلطنت‌طلبان و حکومت برای خنثی‌سازی مردم نویسنده: پیام رسیده از مخاطب ‏✍️ در ایرانِ امروز، خیابان نه فقط مکانی جغرافیایی که مهم‌ترین میدانِ مشروعیت سیاسی مردم است؛ جایی که افکار عمومی ترجمه می‌شود به فریاد، به حضور، به کنش عریان. اما یک مهندسی زیرپوستی، هم‌زمان از دو سوی قدرت و شبه‌اپوزیسیون، در حال انجام است: مهندسی برای خنثی کردن خیابان، برای بدل کردن آن از میدان اعتراض علیه حکومت به عرصه‌ی دعواهای درون اپوزیسیون. این طرح اگر تکمیل شود، بزرگ‌ترین خیانتِ سیاسی پس از سرکوب‌های رسمی دهه‌های اخیر خواهد بود. ‏✍️ در ظاهر، این پروژه به امضای نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی رسیده است. دستگاه امنیتی که خوب می‌داند خیابان تهی‌شده از اعتراض، یعنی رژیمِ آسوده‌تر، و اپوزیسیونی گرفتار بی‌اعتمادی و درگیری بی‌پایان. ‏✍️ اما در واقع، این خنثی‌سازی تنها با مشارکت نیروهایی در خارج از کشور ممکن شده؛ نیروهایی که با ژست اپوزیسیون، خیابان را از معنا تهی می‌کنند. امروز دیگر تلویزیون‌های لندن‌نشین مثل «من و تو» فقط رسانه نیستند؛ بخش مکمل یک طرح هستند، طرحی که هدفش شکستن وحدت اعتراض و تبدیل آن به نزاع میان «پادشاهی‌خواه» و «غیرپادشاهی‌خواه» است. ‏✍️ جریان سلطنت‌خواه ، با محوریت رضا پهلوی، برخلاف ادعای دموکراتیکش، به شکلی خطرناک از اساس با گفت‌وگو و تکثر اندیشه مشکل دارد. حالا گویندگان رسمی این جریان با صراحت می‌گویند: «یا کنار بروید یا خردتان می‌کنیم.» این جمله تنها یک تهدید زبانی نیست؛ سندی است از ذهنیتی مستبد که هنوز چیزی در دست نگرفته ولی سودای حذف مخالف در سر دارد. ‏✍️ اپوزیسیون واقعی، اگر دموکراتیک باشد، باید از اختلاف اندیشه استقبال کند نه آن‌که آن را تهدید ببیند. سلطنت طلبان اما از سایه‌ی گفت‌وگو می‌ترسند؛ همان‌ها که تا کسی از روشنفکران، فعالان زن، کارگران یا دانشجویان نقد کند، برچسب «نفوذی» و «جمهوری‌خواه مزدور» و پنجاه و هفتی خائن، می‌زنند. این همان ترس است، ترس از مردم، و ترس از دموکراسی. ‏✍️ اتفاق مشهد و ماجرای مراسم خسرو علیکردی را اگر فراتر از جزئیات ببینیم، نشانه‌ای روشن است از تغییر الگو؛ خیابان دیگر نه جای فریاد علیه حکومت، بلکه محل درگیری‌های داخلی اپوزیسیون شده است. ‏✍️ سؤال اصلی اینجاست: ‏✍️ چه کسی سود می‌برد؟ ‏✍️ پاسخ ساده است: جمهوری اسلامی. ‏✍️ و هم‌زمان، آن بخشی از اپوزیسیون که از خیابان می‌ترسد، که می‌خواهد صحنه‌ی اعتراض را کنترل‌شده، خط‌کشی‌شده و بی‌خطر برای خود نگه دارد. نتیجه‌ی این الگو، تجزیه‌ی جبهه‌ی مردم است و خیابانی که دیگر صدای مشترکی ندارد. ‏✍️ اگر دستگاه‌های امنیتی به دنبال بحران مصنوعی در خیابان باشند، سلطنت‌طلبان نیز به دنبال انحصار رسانه‌ای‌اند. تلویزیون «من و تو» سال‌هاست که با روایت‌های گزینشی و سانتی‌مانتالیسم پهلوی، احساسات جامعه را نه به سوی آزادی، بلکه به‌سوی نوستالژی غیرسیاسی سوق داده. این رسانه اکنون از فاز تصویرسازی مثبت گذشته و وارد فاز حذف مخالف شده است: دادن تریبون گسترده فقط به جریان رضا پهلوی، و نادیده گرفتن هر صدای مستقل. ‏✍️ این ترکیب، تلفیق امنیت و تبلیغات است؛ یک بازی دوطرفه که در آن حکومت اجازه می‌دهد این جریان خود را «اپوزیسیون مجاز» معرفی کند و در نتیجه خیابان از نیروی واقعی‌اش تهی شود. ‏✍️ دموکراسی یعنی ترس نداشتن از حرف مخالف. اگر رضا پهلوی و جریان سلطنت‌طلب واقعاً مدافع دموکراسی‌اند، باید از سخنرانی مخالفان استقبال کنند، نه اینکه تلاش کنند صدایش را خفه کنند. ‏✍️ در آینده‌ی ایران، حتی طرفدار ولایت فقیه هم باید بتواند آزادانه سخن بگوید؛ آزادی بیان نه امتیاز جناح، که حق بنیادین انسان است. اما نگاه سلطنت‌طلبان امروز یادآور همان نگاه امنیتی حکومت است، هرکس متفاوت اندیشید، نفوذی است، خائن است، باید حذف شود. ‏✍️ حکومت و سلطنت‌طلبان هر دو در یک چیز اشتراک دارند: ترس از مردم. ‏✍️ این دو قدرت ظاهراً متضاد، در عمل به هم کمک می‌کنند تا خیابان را از صدای جمعی مردم بگیرند. یکی با سرکوب، دیگری با تفرقه. ‏✍️ اگر این روند ادامه یابد، خیابان از اعتراض به نمایش، از حرکت به هیاهو، و از دموکراسی به تفرقه تبدیل خواهد شد. ‏✍️ اکنون لحظه‌ی هشیاری است؛ اعتراض مدنی، مستقل، غیر وابسته و آزاد باید خیابان را پس بگیرد. ‏✍️ تاریخ از ما نخواهد پرسید که سلطنت‌طلب بودیم یا جمهوری‌خواه، خواهد پرسید: وقتی خیابان را می‌دزدیدند، چه کردیم؟ #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👏 50 16👎 15👍 12🙏 1
⚡️شورش گرسنگان نه افسانه است و نه دوردست؛ لحظه‌ی مرگ تدریجی یک جامعه در برابر چشمان خفته حکومت ⚡️آن‌جا که شکم جای صندوق رأی را می‌گیرد؛ پایان مهلت اصلاحات و آغاز دوره انفجارهای اجتماعی ✍️ گرسنگی همیشه به شورش منجر نمی‌شود، اما همیشه بی‌اثر هم نمی‌ماند. تاریخ نشان می‌دهد که میان مرگ خاموش و انفجار جمعی، مسیری پیچیده، انسانی و پرتناقض وجود دارد. فهم این مسیر، شرط دیدن آینده است؛ آینده‌ای که نه رمانتیک است و نه خطی، اما می‌تواند ناگهان سرنوشت‌ساز شود. ✍️ در بسیاری از قحطی‌های بزرگ تاریخ، از جمله جنگ جهانی اول، میلیون‌ها انسان از گرسنگی جان دادند بی‌آن‌که شورش سراسری شکل بگیرد. این واقعیت اغلب برای نفی امکان «شورش گرسنگان» به‌کار می‌رود. اما این قیاس، اگر در همین‌جا متوقف شود، گمراه‌کننده است. زیرا آنچه در آن مقاطع رخ داد، «گرسنگیِ مطلق و فلج‌کننده» بود؛ وضعیتی که انسان را از کنش جمعی تهی می‌کند و او را صرفاً به بقا تقلیل می‌دهد. ✍️ شورش‌ها معمولاً نه از دل قحطی مطلق، بلکه از مرحله‌ای پیش از آن زاده می‌شوند؛ جایی که هنوز نانی هست، اما دسترسی به آن ناعادلانه است. جایی که مردم زنده‌اند، اما تحقیر می‌شوند. نظریه‌پردازان جنبش‌های اجتماعی بارها نشان داده‌اند که اعتراض زمانی شکل می‌گیرد که شکاف میان «آنچه باید باشد» و «آنچه هست» به سطح آگاهی جمعی برسد. این همان لحظه‌ای است که گرسنگی، فقط فیزیولوژیک نیست؛ سیاسی می‌شود. ✍️ در چنین لحظه‌ای، مسئله صرفاً خالی بودن شکم نیست، بلکه پر بودن صحنه از نشانه‌های تبعیض است. وقتی مردم می‌بینند که فقر عمومی است اما ثروت خصوصی، وقتی می‌بینند که کمبود هست اما برای همه نه، خشم جایگزین ترس می‌شود. پژوهش‌های کلاسیک در جامعه‌شناسی اعتراض نشان می‌دهد که احساس «بی‌عدالتی قابل اجتناب» بسیار بسیج‌کننده‌تر از رنج مطلق است. ✍️ ترس از مرگ، همیشه مانع اعتراض نمی‌شود. گاه دقیقاً برعکس، وقتی مرگ به تجربه‌ای روزمره بدل می‌شود، ترس کارکرد بازدارنده‌اش را از دست می‌دهد. در چنین وضعیتی، جامعه ممکن است هم‌زمان دچار خودفرسایی فردی (افسردگی، خودکشی، مهاجرت) و آمادگی برای انفجار جمعی شود. این دو روند متناقض نیستند؛ دو پاسخ متفاوت به یک فشار واحدند. ✍️ ایران امروز در وضعیت قحطی مطلق نیست، اما در وضعیتی خطرناک‌تر از نظر اجتماعی قرار دارد. جامعه‌ای شهری، به‌هم‌پیوسته، آگاه و دارای حافظه اعتراض، که سطح انتظاراتش بالا رفته و سپس ناگهان سقوط کرده است. اعتراضات سال‌های اخیر، از جمله جنبش ۱۴۰۱، صرفاً جنبش گرسنگان نبود؛ جنبشی بود علیه تحقیر، حذف و انسداد افق آینده. اما همین جنبش نشان داد که جامعه ایرانی تجربه کنش جمعی را از یاد نبرده است. ✍️ نظریه‌های جدید جنبش‌های اجتماعی تأکید می‌کنند که شورش‌های معاصر الزاماً ایدئولوژیک، سازمان‌یافته یا انقلابی نیستند. آن‌ها می‌توانند ناگهانی، پراکنده، خشن و بدون رهبری مشخص باشند. هدفشان هم لزوماً تغییر نظام نیست؛ گاهی فقط شکستن یک بن‌بست است. از این منظر، «شورش گرسنگان» بیش از آنکه یک پروژه سیاسی باشد، یک واکنش اجتماعی است. ✍️ با این حال، هیچ جبر تاریخی‌ای وجود ندارد. گرسنگی می‌تواند به شورش منجر شود، می‌تواند به سرکوب خونین ختم شود، می‌تواند جامعه را به تعادل شکننده‌ای در فلاکت عادت دهد، یا حتی به عقب‌نشینی‌های موقت قدرت برای خرید زمان بینجامد. تاریخ پر است از نظام‌هایی که در آستانه بحران، انعطاف‌های غیرمنتظره نشان داده‌اند؛ همان‌قدر که پر است از نظام‌هایی که همه هشدارها را نادیده گرفتند. ✍️ مسئله اصلی، نه پیش‌بینی قطعی آینده، بلکه درک لحظه اکنون است. لحظه‌ای که در آن، گرسنگی دیگر فقط مسئله نان نیست؛ مسئله کرامت، معنا و امکان زندگی است. جایی که شکم، آرام‌آرام جای صندوق رأی را در معادله سیاست می‌گیرد؛ نه از سر انتخاب، بلکه از سر اجبار. ✍️ در نهایت، ارزش این بحث نه در قطعیت پاسخ‌ها، بلکه در وضوح پرسش‌هاست: آیا ساختار قدرت توان اصلاحات نجات‌بخش را دارد؟ آیا جامعه فرسوده، هنوز انرژی کنش جمعی دارد؟ و اگر هیچ‌کدام، چه شکلی از زیستن در پیش است؟ ✍️ این پرسش‌ها بی‌پاسخ مانده‌اند، اما نادیده گرفتن‌شان پرهزینه است. تاریخ معمولاً با کسانی مهربان نیست که نشانه‌ها را دیدند و گفتند «نخواهد شد». #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 71 19👏 8
