21 839
订阅者
-1624 小时
-987 天
-47730 天
帖子存档
照片不可用
.
غزلی از خاتم الشعرای خراسان :
حسن خویش از روی خوبان آشکارا کردهای
پس به چشم عاشقان آن را تماشا کردهای
ز آب و گل عکس جمال خویشتن بنمودهای
شمع گل رخسار و ماه سرو بالا کردهای
جرعهای از جام عشق خود به خاک افشاندهای
ذوفنون عقل را مجنون و شیدا کردهای
گرچه معشوقی لباس عاشقی پوشیدهای
آنگه از خود جلوهای بر خود تمنا کردهای
بر رخ از زلف سیه مشکین سلاسل بستهای
عالمی را بسته زنجیر سودا کردهای
موکب حسنت نگنجد در زمین و آسمان
در حریم سینه حیرانم که چون جا کردهای
میکنی جامی گم اندر عشق اسم و رسم خویش
آفرین بادا بر این رسمی که پیدا کردهای
#حضرت_جامی
@asharmolana_jan
❤ 8
1 34625
۵
تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر!
آن خدای پیش از این را باد برد
نام او راهم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی نقش روی آب بود
می توانم بعد از این با این خدا
دوست باشم دوست، پاک و بی ریا
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد
می توان در باره ی گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره صد هزاران راز گفت
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند
می توان مثل علف ها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد
می توان در باره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا:
پیشاز اینها فکر میکردم خدا...
قیصر امینپور@asharmolana_jan
❤ 6🔥 3
1 25362
۴
تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر
در میان راه، در یک روستا
خانه ای دیدیم، خوب و آشنا
زود پرسیدم: پدر! اینجا کجاست؟
گفت: اینجا، خانه ی خوب خداست!
گفت: اینجا میشود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند
با وضویی دست و رویی تازه کرد
با دل خود، گفتگویی تازه کرد
گفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست؟ اینجا در زمین؟
گفت :آری خانه ی او بی ریاست
فرش هایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
خشم، نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است
دوستی را دوست معنی می دهد
قهر هم با دوست معنی می دهد
هیچ کس با دشمن خود قهر نیست
قهر او هم یک نشان از دوستی است
قیصر امینپور@asharmolana_jan
❤ 6
94880
۳
با همین قصه دلم مشغول بود
خواب هایم خواب دیو و غول بود
خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله های سرکشم
در دهان اژدهایی خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین
محو می شد نعره هایم بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا...
نیت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود ..
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
تلخ، مثل خنده ای بی حوصله
سخت، مثل حل صد ها مسئله
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
قیصر امینپور@asharmolana_jan
❤ 4
98860
۲
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویربود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین
بود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
... هر چه می پرسیدم از خود از خدا
از زمین از آسمان از ابرها
زود می گفتند: این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست
هر چه می پرسی جوابش آتش است
آب اگر خوردی جوابش آتش است
تا ببندی چشم کورت می کند
تا شدی نزدیک دورت می کند
کج گشودی دست، سنگت می کند
کج نهادی پای لنگت می کند
تا خطا کردی عذابت می دهد
در میان آتش آبت می کند
قیصر امینپور@asharmolana_jan
❤ 6❤🔥 2
83278
۱
پیش از اینها فکر می کردم خدا
خانه ای دارد کنار ابر ها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس، خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او کهکشان
رعد و برق شب طنین خنده اش
سیل و طوفان نعره ی توفنده اش
دکمه ی پیراهن او، آفتاب
برق تیر و خنجر او، ماهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست
قیصر امینپور@asharmolana_jan
❤ 9
91851
#۱
پیش از اینها فکر می کردم خدا
خانه ای دارد کنار ابر ها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس، خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او کهکشان
رعد و برق شب طنین خنده اش
سیل و طوفان نعره ی توفنده اش
دکمه ی پیراهن او، آفتاب
برق تیر و خنجر او، ماهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست
قیصر امینپور
100
.
حَسۡبِيَ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُۖ وَهُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ
الله مرا کافی است، معبودی جز او نیست، بر او توکل کردم و او پروردگار عرش بزرگ است.