کیفرخواست نان؛ لحظه‌ای که جامعه از سیاست عبور می‌کند اقتصادی که نان نمی‌سازد، شورش تولید می‌کند لحظه‌ای که شکم جای صندوق رای را می‌گیرد ✍️ این متن دیگر حتی بیانیه هم نیست؛ کیفرخواست است. کیفرخواستی علیه یک مدل حکمرانی که اقتصاد را سوزاند، جامعه را فرسود و اکنون کشور را در آستانه انفجار زیستی قرار داده است. این نوشته نه برای هیجان است و نه برای بزرگ‌نمایی؛ تلاشی است برای گفتن آنچه دیده می‌شود، پیش از آن‌که گفتن دیگر فایده‌ای نداشته باشد. ✍️ هشدار اخیر سیدحسین مرعشی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی، درباره «شورش گرسنگان» فقط یک موضع‌گیری رسانه‌ای نیست؛ نشانه‌ای است از این‌که حتی در درون ساختار قدرت نیز خطر به‌درستی دیده شده است. وقتی واژه «گرسنگی» وارد ادبیات رسمی می‌شود، یعنی مسئله از سیاست عبور کرده و به بقا رسیده است. ✍️ شورش گرسنگان استعاره نیست؛ واکنش طبیعی بدنِ جامعه است. جامعه ممکن است نابرابری را تحمل کند، فساد را دور بزند، و حتی سرکوب را تاب بیاورد؛ اما وقتی حداقل معیشت از بین می‌رود، سکوت فرو می‌ریزد. در این نقطه، مردم دیگر معترض نیستند؛ در حال دفاع از زندگی‌اند. ✍️ اقتصاد ایران فرو نپاشیده چون تحریم شد؛ فرو پاشید چون غارت شد. چون به‌جای تولید، توزیع رانت نهادینه شد؛ به‌جای رقابت، انحصار مقدس شد؛ و به‌جای پاسخگویی، مصونیت ساختند. تحریم فقط پرده را کنار زد، اما صحنه از پیش آماده بود. ✍️ جمهوری اسلامی اقتصاد را ابزار بقا کرد، نه بستر زندگی. نتیجه‌اش اقتصادی است که برای اقلیت سود می‌سازد و برای اکثریت فقر. این شکاف دیگر عدد و آمار نیست؛ در بدن مردم دیده می‌شود: در کوچک‌شدن سفره‌ها، در حذف گوشت و لبنیات، در اضطراب دائمی فردا. ✍️ فقر در ایران اتفاقی نیست؛ محصول تصمیم است. تصمیم‌هایی که می‌شد تغییرشان داد، اما نشد. چون فقرِ خاموش، کم‌هزینه‌تر از اصلاحِ واقعی است. اما تاریخ نشان داده فقر خاموش، دیر یا زود فریاد می‌زند. ✍️ بحران غذا خطرناک‌ترین نوع بحران است. چون مستقیم با بدن انسان سر و کار دارد. وقتی نان نباشد، هیچ روایت سیاسی خریداری ندارد. گرسنگی نقطه‌ای است که انسان از شهروند بودن خارج می‌شود و فقط به زنده‌ماندن فکر می‌کند. ✍️ ارزیابی‌های میدانی و نظر غالب کارشناسان مدیریت بحران روشن است: اگر فقط ۷۲ ساعت در کلان‌شهرها کمبود هم‌زمان مواد غذایی و انرژی رخ دهد—قطع برق، اختلال سوخت، خالی‌شدن قفسه‌ها—واکنش‌های اجتماعی آغاز می‌شود. نه با برنامه، نه با رهبر، بلکه خودجوش و غیرقابل پیش‌بینی. ✍️ چنین واکنشی نه سازمان می‌خواهد، نه فراخوان. کافی است زنجیره تأمین بلرزد یا قیمت نان جهش کند. آن‌وقت خیابان پر می‌شود از مردمی که چیزی برای از دست دادن ندارند؛ و مردمی که چیزی برای از دست دادن ندارند، خطرناک‌ترین بازیگران تاریخ‌اند. ✍️ پیامدهای این وضعیت فقط اعتراض خیابانی نیست: اختلال گسترده در خدمات شهری، فروپاشی نظم محلی، توقف گردش کالا، افزایش خشونت‌های روزمره، فرسایش سرمایه اجتماعی و شکستن اعتماد میان مردم و نهادها. هزینه ترمیم این ویرانی‌ها، به‌مراتب بیشتر از هر اصلاحی است که امروز از آن فرار می‌شود. ✍️ در سطح حاکمیت نیز تبعات عمیق است: فرسایش مشروعیت، شکاف در تصمیم‌گیری، امنیتی‌شدن کامل اقتصاد و بسته‌شدن آخرین مسیرهای گفت‌وگو. این مسیر نه ثبات می‌آورد و نه امنیت؛ فقط تعویقِ بحران است. ✍️ سال‌ها اعتراض سیاسی سرکوب شد و این تصور شکل گرفت که جامعه مهار شده است. اما جامعه مهار نشد؛ تحلیل رفت. جامعه تحلیل‌رفته، وقتی می‌شکند، قابل جمع‌کردن نیست. ✍️ هشدارهای امروز از سر دلسوزی نیست؛ از سر ترس است. ترس از لحظه‌ای که دیگر دستور، نیرو و روایت کار نکند. این اعتراف دیرهنگام، خود نشانه شکست است. ✍️ دیگر هیچ مُسکنی جواب نمی‌دهد. چاپ پول، کنترل دستوری قیمت، دشمن‌سازی خارجی یا حواله‌دادن همه‌چیز به آینده، فقط زمان می‌خرد؛ آن هم اندک. اقتصاد با شعار اداره نمی‌شود و جامعه با وعده زنده نمی‌ماند. ✍️ اکنون کشور بر سر یک دوگانه واقعی ایستاده است: یا اصلاحات ساختاری واقعی—شفاف، پرهزینه و دردناک اما نجات‌بخش—یا ورود به مسیری که پایانش قابل پیش‌بینی و مهار نیست. این تهدید نیست؛ توصیف واقعیت است. ✍️ این متن دعوت به شورش نیست؛ توصیف لحظه قبل از شورش است. لحظه‌ای که هنوز می‌شود تصمیم گرفت، اما دیگر نمی‌شود تعلل کرد. ✍️ تاریخ بی‌طرف نیست. تاریخ از حکومت‌ها یک سؤال ساده می‌پرسد: وقتی نان از سفره مردم رفت، شما کجا ایستاده بودید؟ ✍️ اگر امروز این کیفرخواست نادیده گرفته شود، فردا خیابان پاسخ خواهد داد؛ پاسخی که دیگر قابل ویرایش نخواهد بود. ✍️ این نوشته تلاشی است برای فهم یک لحظه حساس؛ لحظه‌ای که فاجعه ناگهانی نیست، بلکه حاصل انتخاب‌ها و تعلل‌هاست. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 60 29👌 10👏 5🤝 2
✍️ کیفرخواست نان؛ لحظه‌ای که جامعه از سیاست عبور می‌کند اقتصادی که نان نمی‌سازد، شورش تولید می‌کند لحظه‌ای که شکم جای صندوق رای را می‌گیرد ✍️ این متن دیگر حتی بیانیه هم نیست؛ کیفرخواست است. کیفرخواستی علیه یک مدل حکمرانی که اقتصاد را سوزاند، جامعه را فرسود و اکنون کشور را در آستانه انفجار زیستی قرار داده است. این نوشته نه برای هیجان است و نه برای بزرگ‌نمایی؛ تلاشی است برای گفتن آنچه دیده می‌شود، پیش از آن‌که گفتن دیگر فایده‌ای نداشته باشد. ✍️ هشدار اخیر سیدحسین مرعشی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی، درباره «شورش گرسنگان» فقط یک موضع‌گیری رسانه‌ای نیست؛ نشانه‌ای است از این‌که حتی در درون ساختار قدرت نیز خطر به‌درستی دیده شده است. وقتی واژه «گرسنگی» وارد ادبیات رسمی می‌شود، یعنی مسئله از سیاست عبور کرده و به بقا رسیده است. ✍️ شورش گرسنگان استعاره نیست؛ واکنش طبیعی بدنِ جامعه است. جامعه ممکن است نابرابری را تحمل کند، فساد را دور بزند، و حتی سرکوب را تاب بیاورد؛ اما وقتی حداقل معیشت از بین می‌رود، سکوت فرو می‌ریزد. در این نقطه، مردم دیگر معترض نیستند؛ در حال دفاع از زندگی‌اند. ✍️ اقتصاد ایران فرو نپاشیده چون تحریم شد؛ فرو پاشید چون غارت شد. چون به‌جای تولید، توزیع رانت نهادینه شد؛ به‌جای رقابت، انحصار مقدس شد؛ و به‌جای پاسخگویی، مصونیت ساختند. تحریم فقط پرده را کنار زد، اما صحنه از پیش آماده بود. ✍️ جمهوری اسلامی اقتصاد را ابزار بقا کرد، نه بستر زندگی. نتیجه‌اش اقتصادی است که برای اقلیت سود می‌سازد و برای اکثریت فقر. این شکاف دیگر عدد و آمار نیست؛ در بدن مردم دیده می‌شود: در کوچک‌شدن سفره‌ها، در حذف گوشت و لبنیات، در اضطراب دائمی فردا. ✍️ فقر در ایران اتفاقی نیست؛ محصول تصمیم است. تصمیم‌هایی که می‌شد تغییرشان داد، اما نشد. چون فقرِ خاموش، کم‌هزینه‌تر از اصلاحِ واقعی است. اما تاریخ نشان داده فقر خاموش، دیر یا زود فریاد می‌زند. ✍️ بحران غذا خطرناک‌ترین نوع بحران است. چون مستقیم با بدن انسان سر و کار دارد. وقتی نان نباشد، هیچ روایت سیاسی خریداری ندارد. گرسنگی نقطه‌ای است که انسان از شهروند بودن خارج می‌شود و فقط به زنده‌ماندن فکر می‌کند. ✍️ ارزیابی‌های میدانی و نظر غالب کارشناسان مدیریت بحران روشن است: اگر فقط ۷۲ ساعت در کلان‌شهرها کمبود هم‌زمان مواد غذایی و انرژی رخ دهد—قطع برق، اختلال سوخت، خالی‌شدن قفسه‌ها—واکنش‌های اجتماعی آغاز می‌شود. نه با برنامه، نه با رهبر، بلکه خودجوش و غیرقابل پیش‌بینی. ✍️ چنین واکنشی نه سازمان می‌خواهد، نه فراخوان. کافی است زنجیره تأمین بلرزد یا قیمت نان جهش کند. آن‌وقت خیابان پر می‌شود از مردمی که چیزی برای از دست دادن ندارند؛ و مردمی که چیزی برای از دست دادن ندارند، خطرناک‌ترین بازیگران تاریخ‌اند. ✍️ پیامدهای این وضعیت فقط اعتراض خیابانی نیست: اختلال گسترده در خدمات شهری، فروپاشی نظم محلی، توقف گردش کالا، افزایش خشونت‌های روزمره، فرسایش سرمایه اجتماعی و شکستن اعتماد میان مردم و نهادها. هزینه ترمیم این ویرانی‌ها، به‌مراتب بیشتر از هر اصلاحی است که امروز از آن فرار می‌شود. ✍️ در سطح حاکمیت نیز تبعات عمیق است: فرسایش مشروعیت، شکاف در تصمیم‌گیری، امنیتی‌شدن کامل اقتصاد و بسته‌شدن آخرین مسیرهای گفت‌وگو. این مسیر نه ثبات می‌آورد و نه امنیت؛ فقط تعویقِ بحران است. ✍️ سال‌ها اعتراض سیاسی سرکوب شد و این تصور شکل گرفت که جامعه مهار شده است. اما جامعه مهار نشد؛ تحلیل رفت. جامعه تحلیل‌رفته، وقتی می‌شکند، قابل جمع‌کردن نیست. ✍️ هشدارهای امروز از سر دلسوزی نیست؛ از سر ترس است. ترس از لحظه‌ای که دیگر دستور، نیرو و روایت کار نکند. این اعتراف دیرهنگام، خود نشانه شکست است. ✍️ دیگر هیچ مُسکنی جواب نمی‌دهد. چاپ پول، کنترل دستوری قیمت، دشمن‌سازی خارجی یا حواله‌دادن همه‌چیز به آینده، فقط زمان می‌خرد؛ آن هم اندک. اقتصاد با شعار اداره نمی‌شود و جامعه با وعده زنده نمی‌ماند. ✍️ اکنون کشور بر سر یک دوگانه واقعی ایستاده است: یا اصلاحات ساختاری واقعی—شفاف، پرهزینه و دردناک اما نجات‌بخش—یا ورود به مسیری که پایانش قابل پیش‌بینی و مهار نیست. این تهدید نیست؛ توصیف واقعیت است. ✍️ این متن دعوت به شورش نیست؛ توصیف لحظه قبل از شورش است. لحظه‌ای که هنوز می‌شود تصمیم گرفت، اما دیگر نمی‌شود تعلل کرد. ✍️ تاریخ بی‌طرف نیست. تاریخ از حکومت‌ها یک سؤال ساده می‌پرسد: وقتی نان از سفره مردم رفت، شما کجا ایستاده بودید؟ ✍️ اگر امروز این کیفرخواست نادیده گرفته شود، فردا خیابان پاسخ خواهد داد؛ پاسخی که دیگر قابل ویرایش نخواهد بود. ✍️ این نوشته تلاشی است برای فهم یک لحظه حساس؛ لحظه‌ای که فاجعه ناگهانی نیست، بلکه حاصل انتخاب‌ها و تعلل‌هاست. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
آیا عالی‌جناب سیاه‌پوش دوباره به دفتر کار خود بازگشته است؟ حمید آصفی این سؤال ساده اما تلخ، محور گفتگویی است که با حمید آصفی، برگزار کرده‌ایم. گفتگویی که از سرِ درد و اضطراب درباره واقعیت‌های تلخ امروز ایران شکل گرفته است. چه خبر از خسرو علی‌کردی؟ آیا او به‌عنوان یکی از قربانیان «عالی‌جناب سیاه‌پوش» انتخاب شد؟ قتل‌درمانی در جمهوری اسلامی، آیا دوباره وارد دستور کار حکومت شده است؟ در مراسم هفتم خسرو علیکردی چه گذشت ؟ حمله سلطنت‌طلب‌ها به خانم نرگس محمدی در این مراسم، هم‌پوشانی و هم‌کاری خود را با دستگاه‌های سرکوب نشان داده‌اند؟ و در میان همه این سؤال‌ها، صدای زنان دلیر و رهبران سیاسی زن، که در سوگ خسرو علی‌کردی جانانه ایستادند اما به‌سادگی سرکوب و بازداشت شدند، به کجا رسیده است؟ سلطنت‌طلبی امروز: آیا بخشی از ماشین سرکوب جمهوری اسلامی است؟ یا فاجعه‌ای عمیق‌تر، که به گرایشی فاشیستی و خودویرانگر تبدیل شده است؟ اما در دل این بحران و سیاهی، راهی هست؛ راهی که نامش «گفتمان گذار» است. گفتگویی راهبردی برای اصلاحات ساختاری در ایران، راهی که بین دو قطب روزنه‌گشایی و براندازی، با نگاهی واقع‌بینانه و خردمندانه، مسیر را برای ما هموار می‌کند. گذری از سیاست‌های توهم‌آلود و آرمان‌گرایی کور، به مسیری که بر اساس واقعیت‌ها و ظرفیت‌های نیروهای درون و بیرون ایران شکل می‌گیرد. گذری که امکان هم‌آهنگی و همکاری را فراهم می‌آورد، نه رقابت و تقابل. اگر به دنبال درک عمیق‌تر، اگر تشنه شنیدن صدای تازه و فهمی نو از پیچیدگی‌های سیاسی ایران هستید، این گفت‌وگو برای شماست. فروتنانه دعوت می‌کنیم: وارد این کانال یوتیوب شوید، ویدیو را ببینید، با دقت گوش کنید و اگر نکته‌ای دارید، نظر خود را آزادانه بیان کنید. نقد و چالش شما نه فقط پذیرفته، بلکه به شدت مورد استقبال است، چون باور داریم که گفت‌وگوی جدی و آزاد مسیر بهتری برای درک واقعیت‌ها و پیشرفت است. اگر فکر می‌کنید حرفی برای گفتن دارید، آن را به اشتراک بگذارید و صدای حقیقت را گسترش دهید. چون تغییرات بزرگ از همین گام‌های کوچک آغاز می‌شود. همراه ما باشید، و این مسیر را با هم طی کنیم. https://youtu.be/hdMhMcM2T2Q?si=TEF07Ol1XN5Q1JkU
显示全部...
36👍 31👎 2🤝 2
سنگ‌پرانی بر حقوق بشر: نگاهی به حادثه مشهد و اهداف سلطنت‌طلبان نویسنده: جواد رحیم پور ✍️ مراسم هفت جاوید نام خسرو علیکردی در مشهد با اقدام هواداران سلطنت‌طلب رضا پهلوی، شوکی بزرگ به فراسوی دموکراسی و آینده پلورالیسم در ایران وارد کرد. تمام رسانه‌های سلطنت‌طلب از اقدام هوادارانشان در حال دفاع هستند و رضا پهلوی نیز از اینکه به نفع او شعار داده شده تشکر کرده است و بدون اشاره به خشونت فیزیکی و کلامی هوادارانش، خواستار آزادی بازداشت‌شدگان شده است. ✍️ هر چند در این نوع مراسم حضور نیروهای امنیتی محسوس است، اما جریان سلطنت‌طلب با حمایت از وقایع مشهد در واقع مسئولیت کامل آن را به عهده گرفته است و بی‌تردید باید پاسخگو باشند. اما جان کلام وقایع مشهد، هدف‌گیری خشونت‌بار فیزیکی و کلامی خانم نرگس محمدی، برنده نوبل صلح است. ✍️ نرگس محمدی حتی در این حادثه هیچ موضع‌گیری سیاسی خاصی علیه سلطنت‌طلبان نگرفت و اکنون پرسش این است که چرا او آماج حملات و تخریب شخصیت سلطنت‌طلبان و شخصیت رضا پهلوی قرار گرفته است؟ سوال مهم‌تر این است که حمله فیزیکی به نرگس محمدی حامل چه معنایی از قدرت و حکمرانی از طرف سلطنت‌طلبان است؟ ✍️ واقعیت این است که سلطنت‌طلبان و شخص رضا پهلوی به دنبال هژمونی بلامنازع و مصرف قدرت سیاسی به هر قیمتی است. او تصور می‌کند همه نیروهای سیاسی باید با او بیعت کنند و اگر در گذشته فعالیتی داشتند به پیشگاه او ابراز ندامت کنند. رضا پهلوی در نمایش مونیخ و چند برنامه دیگر به تقلید از برنامه پهلوی، برنامه سپاس پهلوی را اجرایی کرد و حتی فردی بدون اعتراض او در برابرش سجده کرد! ✍️ این پروژه که همواره در بطن خود تهدید و خط و نشان کنشگران مخالف را در بر دارد، به دنبال هموارسازی مسیر هژمونی بلامنازع رضا پهلوی است. مهم‌ترین مدعای او این است که می‌تواند صدای مردم ایران باشد و در محافل بین‌المللی دست به مذاکره برای تغییر رژیم در ایران بزند. ✍️ واقعیت این است که در جریان جنگ ۱۲ روزه در واقع این فرصت به او داده شد و رضا پهلوی نتوانست حتی یک نفر را به خیابان بیاورد. در این اثنا، سند امنیت ملی آمریکا و عدم تمایل به رژیم چنج منتشر و در آن برجسته شده است و در واقع تغییرات بنیادی سیاسی به مردم کشورها سپرده شده است. ✍️ رضا پهلوی همچون داخلی‌ها به دنبال آلترناتیو احتمالی خود می‌گردد و گمان می‌برد با تخریب و هوچی‌گری می‌تواند برنده میدان بسیج سیاسی در ایران باشد. از این‌رو او و تیمش، نرگس محمدی را یافته‌اند. خانم محمدی هیچ مسئولیتی برخلاف نیروهای پیرامون رضا پهلوی در جمهوری اسلامی نداشته است و حتی در انقلاب ۵۷ نیز نقشی نداشته است. ✍️ به رغم این، نرگس محمدی که فرزند جنبش دانشجویی است، توانسته است با رویکرد حقوق بشری در انعکاس نقض آشکار حقوق اساسی مردم ایران در زمان‌های مختلف نقش مثبتی ایفا کند. او به‌ویژه پس از دریافت جایزه صلح نوبل، تحرک بیشتری به موضوعات حقوق بشری در ایران داد و تلاش کرد در تراز این جایگاه عمل کند. ✍️ اکنون جریان سلطنت‌طلب گمان می‌کند او به دلیل شهرت جهانی، رقیب بلامنازع رضا پهلوی است. خانم نرگس محمدی هیچ‌گاه ادعای رهبری سیاسی نکرده است، ولی بینش امنیتی تیم رضا پهلوی درک دیگری از موضوع دارد و به همین دلیل تخریب او را در دستور کار قرار داده است. چند روز جلوتر از حادثه مشهد، تلویزیون من و تو که مورد حمایت شخص رضا پهلوی است، در نمایشی زرد کلید این حادثه را زد. ✍️ اکنون سوال مهم‌تر این است که حمله به نرگس محمدی حامل چه بار معنایی است. همه کنشگران مخالف سلطنت‌طلب از تشکیل ساواک خارج از کشور هشدار داده‌اند و حتی در پیام اکس یکی از فعالان سلطنت‌طلب با بزرگداشت عالیجناب! ثابتی بر تحقق آرمان‌های در حوزه ساواک تأکید کرده است. رضا پهلوی در برابر این پیام‌ها تنها سکوت کرده است. ✍️ اکنون هواداران او به طرف خانم نرگس محمدی سنگ پرتاب کرده‌اند. خانم نرگس محمدی فارغ از شخص، نماد حقوق بشر است. سلطنت‌طلبان از هم اکنون شیپور مخالفت با حقوق بشر را بلند کرده‌اند چون می‌خواهند مسیر ساواک را هموار کنند. ✍️ حادثه مشهد دو موضوع را نشان داد: اول، سنگ‌زدن بر حقوق بشر و دوم، تخریب رقیب شناسایی‌شده با موقعیت جهانی در ذهنیت امنیتی سلطنت‌طلبان. هر چند هواداران سلطنت‌طلب اکنون در غوغای “هل من مبارز” هستند، ولی بد نیست کمی فکر کنند که در آینده ایران، با سنگ‌زدن بر حقوق بشر در قدم اول به خودشان و سپس به ایران ظلم می‌کنند. ✍️ پرتاب سنگ به خانم نرگس محمدی و اجازه ندادن به او برای طرح دیدگاه‌هایش، نمادی گل‌درشت از سیمای حکمرانی مطلوب و اقتدارگرایانه سلطنت‌طلبان است. پاینده ایران. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 86👎 43 28👌 6👏 3
فاشیسمِ نوستالژیک علیه صدای مدنی؛ در دفاع از نرگس محمدی ✍️ آنچه در مراسم یادبود علی کردی، وکیل کشته‌شده در مشهد، رخ داد نه «اختلاف نظر سیاسی» بود و نه «هیجان لحظه‌ای». آن صحنه، نمایش عریان یک گرایش خطرناک بود: فاشیسم نوستالژیکِ سلطنت‌طلب که هر صدای مستقل، مدنی و غیرخودی را با برچسب، تهدید و شعار مرگ خاموش می‌خواهد. ✍️ این‌که در مراسم بزرگداشت یک وکیل جان‌باخته، گروهی سازمان‌یافته علیه نرگس محمدی ـ زنی که سرمایه اخلاقی جنبش حقوق بشر ایران است ـ شعار می‌دهند، زنگ می‌زنند، تهدید می‌کنند و فهرست‌سازی می‌کنند («سه مفسد: ملا، چپی، مجاهد») اتفاقی نیست. این منطق، همان منطق حذف است؛ همان منطق که به‌جای استدلال، چماق می‌کشد و به‌جای سیاست، نفرت توزیع می‌کند. ✍️ سلطنت‌طلبی افراطی امروز، نه ادامه یک سنت تاریخی که بازتولید یک اختلال سیاسی است: سیاستِ بدون برنامه، بدون پاسخ‌گویی و بدون تحمل دیگری. در این دستگاه فکری، جامعه به «خودیِ شاه‌دوست» و «غیرخودیِ سزاوار حذف» تقسیم می‌شود. هر که از حقوق بشر بگوید «چپ» است؛ هر که از گفت‌وگو دفاع کند «مماشات‌گر» است؛ هر که خشونت را نقد کند «مفسد» است. نتیجه؟ تهدید در یک مراسم سوگ، نه در میدان سیاست. ✍️ نرگس محمدی اما دقیقاً نقطه مقابل این منطق است. او نه از سر قدرت که از دل رنج سخن می‌گوید؛ نه با شعار مرگ، که با زبان زندگی. جرم او نزد این جریان چیست؟ این‌که حاضر نیست زیر پرچم هیچ اقتدار مطلقه‌ای برود؛ نه ولایت، نه سلطنت. این‌که حقوق بشر را ابزار رقابت سیاسی نمی‌کند. این‌که یادآور می‌شود آزادی با لگد و فحش و فهرست سیاه به‌دست نمی‌آید. ✍️ بگذارید صریح باشیم: کسی که در مراسم یادبود، علیه یک فعال حقوق بشر شعار مرگ می‌دهد، نه مدافع ایران است و نه حامل آینده. این همان سیاستی است که اگر فردا به قدرت برسد، دادگاه‌هایش از پیش حکم داده‌اند و خیابان‌هایش از پیش مرزکشی شده‌اند. امروز هدف نرگس است؛ فردا هر صدای مستقل دیگری. این الگو را تاریخ بارها دیده‌ایم. ✍️ درود گفتن به رضا شاه و رضا پهلوی حق هر شهروندی است؛ اما تبدیل این «درود» به چماق علیه دیگران، دقیقاً همان چیزی است که سلطنت‌طلبان افراطی را از یک گرایش سیاسی به یک جریان فاشیستی بدل می‌کند. سیاست، میدان رقابت ایده‌هاست نه میدان پاکسازی. ✍️ مسئله فقط دفاع از یک فرد نیست؛ دفاع از معیار است. اگر امروز در برابر تهدید و هتاکی به نرگس محمدی سکوت شود، فردا هیچ تریبونی امن نخواهد بود. جامعه‌ای که از حذف استقبال کند، دیر یا زود خود حذف می‌شود. ✍️ گذار مسالمت‌آمیز از استبداد، با فریاد «مرگ بر» ممکن نمی‌شود. آینده ایران نه با نوستالژیِ اقتدار، که با تمرینِ مدارا ساخته می‌شود. هر جریان سیاسی که این بدیهیات را نفهمد، حتی اگر پرچمش شیر و خورشید باشد، بازتولید همان چرخه‌ای است که ایران را به اینجا رسانده است. ✍️ دفاع از نرگس محمدی، دفاع از حقِ متفاوت‌بودن است. و مقابله با فاشیسم سلطنتی، دفاع از سیاست به‌مثابه گفت‌وگوست؛ نه حذف. این خط تمایز امروز است: یا با آزادی، یا با چماق. حد وسطی وجود ندارد. انجام شد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 103👎 32 29👏 14🤝 4👌 3