@asharmolana_jan🍃
❤ 19
1 07640
照片不可用
ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم
چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را
#مولانا
❤ 7
1 25350
،
اونجا که مولانا میگه:
تو مرا جان بقایی که دهی جام حیاتم
تو مرا گنج عطایی که نهی نام فقیرم
@asharmolana_jan🤍
❤ 14
1 15060
照片不可用
.
هر که آمد در نم آباد جهان چون گردباد روزگاری خاک خورد، آخر بخود پیچید و رفت ...صائب_تبریزی @asharmolana_jan
❤🔥 4❤ 2
1 19320
پای یک مسجد متروک بنای ده ماست
نوتر از منظره ها مقبره های ده ماست
خانه هامان گلی و پنجره هامان بسته
فقط این مسجد متروکه نمای ده ماست
کدخدای ده ما هرچه بگوید حق است
کدخدای ده ما نیست خدای ده ماست
کدخدا را چو خدا قبله حاجت کردیم
کدخدایی و خدایی که بلای ده ماست
ما از این زندگی آخر به خدا خسته شدیم
این صدا مختص من نیست صدای ده ماست
خاک نفرین شده ها مرکز طاعون زده ها
تخم آفت زدگی در گل و لای ده ماست
پدرم از ده بالا که غروب آمد گفت
هرچه بد بختی و درد است برای ده ماست
آی چوپان جوان خسته نباشی بنواز
فقط این نی لبکت لطف و صفای ده ماست
محمد رضا یعقوبی@asharmolana_jan
❤ 13💯 2
1 28342
.
هر که از ساقیِ عشق ِ تو چو
من باده گرفت
بی خود و
بی خرد و
بی خبر و حیران شد ...
#شیخ_عطار
@asharmolana_jan
❤ 7❤🔥 4
1 35331
照片不可用
.
و باز هم حضرت بیدل :
اندیشهای که در چه خیال اوفتادهای
مجبور مرگ و دعوی مختار زیستن … !
@asharmolana_jan
❤ 6❤🔥 5
1 29320
.
چو بشنوی سخنِ اهلِ دل، مگو که خطاست
سخنشناس نهای، جان من! خطا این جاست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید
تبارک الله ازین فتنهها که در سرِ ماست
در اندرونِ منِ خستهدل ندانم کیست!
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد، کجایی ای مطرب؟
بنال، هان که از این پرده، کارِ ما به نواست
مرا به کارِ جهان هرگز التفات نبود
رخِ تو در نظرِ من چنین خوشش آراست
نخفتهام ز خیالی که میپزد دلِ من
خمارِ صد شبه دارم شرابخانه کجاست؟
چنین که صومعه آلوده شد ز خونِ دلم
گَرَم به باده بشویید، حق به دستِ شماست
از آن به دیرِ مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد، همیشه در دلِ ماست
چه ساز بود که در پرده میزد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پُر ز هواست
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضایِ سینهٔ حافظ هنوز پر ز صداست
#حافظ
@asharmolana_jan
❤ 6
1 14410
Repost from TgId: 2630845077
照片不可用
چیزی نمانده که قلبم بترکد.
امّا خودم را خاموش احساس می کنم؛
بی صدا ، همچون گور. اگر دهانم را باز کنم،
همه چیز می پرد..
نامه از آلبر کامو به ماریا کاسارس@qomarbaz_0
😢 1
4700
照片不可用
.
بیدل من از وجود و عدم کردم انتخاب
بیاختیار مردن و ناچار زیستن …
#حضرت_بیدل
@asharmolana_jan
❤ 8😢 4
1 18312
.
لالهرخا سمنبرا سروِ روان کیستی؟
سنگدلا ستمگرا آفتِ جانِ کیستی؟
تیرقدی، کمانکشی، زُهرهرُخی و مهوشی
جانت فدا که بس خوشی، جان و جهانِ کیستی؟
از گُل سرخ رستهای، نرگس دسته بستهای
نرخِ شکر شکستهای، پستهدهانِ کیستی؟
ای تو به دلبری سَمَر، شیفتهٔ رُخَت قَمَر
بسته به کوه بر کمر، مویمیانِ کیستی؟
دامنهاده میروی، مست ز باده میروی
مشتگشاده میروی، سختکمانِ کیستی؟
شهد و شکر، لبانِ تو، جمله جهان، از آنِ تو
در عجبم به جانِ تو، تا خود از آنِ کیستی؟
#خاقانی
@asharmolana_jan
❤ 10
1 24023