تناقضی که پنهان نمی‌شود؛ چرا جمهوری اسلامی حتی قدرت سیاسیِ موازی را در تهران برنمی‌تابد، اما دولتِ مسلحِ موازی را در بیروت توجیه می‌کند ✍️ جمهوری اسلامی در درون خود، هیچ قدرت سیاسیِ انتخابیِ مستقل را تحمل نمی‌کند. ریاست‌جمهوری، مجلس و نهادهای برآمده از رأی مردم، فقط تا جایی مجازند که در چارچوب اراده‌ی متمرکز عمل کنند. هرجا این نهادها بخواهند به «قدرت واقعی» تبدیل شوند، نه به ابزار اجرایی، بلافاصله مهار می‌شوند. این واقعیتِ عریان ساختار سیاسی ایران است: تمرکز قدرت، نه یک انتخاب سیاسی، بلکه شرط بقا تلقی می‌شود.  ✍️ این یعنی جمهوری اسلامی حتی دوگانگی قدرت در ساختار خود را نیز خطر می‌داند. حاکمیتی که حاضر نیست یک رئیس‌جمهور یا مجلس با اراده مستقل را تاب بیاورد، به‌طور منطقی نمی‌تواند مدعی پذیرش تکثر قدرت باشد. در این منطق، دوگانگی سیاسی مساوی با بی‌ثباتی است و بی‌ثباتی مساوی با تهدید امنیت ملی.  ✍️ اما همین نظام سیاسی، بیرون از مرزهای ایران، دقیقاً از الگویی دفاع می‌کند که نه‌فقط دوگانگی سیاسی، بلکه ترکیب قدرت سیاسی و قدرت مسلح خارج از دولت است. حزب‌الله در لبنان، هم در انتخابات شرکت می‌کند، هم در دولت حضور دارد، اما هم‌زمان دارای نیروی نظامی‌ای است که نه زیر فرمان دولت است و نه قابل وتو توسط آن. این دیگر صرفاً «قدرت دوگانه» نیست؛ دولت در درون دولت است.  ✍️ جمله‌ی دبیرکل حزب‌الله که «حتی اگر آسمان به زمین بیاید خلع سلاح نخواهیم شد»، اعترافی صریح به همین وضعیت است. این جمله می‌گوید سلاح نه ابزار موقت دفاعی، بلکه ستون اصلی یک ساختار فرادولتی است؛ ساختاری که خود را فراتر از دولت لبنان، فراتر از رأی مردم لبنان و فراتر از منطق هزینه–فایده ملی می‌داند.  ✍️ اینجا تناقض به نقطه‌ی غیرقابل‌دفاع می‌رسد: جمهوری اسلامی در تهران اجازه نمی‌دهد رئیس‌جمهور به معنای واقعی «رئیس قوه مجریه» باشد، اما در بیروت از نیرویی دفاع می‌کند که هم سیاست‌گذار است، هم نظامی، هم وتوکننده دولت. آنچه در ایران «تهدید حاکمیت» نامیده می‌شود، در لبنان «فضیلت مقاومت» خوانده می‌شود. این تفاوت از جنس اصول نیست؛ از جنس ابزار است.  ✍️ لبنان، برخلاف روایت‌های اغراق‌شده، با اسرائیل یک مسئله ارضی محدود دارد؛ اختلاف‌هایی مرزی که نه تهدید وجودی‌اند و نه حل‌ناشدنی. حتی دولت لبنان نیز این واقعیت را پذیرفته است. اما سلاح حزب‌الله هیچ تناسبی با این اختلاف محدود ندارد. این سلاح برای حل مسئله لبنان ساخته نشده؛ برای نگه‌داشتن لبنان در یک معادله منطقه‌ای دائماً ملتهب طراحی شده است.  ✍️ حزب‌الله اگر خلع سلاح شود، ناچار است به یک حزب سیاسی واقعی تبدیل شود؛ پاسخ‌گو باشد، شکست انتخاباتی را بپذیرد، هزینه ناکارآمدی بدهد و در چارچوب دولت عمل کند. سلاح دقیقاً برای فرار از همین الزامات است. سلاح، سیاست را بی‌نیاز از مردم می‌کند؛ همان چیزی که جمهوری اسلامی در داخل ایران حتی در شکل غیرمسلح آن را برنمی‌تابد.  ✍️ نتیجه این سیاست، نه حفاظت از ایران، بلکه نزدیک‌کردن آتش به مرزهای آن است. هرچه لبنان به‌واسطه این دوگانگی شکننده‌تر می‌شود، احتمال درگیری بزرگ‌تر می‌شود؛ و هر درگیری بزرگ، دیر یا زود ایران را درگیر می‌کند. جنگ‌های محدود گذشته هشدار بودند، نه تضمین تکرارپذیری. جنگ بعدی می‌تواند کوتاه نباشد، نیابتی نماند و قابل‌کنترل نباشد.  ✍️ ادامه این مسیر دیگر «بازدارندگی» نیست؛ انتقال ریسک به داخل ایران است. کشوری که اقتصادش فرسوده، جامعه‌اش خسته و مشروعیتش آسیب‌دیده است، توان پرداخت هزینه‌ی دولت‌های مسلح در کشورهای دیگر را ندارد. این نه شجاعت است و نه مقاومت؛ بی‌ملاحظگی راهبردی است.  ✍️ اگر منافع ملی ایران معیار باشد، ملی‌ترین سیاست خروج از این تناقض است: فاصله‌گرفتن آگاهانه از الگوی دولتِ مسلحِ موازی، تشویق حزب‌الله به عبور تدریجی از منطق سلاح و بازتعریف نفوذ منطقه‌ای بر پایه سیاست، نه اسلحه. هیچ کشوری با صدور بی‌ثباتی، امنیت وارد نکرده است؛ و هیچ تناقضی تا ابد قابل پنهان‌کردن نیست. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
85👍 55👌 9👏 7
⚡ مراسم هفتم خسرو علیکردی؛ هنگامی که یادبود به میدان مقاومت تبدیل می‌شود ✍🏻 خسرو علیکردی، وکیل دادگستری، نه فقط یک پرونده‌خوان حرفه‌ای، بلکه از چهره‌هایی بود که در سال‌های اخیر نماد شرافت صنفی و ایستادگی مدنی شد؛ کسی که مرگ او برای بسیاری «از دست رفتن یک انسان شریف» نبود، بلکه «پاک شدن یک صدا از صحنهٔ عدالت‌خواهی» بود. همین خصوصیت انسانی و حرفه‌ای اوست که مراسم هفتمش را به رویدادی فراتر از یک سوگواری معمول تبدیل کرد. ✍🏻 مراسم هفتم خسرو علیکردی در مشهد، نه یک آیین سوگواری معمول بلکه صحنه‌ای از مواجههٔ آرام اما عمیق میان جامعه و ساختار رسمی بود، سوگواری‌ای که با حضور خانوادهٔ دادخواهان، حقوق‌دانان، فعالان مدنی و شهروندانی که به احترام او آمده بودند، معنایی فراتر از یک مناسبت مذهبی یافت. درست همان‌طور که چارلز تیلی گفته بود: «وقتی نهادهای رسمی از دسترس مردم خارج می‌شوند، سیاست در آیین‌ها و مناسک روزمره آشکار می‌شود.» امروز مشهد صحنهٔ مصداق عینی همین نظریه بود. ✍🏻 در هر جامعه‌ای که فضای رسمی بسته شود، آیین‌های جمعی به محل بروز حقیقت تبدیل می‌شوند. دقیقاً همان اتفاقی که امروز در مشهد رخ داد. تلاش برای کنترل مراسم یا ایجاد محدودیت، نه‌تنها حضور را کاهش نداد، بلکه بار معنایی و سیاسی سوگ را افزایش داد و یادبود علیکردی را از یک مناسک خانوادگی به نشانه‌ای اجتماعی بدل کرد. همان‌طور که جیمز اسکات توضیح می‌دهد، «معنا را نمی‌توان امنیتی‌سازی کرد»، و هرقدر فشار بیشتر شود، مقاومت نمادین زنده‌تر می‌شود. ✍🏻 نظریه‌پردازان جنبش‌های نوین اجتماعی بارها گفته‌اند که هنگامی‌که سیاست از نهادهای رسمی رانده می‌شود، در زندگی روزمره مردم خانه می‌کند. مراسمی چون تشییع‌جنازه‌ها، چهلم‌ها و هفتم‌ها به نقطه‌های تمرکز انرژی جمعی تبدیل می‌شوند. یادبود علیکردی نیز چنین شد: لحظه‌ای که حافظهٔ جمعی از دل مناسک خود را بازآفرینی می‌کند. آصف بیات این وضعیت را «سیاست خیابانی» می‌نامد: جایی که کنش‌های کوچک مردم، ولو در قالب سوگ، صاحب بار سیاسی می‌شوند. ✍🏻 حضور مردم در چنین مراسم‌هایی فقط احترام نیست؛ «بازپس‌گیری فضا»ست: حق حضور، حق نام بردن از حذف‌شده‌ها، و حق تبدیل سوگ به اعتراض آرام. این لحظات کوچک، زیرساخت تحولات بزرگ‌اند. همان‌طور که مایر زالد توضیح می‌دهد، وقتی سازوکارهای رسمی بسته می‌شود، بسیج اجتماعی از شبکه‌های عاطفی و مناسکی رشد می‌کند — از دل روابط انسانی، نه نهادهای اداری. ✍🏻 مراسم امروز نشان داد که جامعهٔ ایران در جست‌وجوی شیوه‌های تازهٔ مقاومت مدنی است؛ نه خشونت، نه انفعال، بلکه شیوه‌هایی آرام اما مؤثر. این شکل‌های حضور، هستهٔ ابرجنبش‌های آینده‌اند. قدرت مراسم‌هایی این‌چنین در این است که حکومت نمی‌تواند معنای آن‌ها را مصادره کند؛ زیرا معنای سوگ در دل مردم شکل می‌گیرد، نه در بخشنامه‌ها. خیابان را می‌توان بست، نماد را نه. ✍🏻 در نهایت، یادبود خسرو علیکردی حامل یک پیام روشن بود: هر جا حقیقت حذف شود، مردم آن را احیا می‌کنند. هرجا یاد یک انسان شریف سرکوب شود، جمعی از شهروندان آن یاد را بازمی‌گردانند. مراسم امروز صرفاً بزرگداشت یک وکیل نبود؛ بزرگداشت عزتی بود که جامعهٔ ایران قصد ندارد و نمی‌تواند از دست بدهد. در ایران امروز، سوگ فقط اندوه نیست؛ بخشی از مبارزه برای کرامت انسانی است—بخشی از سیاست خاموش اما پیوستهٔ جامعه‌ای که آرام‌آرام دارد پوست می‌اندازد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👏 87 52👌 16👍 12👎 4🕊 4
سکوت به‌مثابهٔ انرژی نهفتهٔ جامعهٔ ایران، فلسفهٔ سیاسی یک وضعیت در آستانهٔ گسست ✍🏻 بخش پنجم و مقاله پایانی جمع‌بندی تحلیل‌های پیشین درباره وضعیت سکوت و گذار در جامعه ایران. ✍🏻 سکوت طولانی جامعهٔ ایران امروز نه یک وضعیت ثابت بلکه فرآیندی رو به‌انفجار است. این سکوت که در طول چهار دهه زیر فشار سرکوب، ناامیدی و چرخهٔ بی‌اثر اصلاحات انباشته شده، را می‌توان به مفهوم «قدرت مؤخر» چارلز تیلی نسبت داد؛ قدرتی که انرژی اعتراض در لایه‌های پنهان ذخیره می‌شود و در لحظهٔ مناسب جهشی ناگهانی و غیرقابل مهار را رقم می‌زند. شرایط ایران امروز دقیقاً مصداق این نظریه است: جایی که سرکوب گسترده، بی‌اعتمادی به نهادها و خستگی عمومی مردم باعث انباشت انرژی شده که آمادهٔ انفجار در زمان و مکان مناسب است. ✍🏻 ابرجنبش‌هایی که از دل این سکوت زاده می‌شوند، صرفاً ادامهٔ اعتراضات پراکندهٔ گذشته نیستند، بلکه مرحله‌ای نوین از سازمان‌یابی اجتماعی‌اند. مطابق نظریه «فرصت‌های سیاسی» سدنی ترو، این جنبش‌ها زمانی شکل می‌گیرند که شکاف‌های ساختاری حاکمیت با انتظارات جامعه به حداکثر می‌رسد. در ایران، این شکاف به‌شدت عمیق شده است؛ شبکه‌های اجتماعی و سبک زندگی‌های جدید، به‌ویژه در نسل جوان، بستری برای شکل‌گیری جنبش‌های افقی و متصل به هم فراهم کرده‌اند که چرخه‌های سرکوب قبلی را بی‌اثر می‌کنند. ✍🏻 مانوئل کاستلز مفهوم «گسست معنایی» را مطرح کرده است؛ گسستی که وقتی رخ می‌دهد که جامعه معنای خود را از ساختار رسمی قدرت جدا می‌کند و روایت رسمی دیگر قدرتی بر زندگی مردم ندارد. در ایران امروز، این گسست عمیق و بی‌رحمانه است؛ رسانه‌های رسمی اعتبار خود را از دست داده‌اند و روایت‌های مستقل و شبکه‌های اجتماعی جایگزین شده‌اند، این دقیقاً نشان می‌دهد که فروریزی نظم قدیم دیگر فقط یک احتمال نیست بلکه روند قطعی است. ✍🏻 تدا اسکاچپول در تحلیل خود از دولت‌های ناکارآمد اشاره دارد که وقتی دولت‌ها نتوانند مشروعیت و منابع لازم برای ادارهٔ جامعه را بازتولید کنند، زمینه برای ظهور جنبش‌های اجتماعی فراگیر فراهم می‌شود. جمهوری اسلامی در شرایطی است که مشروعیتش در داخل کشور به‌شدت کاهش یافته و توان کنترل جامعه رو به تحلیل است، این امر به طور طبیعی بستر شکل‌گیری ابرجنبش‌ها را مهیا می‌سازد. ✍🏻 گیلرمو اودانل و فیلیپ شمیتر در نظریه «هسته مدنی میانجی» تأکید می‌کنند که در دوره‌های گذار، وجود نهادها و نیروهای مدنی که بتوانند انرژی اجتماعی را به زبان سیاسی ترجمه کرده و مسیر عملی برای تغییر بسازند، حیاتی است. در نبود چنین هسته‌ای، ابرجنبش‌ها ممکن است به انفجارهای احساسی و بی‌نتیجه بدل شوند. بنابراین، نیروهای گذارطلب در ایران وظیفه دارند این نقش حیاتی را ایفا کنند تا گذار اجتماعیِ پایدار و ساختاری تضمین شود. ✍🏻 جامعهٔ ایران در این مرحله از دوگانهٔ فرسودهٔ «انفعال یا انقلاب» عبور کرده و به الگویی رسیده که می‌توان آن را «گذار اجتماعیِ دیررس اما پایدار» نامید، همان الگویی که تدا اسکاچپول دربارهٔ دولت‌های فرسوده شرح می‌دهد، زمانی که ساختار قدرت نتواند منابع مشروعیت و کارآمدی را بازتولید کند حرکت‌های اجتماعی در سطح زیرپوست جامعه آغاز می‌شود و هژمونی رسمی به‌گونه‌ای آرام اما قطعی فرومی‌ریزد. ✍🏻 این وضعیت، فرصت تاریخی کم‌نظیری برای نیروهای گذارطلب فراهم کرده است. همان‌طور که گیلرمو اودانل و فیلیپ شمیتر در نظریه «هسته مدنی میانجی» می‌گویند، در دوره‌های گذار، نقش این هسته برای ترجمان انرژی اجتماعی به زبان سیاسی و فراهم کردن مسیر عملی حیاتی است. در ایران، نیروهای گذارطلب باید این نقش را ایفا کنند وگرنه ابرجنبش‌ها ممکن است به انفجارهای احساسی تبدیل شوند که دستاوردی جز بی‌ثباتی و خشونت نداشته باشند. ✍🏻 به همین دلایل، آینده ایران نه بازگشت به گذشته و نه استمرار وضع موجود است بلکه گذار است؛ گذاری که ریشه در سکوت انباشته، توان ابرجنبش‌ها، کاهش ظرفیت سرکوب، فروپاشی حمایت‌های منطقه‌ای و فرسایش مشروعیت دارد. وقتی جامعه ایران از «آستانه تجمعی» نظریه‌پردازانی چون تیلی، ترو، اسکاچپول و کاستلز عبور کند، نقطهٔ تولد دوبارهٔ سیاست و ملت فرارسیده است. سکوت امروز نه نشانه خاموشی، بلکه لحظه‌ای پیش از تولد دوبارهٔ یک ملت است. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 51 29👎 2👌 2
سکوت به‌مثابهٔ انرژی نهفتهٔ جامعهٔ ایران، فلسفهٔ سیاسیِ یک وضعیت در آستانهٔ گسست بخش چهارم: ابرجنبش‌ها و بازتعریف میدان سیاست در فضای پساتوافق و فروپاشی منطقه‌ای ✍️ فضای پسا توافق احتمالی ایران و آمریکا، نه تنها یک قرارداد سیاسی و اقتصادی نیست، بلکه بستر تحولی عمیق برای شکل‌گیری و پویایی ابرجنبش‌های اجتماعی است، توافقی که اگر واقعاً اتفاق بیفتد، فضای سیاست رسمی را تا حد زیادی باز می‌کند و لایه‌های سرکوب و انحصار سیاسی را به چالش می‌کشد، در این شرایط، جنبش‌های اجتماعی نه فقط در حاشیه بلکه در قلب فرایند گذار حضور خواهند داشت، ✍️ فروپاشی حمایت‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی، از سوریه تا لبنان و عراق و یمن، به منزله کاهش عمق استراتژیک و تضعیف شبکه‌های نیابتی و پشتیبانی ایدئولوژیک است، این فروپاشی فشارهای بیرونی را به داخل ایران معطوف می‌کند و فضای بی‌ثباتی داخلی را بیشتر می‌کند، ابرجنبش‌ها با بهره‌گیری از این خلأ، فرصت می‌یابند تا شبکه‌های مقاومت و مطالبه خود را با قدرت بیشتری سامان دهند و سطوح جدیدی از نفوذ اجتماعی و سیاسی پیدا کنند، ✍️ یکی از ویژگی‌های مهم این دوره، تغییر ماهیت میدان سیاسی است؛ میدانی که دیگر صرفاً عرصه رقابت بین نخبگان یا جناح‌های حکومتی نیست، بلکه میدان نبرد بین ساختارهای رسمی قدرت و شبکه‌های اجتماعی مقاومتی و سازمان‌های غیررسمی است، ابرجنبش‌ها با بهره‌گیری از فناوری‌های نوین ارتباطی، شبکه‌های افقی و سازماندهی منعطف، توانایی تغییر قواعد بازی را دارند و می‌توانند سیاست رسمی را از درون به چالش بکشند، ✍️ در فضای پساتوافق، امکان بازسازی روابط ایران با جهان و ورود به مسیر توسعه اقتصادی و سیاسی، اگرچه به نظر مثبت می‌آید، اما همزمان می‌تواند فضا را برای تقویت نارضایتی‌ها و مطالبات اجتماعی باز کند، زیرا انتظارات بالاتر می‌رود و مردم خواهان تغییرات ملموس و عمیق‌تر در زیست سیاسی و اجتماعی خود خواهند بود، ابرجنبش‌ها در این شرایط نقش مهمی در کانالیزه کردن و جهت‌دهی این انتظارات دارند و می‌توانند نارضایتی‌های پراکنده را به مطالبه‌های سازمان‌یافته تبدیل کنند، ✍️ این مرحله، فرصت طلایی برای اپوزیسیون گذارطلب و نیروهای اجتماعی مدنی است که با درک صحیح از این میدان، سیاست‌های نوین مشارکت و گفتمان‌سازی را پیش ببرند، زیرا اکنون بازیگرانی که تا دیروز قدرت را قبضه کرده بودند، درگیر چالش‌های مشروعیت، تقسیم قدرت و بازتعریف روابط منطقه‌ای‌اند، ابرجنبش‌ها با نفوذ در سطوح مختلف جامعه، می‌توانند به موتور محرک گذار تبدیل شوند و مسیرهای جدیدی برای گفت‌وگو، اصلاح و حتی بازسازی سیاسی باز کنند، ✍️ البته نباید این فضای شکننده را دست کم گرفت، زیرا واکنش‌های خشونت‌بار و تلاش برای سرکوب و تقسیم‌بندی جامعه همچنان ممکن است، اما تفاوت این دوره در گستردگی و عمق شبکه‌های مقاومت است که حتی اگر سرکوب شود، فروپاشی پایدار قدرت را تسریع خواهد کرد، ابرجنبش‌ها در این مرحله به نماد مقاومت غیرمتمرکز، انعطاف‌پذیر و فراگیر تبدیل خواهند شد که دیگر قابل مهار به شیوه‌های سنتی نیستند، ✍️ در نهایت، این ابرجنبش‌ها می‌توانند به عنوان ستون‌های اصلی ساختن ایران پساتوافق عمل کنند؛ کشوری که در آن ساختارهای قدرت نه از بالا، بلکه با مشارکت فعال جامعه مدنی، جنبش‌های اجتماعی و نهادهای نوین شکل می‌گیرد، ایران جدید، سرزمینی است که در آن حق حاکمیت مردم، آزادی بیان، عدالت اجتماعی و توسعه پایدار به شعارهای واقعی تبدیل می‌شود، و این دستاورد تنها با درک و حمایت از پویایی ابرجنبش‌ها میسر خواهد بود، #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 50 22👌 3👎 1🙏 1
سکوت به‌مثابهٔ انرژی نهفتهٔ جامعهٔ ایران، فلسفهٔ سیاسیِ یک وضعیت در آستانهٔ گسست بخش سوم بهار ابرجنبش‌ها؛ زمانی که انباشت تجربه به انفجار فضاهای جدید می‌رسد. ✍️ از بیرون اگر به خیابان‌های ایران نگاه کنی، شاید سکوت را با «خاموشی» اشتباه بگیری، اما همان‌طور که چارلز تیلی هشدار داده بود، جنبش‌ها در سکوت رشد می‌کنند و تنها در لحظه‌های انفجار خود را نشان می‌دهند، اکنون ایران دقیقاً در این مرحلهٔ نادیدنی بلوغ ایستاده است، ✍️ سیدنی تَرو این دوره را «پیچ‌خوردگی چرخه‌های اعتراضی» می‌نامد، زمانی که اعتراض فروکش می‌کند نه برای تسلیم، بلکه برای تغییر فرم، برای شبکه‌سازی دوباره، و برای انباشت مهارت‌هایی که موج بزرگ‌تر بعدی را ممکن می‌کند، از ۱۳۸۸ تا ۱۴۰۱، هر موج اعتراض، ستون فقرات موج بعدی را ساخت، ✍️ امروز جامعهٔ ایران در مرحله‌ای قرار دارد که می‌توان آن را «تراکم تجربه» نامید، وضعیتی که انرژی‌ها خاموش نشده‌اند، بلکه منشأهای تازه پیدا کرده‌اند، هیرشمن این لحظه را «دوره انباشت صبورانهٔ انرژی‌های سرخورده اما فعال» می‌دانست، انرژی‌هایی که نه تبخیر می‌شوند و نه می‌میرند، فقط شکل عوض می‌کنند و منتظر فرصت می‌مانند، ✍️ این فرصت نزدیک است، نشانه‌های آن نیز کم نیست، فروپاشی مشروعیت بوروکراتیک، بن‌بست راهبردی سیاست خارجی، کاهش کارآمدی ماشین تبلیغاتی، فرسایش شبکه‌های نیابتی، و مهم‌تر از همه جهش نسلی که بعد از ۱۳۸۰ آمده و نه مرعوب است و نه قابل بازگرداندن، ✍️ این نسل همان چیزی را تجسم می‌کند که مانوئل کاستلز از آن به عنوان «قدرت افقی شبکه‌ها» یاد می‌کند، جامعه‌ای که نه در خیابان بلکه در سبک زندگی، در روابط روزمره، در زیرساخت رسانه‌ای افقی و در اقتصاد کوچک، آرام اما هدفمند سازماندهی می‌شود، حکومتی که برای کنترل خیابان ساخته شده بود، اکنون با جامعه‌ای روبه‌روست که در لایه‌های زیرین مقاومت می‌کند، ✍️ نام این لحظه در نظریه جنبش‌های اجتماعی «عبور از آستانه» است، لحظه‌ای که تراکم تجربه چنان زیاد می‌شود که امکان بازگشت از آن وجود ندارد، ایران اکنون دقیقاً روی این آستانه ایستاده است، جایی که جنبش‌ها دیگر موج نیستند، بلکه «ابرجنبش»‌هایی‌ هستند که چندین حوزه از زندگی را هم‌زمان درگیر می‌کنند، ✍️ اگر کسی بپرسد «پس دوباره جنبش چه زمانی برمی‌گردد؟» پاسخ همان است که هیرشمن گفت، جنبش‌ها از تقویم پیروی نمی‌کنند، از آستانه‌ها پیروی می‌کنند، و ایران اکنون روی آستانهٔ چند ابرجنبش ایستاده، ابرجنبش‌هایی که از زنان تا اقتصاد، از سبک زندگی تا آزادی‌های مدنی، از محیط زیست تا مطالبهٔ گذار سیاسی را در بر می‌گیرند، ✍️ بهار جنبش‌های اجتماعی تاریخ ثابتی ندارد، اما نشانه‌هایش روشن‌اند، افزایش نافرمانی‌های نرم، کاهش هزینه روانی اعتراض، رشد زیرساخت اجتماعی اعتراض، هم‌پیوندی طبقاتی، و گسست عمیق نسل جدید از روایت رسمی قدرت، این‌ها همان نشانه‌هایی هستند که آینده را سمت‌وسو می‌دهند، ✍️ زمستان طولانی بود اما یخ‌هایش پایدار نبودند، زیر پوست شهر، همان چیزی رخ می‌دهد که تیلی آن را «انباشت فرصت‌های در حال شکل‌گیری» می‌نامید، لحظه‌ای که چندین حوزهٔ اجتماعی هم‌زمان شروع به حرکت می‌کنند، ✍️ امروز جنبش‌ها دیگر فقط موج نیستند، به جریان‌هایی آرام اما توقف‌ناپذیر تبدیل شده‌اند، جریان‌هایی که وقتی سدها بشکنند، راه‌های تازه‌ای می‌سازند، راه‌هایی که دیگر قابل بستن نیستند، ✍️ آینده از آنِ همان «بهار چندین ابرجنبش» است، هر که این نقطهٔ تکثیر قدرت اجتماعی را نبیند، نه امروز ایران را می‌فهمد و نه فردای آن را، #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👏 36 20👌 8👍 7
سکوت به‌مثابهٔ انرژی نهفتهٔ جامعهٔ ایران، فلسفهٔ سیاسیِ یک وضعیت در آستانهٔ گسست بخش سوم بهار ابرجنبش‌ها؛ زمانی که انباشت تجربه به انفجار فضاهای جدید می‌رسد. ✍️ از بیرون اگر به خیابان‌های ایران نگاه کنی، شاید سکوت را با «خاموشی» اشتباه بگیری، اما همان‌طور که چارلز تیلی هشدار داده بود، جنبش‌ها در سکوت رشد می‌کنند و تنها در لحظه‌های انفجار خود را نشان می‌دهند، اکنون ایران دقیقاً در این مرحلهٔ نادیدنی بلوغ ایستاده است، ✍️ سیدنی تَرو این دوره را «پیچ‌خوردگی چرخه‌های اعتراضی» می‌نامد، زمانی که اعتراض فروکش می‌کند نه برای تسلیم، بلکه برای تغییر فرم، برای شبکه‌سازی دوباره، و برای انباشت مهارت‌هایی که موج بزرگ‌تر بعدی را ممکن می‌کند، از ۱۳۸۸ تا ۱۴۰۱، هر موج اعتراض، ستون فقرات موج بعدی را ساخت، ✍️ امروز جامعهٔ ایران در مرحله‌ای قرار دارد که می‌توان آن را «تراکم تجربه» نامید، وضعیتی که انرژی‌ها خاموش نشده‌اند، بلکه منشأهای تازه پیدا کرده‌اند، هیرشمن این لحظه را «دوره انباشت صبورانهٔ انرژی‌های سرخورده اما فعال» می‌دانست، انرژی‌هایی که نه تبخیر می‌شوند و نه می‌میرند، فقط شکل عوض می‌کنند و منتظر فرصت می‌مانند، ✍️ این فرصت نزدیک است، نشانه‌های آن نیز کم نیست، فروپاشی مشروعیت بوروکراتیک، بن‌بست راهبردی سیاست خارجی، کاهش کارآمدی ماشین تبلیغاتی، فرسایش شبکه‌های نیابتی، و مهم‌تر از همه جهش نسلی که بعد از ۱۳۸۰ آمده و نه مرعوب است و نه قابل بازگرداندن، ✍️ این نسل همان چیزی را تجسم می‌کند که مانوئل کاستلز از آن به عنوان «قدرت افقی شبکه‌ها» یاد می‌کند، جامعه‌ای که نه در خیابان بلکه در سبک زندگی، در روابط روزمره، در زیرساخت رسانه‌ای افقی و در اقتصاد کوچک، آرام اما هدفمند سازماندهی می‌شود، حکومتی که برای کنترل خیابان ساخته شده بود، اکنون با جامعه‌ای روبه‌روست که در لایه‌های زیرین مقاومت می‌کند، ✍️ نام این لحظه در نظریه جنبش‌های اجتماعی «عبور از آستانه» است، لحظه‌ای که تراکم تجربه چنان زیاد می‌شود که امکان بازگشت از آن وجود ندارد، ایران اکنون دقیقاً روی این آستانه ایستاده است، جایی که جنبش‌ها دیگر موج نیستند، بلکه «ابرجنبش»‌هایی‌ هستند که چندین حوزه از زندگی را هم‌زمان درگیر می‌کنند، ✍️ اگر کسی بپرسد «پس دوباره جنبش چه زمانی برمی‌گردد؟» پاسخ همان است که هیرشمن گفت، جنبش‌ها از تقویم پیروی نمی‌کنند، از آستانه‌ها پیروی می‌کنند، و ایران اکنون روی آستانهٔ چند ابرجنبش ایستاده، ابرجنبش‌هایی که از زنان تا اقتصاد، از سبک زندگی تا آزادی‌های مدنی، از محیط زیست تا مطالبهٔ گذار سیاسی را در بر می‌گیرند، ✍️ بهار جنبش‌های اجتماعی تاریخ ثابتی ندارد، اما نشانه‌هایش روشن‌اند، افزایش نافرمانی‌های نرم، کاهش هزینه روانی اعتراض، رشد زیرساخت اجتماعی اعتراض، هم‌پیوندی طبقاتی، و گسست عمیق نسل جدید از روایت رسمی قدرت، این‌ها همان نشانه‌هایی هستند که آینده را سمت‌وسو می‌دهند، ✍️ زمستان طولانی بود اما یخ‌هایش پایدار نبودند، زیر پوست شهر، همان چیزی رخ می‌دهد که تیلی آن را «انباشت فرصت‌های در حال شکل‌گیری» می‌نامید، لحظه‌ای که چندین حوزهٔ اجتماعی هم‌زمان شروع به حرکت می‌کنند، ✍️ امروز جنبش‌ها دیگر فقط موج نیستند، به جریان‌هایی آرام اما توقف‌ناپذیر تبدیل شده‌اند، جریان‌هایی که وقتی سدها بشکنند، راه‌های تازه‌ای می‌سازند، راه‌هایی که دیگر قابل بستن نیستند، ✍️ آینده از آنِ همان «بهار چندین ابرجنبش» است، هر که این نقطهٔ تکثیر قدرت اجتماعی را نبیند، نه امروز ایران را می‌فهمد و نه فردای آن را،
显示全部...
سکوت به‌مثابه انرژی نهفتهٔ جامعهٔ ایران: فلسفهٔ سیاسی یک وضعیت در آستانهٔ گسست — بخش دوم ✍🏻 ایران امروز در وضعیت وجودی سکوت است، وضعیتی میان دو جهان: جهانی که جمهوری اسلامی نمایندهٔ آن است، با ساختارهای سخت، نهادهای ناکارآمد و روایت‌های تکراری، و جهانی که مردم در ذهن و زندگی روزمرهٔ خود ساخته‌اند، جهانی که نمی‌تواند در قالب‌های رسمی جا بگیرد. این تعلیق شکاف میان جامعه و حاکمیت را به سطحی رسانده که دیگر هیچ زبان مشترکی میان آن‌ها باقی نمانده است. سکوت مردم در این وضعیت یک رفتار نیست، یک هویت جمعی است. هویتی که مرکز ثقل مشروعیت را از ساختار رسمی به جامعه انتقال داده و نظم سیاسی را در سکوتی فرسایشی و عمیق گیر انداخته است. ✍🏻 سکوت در ایران همچنین شکل زیرزمینی سیاست است. مردم ایران سال‌هاست سیاست رسمی را کنار گذاشته‌اند و سیاست را در سطح زندگی روزمره بازیابی کرده‌اند، با نافرمانی‌های خاموش، با بی‌اعتنایی گسترده به رسانه‌های رسمی، با تحریم انتخابات، با انتقال اعتماد از نهادهای حکومتی به شبکه‌های اجتماعی و خانوادگی، با مهاجرت، با سبک زندگی متفاوت و با مقاومت‌های کوچک اما پیوسته. این مقاومت زیرپوستی مشروعیت ساختار رسمی را به‌طور مداوم می‌ساید. کشوری را نمی‌توان با سکوت مردمی اداره کرد که در دل همین سکوت سیاست خود را بیرون از چارچوب رسمی سازمان‌دهی کرده‌اند. سکوت امروز در ایران یک ضد ساختار است، شکلی از ریزش آرام اما پایدار قدرت. ✍🏻 و سرانجام، این سکوت طولانی حامل لحظه‌ای از گسست است که دیر یا زود فرا می‌رسد، لحظه‌ای که فاصلهٔ میان تجربهٔ واقعی مردم و ادعاهای ساختار سیاسی از حد تحمل عبور کند. زمانی که زندگی مردم دیگر با روایت رسمی هیچ نسبتی نداشته باشد، سکوت به فوران تبدیل می‌شود. در ایران این شکاف هر روز عمیق‌تر می‌شود، سفرهٔ مردم کوچک‌تر، مهاجرت بزرگ‌تر، امید کمتر و بی‌اعتمادی فراگیرتر. لحظهٔ گسست لحظه‌ای ناگهانی نیست، محصول انباشت همین سکوت است. وقتی فوران آغاز شود، نه قابل کنترل است و نه قابل بازگرداندن. ✍🏻 در نهایت، سکوت امروز مردم ایران نه پایان سیاست است و نه نشانهٔ تسلیم، سکوت مرحلهٔ انتقالی جامعه‌ای است که دیگر در مدار پیشین نمی‌چرخد. این سکوت زبان پنهان مردم ایران است، زبانی که می‌گوید چیزی در زیر پوست جامعه تغییر کرده و هیچ نظم سیاسی نمی‌تواند به‌سادگی به جایگاه پیشین بازگردد. سکوت آمادگی برای تولد دوبارهٔ سیاست است، لحظه‌ای که جامعه از زیر پوست زندگی روزمره سیاست را دوباره آغاز می‌کند، و این آغاز همیشه با سکوت شروع می‌شود. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
38👍 27👌 3
سکوت به‌مثابه انرژی نهفتهٔ جامعهٔ ایران: فلسفهٔ سیاسی یک وضعیت در آستانهٔ گسست — بخش اول ✍🏻 سکوت سیاسی امروز مردم ایران نه نشانهٔ رضایت است و نه نشانهٔ سازگاری با ساختار موجود، این سکوت سایهٔ گستردهٔ خستگی، سرکوب، امیدهای بربادرفته و تجربهٔ زیستهٔ بی‌اثر بودن کنش علنی است. جامعه‌ای که چهار دهه زیر فشار ایدئولوژی رسمی، بی‌پاسخ‌گویی حکومتی و تکرار دور باطل وعده‌های اصلاحی زیسته، سکوت را نه به‌عنوان انفعال بلکه به‌عنوان شکلی از حفظ انرژی انتخاب کرده است. این سکوت ساختاری از کنش پنهان است، ذخیرهٔ نیرویی که روزی یا به تغییرات بنیادی منجر می‌شود یا به گسست‌های اجتماعی‌ای که هیچ حاکمیتی توان مهار آن را ندارد. ایران امروز جامعه‌ای است که ظاهرش آرام است، اما این آرامش بیش از هر زمان دیگری به آستانهٔ فوران نزدیک شده است. ✍🏻 افزایش هزینهٔ کنش سیاسی در ایران، از بازداشت‌های بی‌قاعده تا پرونده‌سازی، اخراج از کار، محرومیت مدنی و فشار امنیتی، جامعه را وارد مرحله‌ای کرده که می‌توان آن را محاسبهٔ جمعی پنهان نامید. مردم به‌خوبی می‌بینند که مشارکت رسمی بی‌اثر شده، اعتراض خیابانی هزینه‌اش بالا رفته و نتیجهٔ کنش‌های گذشته یا مصادره شده یا با خشونت خاموش. پس سکوت را انتخاب می‌کنند، نه از سر ترس بلکه از سر عقلانیتی که می‌گوید «انرژی را برای لحظهٔ درست نگه‌دار». امروز بخش بزرگی از جامعهٔ ایران به این نتیجه رسیده که حرکت‌های پراکنده نه تغییری می‌آورد و نه ساختار را مجبور به پاسخ‌گویی می‌کند. این سکوت نشانهٔ ورود جامعه به مرحلهٔ پیشا جنبش است، مرحله‌ای که در آن انباشت انرژی از خود کنش مهم‌تر است. ✍🏻 مردم ایران هزینهٔ اعتراض را با پوست و استخوان خود پرداخت کرده‌اند، از دههٔ شصت و هفتاد تا سرکوب‌های ۸۸، ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱. نتیجهٔ این تجربهٔ تلخ سکوتی آموخته‌شده است، سکوتی که از دل یادگیری تاریخی برآمده. جامعه‌ای که بارها دیده چگونه اعتراض عمومی یا به خشونتی فاجعه‌بار ختم می‌شود یا به روایت‌های حکومتی تقلیل می‌یابد، امروز می‌فهمد که کنش باید حساب‌شده، هوشمند و زمان‌مند باشد. سکوت مردم ایران امروز نه ترس است و نه انفعال، نوعی بلوغ سیاسی است که می‌گوید «تا وقتی ابزار تغییر در دسترس نیست، انرژی را هدر نده». این سکوت نه عقب‌نشینی بلکه ذخیرهٔ خرد جمعی جامعه‌ای است که راه‌های آزموده‌شده را دیگر تکرار نمی‌کند. ✍🏻 در عمق این سکوت بار احساسی عظیمی انباشته شده است، خشم از تبعیض ساختاری، تحقیر فرهنگی، فقر روزافزون، ناامنی اقتصادی، فروپاشی اعتماد، مهاجرت فرزندان و تجربهٔ روزمرهٔ ناکارآمدی. جامعهٔ ایران این احساسات را خاموش نکرده، فقط به عمق برده است. این ذخیرهٔ احساسی هر روز سنگین‌تر می‌شود، چون هیچ روزنه‌ای برای تخلیهٔ سالم وجود ندارد. رسانه‌های رسمی بی‌اعتبار شده‌اند، نهادهای انتخاباتی تهی‌اند، دادخواهی بی‌اثر است و فضای عمومی زیر کنترل امنیتی. نتیجه آن‌که احساسات جامعه مانند آب پشت سد می‌ماند و به‌تدریج فشار را افزایش می‌دهد. در چنین وضعیتی، انفجار اجتماعی نه غیرمنتظره است و نه دور، بلکه نتیجهٔ طبیعی سال‌ها انباشت است. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
65👍 29👏 3👌 3
در پشت پرده رد دعوت تهران؛ لبنانِ آزاد یا لبنانِ در آستانه یک معامله بزرگ؟ ✍️ اینکه وزیر خارجه لبنان دعوت رسمی تهران را پس بزند، یک اتفاق عادی دیپلماتیک نیست؛ این یک «پدیده سیاسی» است. نشانه‌ای است از لرزشی که زیر پای جمهوری اسلامی افتاده؛ لرزشی که نه با شعار مهار می‌شود، نه با رزمایش پهپادی، و نه با نمایش‌های «اقتدار محور مقاومت». لبنان، که چهار دهه در نقش عمود میانی چادر منطقه‌ای ایران بازی کرد، حالا می‌گوید: نه، این‌بار به تهران نمی‌آیم؛ اگر قرار است حرفی بزنیم، آن را در زمین بی‌طرف می‌زنیم. ✍️ این اتفاق، فراتر از یک امتناع دیپلماتیک است. این یعنی برای نخستین‌بار، دولت مرکزی لبنان جرأت کرده به زبان نانوشته منطقه پاسخ دهد: «دوران اینکه ایران به‌تنهایی تعیین می‌کند چه کسی کجا بنشیند و چگونه گفتگو کند، تمام شده است.» ✍️ همزمان اسرائیل بی‌محابا دامنه حملات خود به حزب‌الله را گسترش می‌دهد. این‌بار نه فقط برای تنبیه، نه برای مهار، بلکه برای برچیدن سپر شمالی ایران. اسرائیل دارد معادله‌ای را تست می‌کند که پیام آن کاملاً روشن است: اگر حزب‌الله توان پاسخ متقابل نداشته باشد، و اگر لبنان رسماً از تهران فاصله بگیرد، آن‌وقت بازدارندگی ایران در کل منطقه سوراخ می‌شود. ✍️ پرسش درباره اینکه آیا این حملات مقدمه‌ای بر حمله مجدد به ایران است یا نه، امروز دیگر یک سناریوی «اغراق‌آمیز» نیست. اسرائیل و آمریکا به‌خوبی می‌دانند جمهوری اسلامی ضعیف‌تر از آن است که تصویر می‌کند: محور استراتژیکش از غزه تا بیروت در حالت نیمه‌فروپاشی است؛ روسیه سرگرم جنگ اوکراین است؛ و چین از حکومتی که حتی اقتصاد داخلی‌اش را کنترل نمی‌کند، فاصله گرفته است. در چنین وضعیتی، شکل‌گیری یک جبهه شمالی بی‌دفاع برای ایران به معنای باز شدن دالانی است که می‌تواند امنیت ملی‌اش را آسیب‌پذیر کند. ✍️ لبنان حس کرده عصر تازه‌ای آغاز شده؛ عصری که دولت‌ها می‌خواهند خودشان تصمیم بگیرند، نه از طریق نیابتی‌ها. اما تهران هنوز در نقشه‌ای زندگی می‌کند که فکر می‌کند با چند نیروی نیابتی فرسوده می‌تواند به منطقه شکل بدهد. بیروت دارد از نقش «تابع» خارج می‌شود، اما تهران هنوز خود را «فاعل» می‌پندارد. این شکاف، بزرگ‌ترین شکست نرم‌قدرت جمهوری اسلامی طی دو دهه اخیر است. ✍️ حملات اسرائیل به حزب‌الله می‌تواند مقدمه حملات محدود به ایران باشد؛ نه لزوماً جنگی گسترده، بلکه ضربه‌های محدود و هدفمند برای تغییر رفتار. وقتی حزب‌الله زیر فشار است، لبنان در حال فاصله‌گذاری رسمی است، عراق در مسیر احیای دولت مرکزی است و یمن به‌واسطه توافقات منطقه‌ای آرام‌تر شده، ایران نخستین‌بار طی سال‌هاست که بدون کمربند امنیتی مانده است. و این برای طراحان امنیتی تل‌آویو و واشنگتن یک فرصت طلایی است. ✍️ لبنان با رد دعوت تهران، در واقع گفت: «نمی‌خواهم بخشی از معادله‌ای باشم که ممکن است دوباره منطقه را به جنگ بکشاند.» این یعنی نیابتی‌های ایران دیگر نمی‌خواهند نیابتی بمانند. کشورهایی که زیر فشار فروپاشی اقتصادی‌اند نمی‌توانند نقش پیاده‌نظام ژئوپلیتیک تهران را بازی کنند. ایران این را دیر فهمیده است. ✍️ این تازه آغاز ماجراست. رد دعوت وزیر خارجه لبنان تنها یک علامت بود. بازی منطقه‌ای در مرحله‌ای قرار گرفته که دولت‌ها می‌فهمند هزینه پیوند با تهران از هزینه فاصله گرفتن از آن بیشتر شده است. لبنان فهمید. عراق در حال فهمیدن است. سوریه هم که یک سال است از رژیم بشار اسد خلاص و تهران از آنجا بیرون رانده شده است . اما ایران؟ همچنان در رویای پیرامون مطیع زندگی می‌کند، در حالی که پیرامون دارد یکی‌یکی از آن اعلام استقلال می‌کند. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 98 45👏 10👎 2👌 2🕊 2🙏 1
هزینه سکوت: وقتی هشدار کارشناسان جرم انگاشته شود. در دفاع از اسماعیل کهرم ✍️ وقتی یک حکومت به جایی می‌رسد که حتی جمله‌ای ساده و خجالت‌زده درباره آلودگی هوا را «جرم» تلقی می‌کند، مشکل نه از طبیعت است و نه از فعال محیط‌زیست؛ مشکل از ساختاری است که حقیقت را خطرناک‌تر از هر موشکی می‌بیند. اسماعیل کهرم فقط یک حقیقت عریان را بیان کرد: هزینه چند موشک می‌تواند جان میلیون‌ها نفر را از هوای سمی نجات دهد. همین. نه تحریک بود، نه توهین، نه دعوت به شورش. فقط یک محاسبه ساده ریاضی و یک آهِ از سر دلسوزی. ✍️ اما ظاهراً در جمهوری اسلامی، حقیقت اگر بوی نقد بدهد، از مواد رادیواکتیو هم خطرناک‌تر است. ✍️ اینکه قوه قضاییه علیه یک کارشناس محیط‌زیست اعلام جرم می‌کند، نه دفاع از «امنیت ملی» است و نه حمایت از «حیثیت نظام»؛ دفاع از یک اولویت‌گذاری معیوب است که سال‌هاست جان مردم را قربانی کرده: موشک‌ها مقدس‌اند، خاک و هوا و آبِ این کشور نه. ✍️ جرم کهرم این بود که آلودگی هوا را «امنیت ملی» تعریف نکرد، وگرنه همه می‌دانند هوایی که میلیون‌ها تهرانی را بیمار می‌کند، امنیت بیشتری را تهدید می‌کند تا هر منتقد پیر و آزرده‌ای. ✍️ از آن عجیب‌تر، اعلام جرم علیه رسانه‌ای است که صرفاً تریبون گفت‌وگو بوده. یعنی حتی «پرسیدن» هم جرم است؛ حتی «گفت‌وگو» هم جرم است؛ یعنی آن‌قدر از حقیقت هراس دارند که صدا را همراه با گوینده حذف می‌کنند. ✍️ اگر قرار باشد کسی محاکمه شود، آنهایی‌اند که دهه‌هاست مازوت می‌سوزانند، طبیعت را غارت می‌کنند، سدهای بی‌منطق می‌سازند، و آلودگی را بر گرده مردم بار می‌کنند. نه متخصصی که با شرافت علمی‌اش ایستاد و گفت: «این راه غلط است.» ✍️ در کشوری که فعال محیط‌زیست زندانی و متهم می‌شود، اما آلودگی و خشکسالی و فرسایش خاک هر روز تشدید می‌شود، چه کسی هنوز شک دارد که مشکل از طبیعت نیست، از مدیریت است؟ ✍️ دفاع از اسماعیل کهرم، دفاع از یک فرد نیست؛ دفاع از حق مردم برای نفس کشیدن است؛ دفاع از عقل سلیم در برابر یک ساختار لجوج و سنگی که نقد را دشمنی می‌خواند. ✍️ کسی که برای نجات هوا متهم می‌شود، بی‌گناه‌ترین متهم این سرزمین است. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
108👍 71👏 4👌 4🕊 1
✍️ نقدی بر گزاره ناعادلانه دکتر سریع‌القلم درباره «حذف فرزندان طبقات پایین از حکمرانی» ✍️ سخن اخیر دکتر محمود سریع‌القلم ــ که با زبانی آرام اما با محتوایی بی‌رحمانه، «ناداری» را مترادف «نالایقی برای حکمرانی» معرفی می‌کند ــ نه لغزش لحظه‌ای، که محصول یک جهان‌بینی طبقاتی است؛ جهان‌بینی‌ای که فقر را نه پیامد ساختارهای ظالمانه، که یک نقص ژنتیک اجتماعی می‌بیند. این همان لحظه‌ای است که نظریه سیاسی، جامه‌ی اخلاق را از تن درمی‌آورد و به ابزاری برای توجیه حذف بخش عظیمی از ملت تبدیل می‌شود. ✍️ این گزاره که فرزندان خانواده‌های فقیر «شایسته حکمرانی نیستند»، نه تنها علمی نیست، که بازتولید نسخه‌ی پالایش‌شده همان نگاه اشرافی قدیم است؛ گویی فقر یک «برچسب دائمیِ ناتوانی» است. اما اگر این منطق درست بود، سقراطِ فرزند سنگ‌تراش، لنینِ فرزند خانواده متوسطِ فرسوده، گاندیِ برخاسته از دل رنج، ماندلای چوپان‌سال‌های کودکی، یا لینکلنِ زاده کلبه چوبی، هرگز نباید وارد جهان سیاست می‌شدند. تاریخ، بزرگ‌ترین سند علیه این ادعاست: فهم رنج، قدرت‌آفرین‌تر از وراثتِ ثروت است. ✍️ مشکل دیدگاه سریع‌القلم این است که به‌جای نقد ساختارهایی که فقر تولید می‌کنند، خود فقر را بهانه‌ی حذف سیاسی می‌سازد. این نگاه، نه نخبه‌گرایی، بلکه «فقرستیزی سیاسی» است؛ نوعی مهندسی اجتماعی که به‌جای اصلاح موانع، قربانی را حذف می‌کند. او برای توجیه این حذف، به زبان آرام تکنوکراتیک پناه می‌برد، اما محتوای سخن، همان مضمون سختِ تبعیض است: «نبود امکانات، نشانه ضعف ذاتی است.» ✍️ این روایت اما با واقعیت جهان مدرن در تناقض است. در بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته، فرزندان طبقات پایین نه تنها وارد سیاست و مدیریت می‌شوند، بلکه از کارآمدترین مدیران‌اند؛ چون محصول رنج‌اند نه رانت. در این کشورها، فقر مانع نیست، بلکه محرّک است. اما در نسخه‌ی سریع‌القلم، فقر جرم است و مجازاتش حذف از آینده. چنین برداشتی، همان سیاست معکوسی است که به جای توزیع قدرت، انحصار آن را تجویز می‌کند. ✍️ این‌جا نقد ما به او سیاسی نیست، اخلاقی است. جامعه، شرکت سهامی نیست که مدیرعاملش از شمال شهر انتخاب شود. ملت ترکیبی از دردها، امیدها، و تجربه‌های زیسته است. حذف هر طبقه از مشارکت سیاسی یعنی حذف بخشی از حافظه جمعی. طبقات پایین تنها «مسئله سیاسی» نیستند؛ صاحبان اصلی نیاز به سیاست‌اند. حکمرانی بدون آنان، حکمرانی بدون واقعیت است؛ آینده‌ای که در آن واژه عدالت فقط تزئینی در سخنرانی‌های مدیریتی باقی می‌ماند. ✍️ از همین‌جاست که ادعای سریع‌القلم نه تحلیل، که نسخه‌ای خطرناک می‌شود. اگر چنین تفکری در جامعه‌ای بحران‌زده مثل ایران رواج یابد، نتیجه‌اش شکل‌گیری یک اشرافیت سیاسی جدید، تعمیق شکاف طبقاتی و حذف کامل عدالت از فرایند تصمیم‌گیری است. جامعه‌ای که فقرا را از سیاست حذف کند، دیر یا زود در سیاست حذف خواهد شد. آینده، از آنِ کسانی است که رنج را می‌شناسند؛ نه کسانی که از پنجره برج‌های شیشه‌ای درباره «کیفیت حکمرانی» درس اخلاق می‌دهند. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 87 36👎 15👏 15👌 1
بحران سه جزیره و آخرین نفس‌های سیاست خارجی ایدئولوژیک. چگونه جمهوری اسلامی ایران را تا آستانه از دست دادن سه جزیره کشانده؟ خطر فروپاشی ژئوپلیتیک ✍️ بیانیه اخیر شورای همکاری خلیج فارس، که برای نخستین بار با صراحت تهدید به ارجاع پرونده سه جزیره به دیوان دادگستری بین‌المللی می‌کند، نه یک اخطار معمولی بلکه خطرناک‌ترین سیگنال ژئوپلیتیک علیه حاکمیت ملی ایران طی پنجاه سال گذشته است، این بیانیه ادامه یک بحث تاریخی نیست، بلکه محصول دگرگونی بی‌سابقه‌ای در توازن منطقه‌ای است و اکنون مستقیماً متوجه تهران شده است. ✍️ امروز، چین، روسیه، اروپا و آمریکا، یعنی همان قدرت‌هایی که در بسیاری مسائل با یکدیگر اختلاف دارند، برای نخستین بار پشت یک بیانیه منطقه‌ای علیه ایران ایستاده‌اند، این همگرایی نه تصادفی است و نه تاکتیکی، بلکه نتیجه سقوط اعتباری و ژئوپلیتیک جمهوری اسلامی در منطقه و جهان است، از دست رفتن مشروعیت منطقه‌ای ایران اکنون دارد به پرونده‌های حقوقی تبدیل می‌شود. ✍️ خطر اصلی این بیانیه از آن جهت است که شورای همکاری صریحاً اعلام کرده اگر ایران همراهی نکند، پرونده را به دادگاه بین‌المللی خواهد برد، و اگر در آن‌جا رأیی هرچند محدود یا تفسیری به دست آورند، قدم بعدی روشن است، ارجاع به شورای امنیت با درخواست اقدام اجرایی، در شرایط کنونی که اجماع جهانی علیه ایران بی‌سابقه است، چنین روندی می‌تواند به مشروعیت‌زدایی از حاکمیت ایران بر سه جزیره منجر شود، همان نقطه‌ای که پنج دهه دیپلماسی ایران همواره تلاش کرده بود از آن فاصله بگیرد اما اکنون جمهوری اسلامی خود کشور را به لبه پرتگاه رسانده است. ✍️ مسئله سه جزیره تنها اختلافی تاریخی نیست، سنگ بنای تمامیت ارضی ایران است، اما جمهوری اسلامی با مجموعه‌ای از سیاست‌های ویرانگر، ایران را در ضعیف‌ترین وضعیت پنجاه سال گذشته قرار داده است، دشمن‌سازی دائمی با همسایگان، نابودی اقتصاد ملی، وابستگی نامتوازن به روسیه و چین، فقدان دیپلماسی حرفه‌ای، انزوای منطقه‌ای، تضعیف بودجه دفاعی، جنگ‌افروزی نیابتی، از دست دادن مشروعیت بین‌المللی، بی‌اعتبارسازی معاهدات و نبود یک استراتژی ملی برای خلیج فارس، همگی محصول یک ایدئولوژی‌اند نه سوءمدیریت ساده، ایدئولوژی‌ای که کشور را از درون تهی کرده و اقتدار ملی را به مخروبه تبدیل کرده است. ✍️ سه جزیره تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی تنها بخشی از خاک ایران نیستند، بلکه گلوگاه ژئوپلیتیک خلیج فارس‌اند، تضعیف مشروعیت ایران در این پرونده یعنی کاهش موقعیت ایران در آبراهه‌های حیاتی، از دست رفتن نقش ایران در امنیت انرژی، باز شدن مسیر محدودسازی حضور ایران در خلیج فارس، و در نهایت ایجاد نوعی نرمش اجباری برای پذیرش امتیازات تلخ‌تر، این پرونده نه فقط حقوقی است و نه فقط سیاسی، بلکه مقدمه یک محاصره ژئوپلیتیک بالقوه است. ✍️ در حقوق بین‌الملل زمان عامل کلیدی در شکل‌گیری عرف است، وقتی هجده کشور عربی با حمایت چهار قدرت جهانی یک ادعا را دائماً تکرار کنند، این ادعا به زمینه حقوقی تبدیل می‌شود، جمهوری اسلامی با چهار دهه انفعال و بدسیاستی این بستر را تقدیم کرده است، تا دیروز امارات تنها بود، امروز شورای همکاری متحد است، فردا ممکن است رأیی مشورتی از یک دادگاه بین‌المللی صادر شود که نقش مبنای اقدام پیدا کند، و این همان مسیری است که می‌تواند به شورای امنیت ختم شود. ✍️ مقصر مردم نیستند، بلکه حکومتی است که امنیت ملی را قربانی بقای خود کرده است، ایران کشوری با تاریخ هزارساله و هویت سرزمینی عمیق است، اما نظامی که اولویتش نه امنیت ملی بلکه حفظ قدرت و صدور بحران است، هرگز نمی‌تواند از خطوط استراتژیک کشور دفاع کند، حکومتی که قادر به کنترل قیمت ارز نیست چگونه می‌خواهد از مهم‌ترین دارایی‌های ژئوپلیتیک کشور محافظت کند، حکومتی که حتی متحدانش در اولین فرصت پشتش را خالی می‌کنند چگونه انتظار دارد جهان ادعاهایش درباره اقتدار منطقه‌ای را باور کند؟ ✍️ اکنون ایران در موقعیتی ایستاده که هرگز نباید در آن می‌ایستاد، بیانیه شورای همکاری آغاز یک روند رسمی برای به چالش کشیدن مالکیت تاریخی ایران است و این نتیجه مستقیم سیاست‌های جمهوری اسلامی است، سیاست‌هایی که ایران را در منطقه تنها کرد، قدرت‌های بزرگ را علیه ایران همسو کرد و ستون‌های امنیت ملی کشور را تخریب نمود، اگر ایران نتواند دیپلماسی فعال، حرفه‌ای و ملی را جایگزین دیپلماسی ایدئولوژیک کند، تهدید حقوقی امروز می‌تواند فردا به تهدید امنیتی تبدیل شود، و تاریخ هرگز نخواهد بخشید که چگونه یک نظام ایدئولوژیک میراث چند هزار ساله یک ملت را به لبه پرتگاه رساند. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
87👍 66👌 5👏 2👎 1🙏 1🤝 1
جنبش دانشجویی، مکثی پیش از پرش، بازگشت بزرگ نزدیک است دانشگاه در آستانۀ بیداری، سکوتی که قرار است ایران را بلرزاند، آتشی زیر خاکستر که پس از ۱۶ آذر تازه روشن می‌شود ✍️ ۱۶ آذر گذشت، اما آنچه از آن باقی ماند نه گرامیداشت خاطره‌ای کهنه، بلکه پرسشی دردناک بود، جنبش دانشجویی کجاست؟ نسل دانشگاهی ایران روزی پیش‌قراول تغییر بود، موتور کوچکِ پرسش و جسارت که موتور بزرگ جامعه را تکان می‌داد، اما امروز نه اینکه سکوت کرده باشد، بلکه در میان سال‌هایی از سرکوب، ناامنی، یأس مدیریتی و مهاجرت کمرشکن استعدادها گویا فروخورده شده است، فروخورده اما نه خاموش، بلکه شبیه آتشی زیر خاکستر که تنها به یک وزش درست نیاز دارد تا نظم پوسیده را دوباره بسوزاند. ✍️ راستش را بخواهیم، چند سالی است که دانشگاه، این آزمایشگاه تاریخی اعتراض، نقش پیشتازی خود را از دست داده است، نه به این دلیل که دانشجو بی‌اعتنا شده، نه به این دلیل که سیاست مرده، بلکه به این دلیل ساده و تلخ که ساختار از هر طرف دیوار کشید، دیوار امنیتی، دیوار معیشتی، دیوار ترس، دیوار بی‌افقی، اما حقیقت همیشه راهی برای نشتی پیدا می‌کند و امروز نشتی امید از شکاف‌های همین دیوارها بیرون زده است. ✍️ ما در آستانۀ دورانی تازه‌ایم، دورانی که در آن حتی قدرت هم فهمیده ثبات با سرکوب باقی نمی‌ماند، دورانی که در آن اعتراضات ۱۳۸۸، ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و خیزش ۱۴۰۱ یک حقیقت را فریاد زدند، گسل‌های جامعه فعال‌اند، توده خاموش نیست، ایران در آستانۀ تغییرات بزرگ است، نه لزوماً انفجاری، اما حتماً دگرگون‌ساز، و در چنین بزنگاهی پرسش بزرگ این است، جایگاه جنبش دانشجویی کجاست؟ ✍️ دانشگاه اگرچه در سال‌های اخیر عقب نشسته، اما هرگز حذف نشده است، در ایران هر چرخه تحول سیاسی، هر تکان واقعی، دیر یا زود به دانشگاه بازمی‌گردد، چرا؟ چون دانشگاه یگانه جایی است که هم انباشت نارضایتی دارد، هم انباشت آگاهی، جایی که بحران‌های اقتصادی و اجتماعی بیشترین فشار را بر جوان‌ترین و آینده‌دارترین قشر وارد می‌کند، جایی که هر دانشکده یک جهان‌بینی نیمه‌پخته اما انفجاری در دل خود پنهان کرده، جایی که اگر قرار است چیزی زاده شود از دل همین شکاف‌ها و همین عطش‌ها زاده می‌شود. ✍️ جنبش دانشجویی امروز شاید آرام است، اما آرامش امروز بیشتر شبیه مکث قبل از پرش است، شبیه آن لحظه‌ای که شناگر نفسش را کاملاً خالی می‌کند تا جهش بعدی‌اش قوی‌تر باشد، جامعه ایران دوباره در حال جوشش است و این بار جنبش دانشجویی اگر بخواهد می‌تواند نقشی جدید و متفاوت بازی کند، نه با الگوهای دهه هفتاد و هشتاد، بلکه با الگوهای شبکه‌ای، خلاق، نامتمرکز و مبتنی بر همبستگی‌های تازه. ✍️ آینده به دانشجویانی تعلق دارد که در حال حاضر بی‌صدا اما عمیق فکر می‌کنند، کسانی که نه به توهم اصلاحات از بالا دل بسته‌اند و نه به خیال ویرانی یک‌شبه، بلکه به گذار فکر می‌کنند، گذار نرم، گذار عقلانی، گذار انسانی، و این نسل حتی اگر به زبان نیاورد می‌داند که گذار بدون حضور دانشگاه ناقص است. ✍️ ۱۶ آذر امسال تنها یک نماد نیست، یک یادآوری است، یادآوری اینکه دانشگاه در ایران همیشه زودتر از بقیه جامعه بو می‌کشد که کدام دوران در حال پایان است و کدام دوران در آستانۀ آغاز، امروز هم پایان یک دوران و آغاز دورانی تازه در هوا پخش است و دانشجویان اگر اراده کنند دوباره می‌توانند آن پیشتازان جسور و بداهه‌پردازی باشند که نه فقط شعار می‌دهند، بلکه افق می‌سازند. ✍️ دوران پیش‌رو دوران نویسندگان نوپا، تحلیل‌گران جوان، برنامه‌سازان جسور و خیالبافانی است که خیال‌شان از واقعیت جلوتر است، آینده از آنِ کسانی است که هنوز می‌توانند رؤیا ببینند، دانشگاه اگر دوباره رؤیا ببیند خیابان هم بیدار خواهد شد و سیاست نیز از تکرار فرسوده خود رها خواهد شد. ✍️ جنبش دانشجویی این سال‌ها کم‌فریاد بوده، اما هرگز کم‌زنده نبوده است، و ایرانِ رو به گذار دیر یا زود به پیشتازی همین نسل نیازمند خواهد شد، آن روز که برسد این سکوت چندساله نه نشانه ضعف، که نشانه عمق خواهد بود، عمقی که از دلش تکان‌های بزرگ بیرون می‌آید. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 57 29👏 5🙏 3👌 2