اشــعار مــولانــا✨🤍

. سختی‌ها فانی‌اند و گذرا و سرسختان باقے در نبرد بین انسان هاے سخت و روزهاے سخت اےن انسان هاے سخت هستند که می‌مانند، نه روزهاے سخت... 👤 شڪسپیر @asharmolana_jan

ای دل تو به اسرار معما نرسی در نکته زیرکان دانا نرسی اینجا به می لعل بهشتی می‌ساز کانجا که بهشت است رسی یا نرسی

خیام

@asharmolana_jan

_ ای عشق تو با وجود هم تنگ در راه تو کفر و دین به یک رنگ بی روی تو کعبه‌ها خرابات بی نام تو نامها همه ننگ در عشق تو هر که نیست قلاش دور است به صد هزار فرسنگ قلاشان را درین ولایت از دار همی کنند آونگ عشقت به ترازوی قیامت دو کون نسخت نیم جو سنگ قرابهٔ ننگ و شیشهٔ نام افتاد و شکست بر سر سنگ زنار مغانه بر میان بند وانگه به کلیسیا کن آهنگ مردانه درآی کاندرین راه نه بوی همی خرند و نه رنگ راهی است دراز و عمر کوتاه باری است گران و مرکبی لنگ کلی ز سر وجود برخیز افتاده مباش بر در تنگ می‌دان به یقین که در دو عالم در راه تو نیست جز تو خرسنگ برخیز ز راه خود چو عطار تا بازرهی ز صلح و از جنگ #شیخ_عطار_نیشابوری @asharmolana_jan

❤️‍🩹🎧

. خراب‌تر ز دلِ من غمِ تو جای نیافت که ساخت در دلِ تنگم قرارگاه نزول … #حافظ @asharmolana_jan

بر قطره های چین جبین آستین گذاشت خندید و بار هستی ما را زمین گذاشت تقدیر را به کافر و مومن سپرد و رفت بین دو قوم گم شده دیوار چین گذاشت آسان نبود تا که خطابش کنیم : حق جای حروف اسم خودش ، نقطه چین گذاشت بر سقف این جهنم افسرده ی عبوس نقاشی عریض بهشت برین گذاشت کم کم اضافه کرد صفت های مرده را تفضیل داد،پشت صفتها ،"ترین "گذاشت از بام عشق بر دل آدم نزول کرد پا را در آستانه ی میدان مین گذاشت مارا رها نکرد به حال خود از ازل دنیا مدار بسته شد و دوربین گذاشت

عبدالجبار کاکایی

@asharmolana_jan

❤️‍🩹🎧

. خورشید رخت ملک جهان می‌بخشد دُرّ سخنت گنج نهان می‌بخشد صد جان یابم از غم عشقت هر روز گویی که غم عشق تو جان می‌بخشد #شیخ_عطار @asharmolana_jan

. ای مرغ آسمانی آمد گه پریدن وی آهوی معانی آمد گه چریدن ای عاشق جریده بر عاشقان گزیده بگذر ز آفریده بنگر در آفریدن #مولانا_جان @asharmolana_jan

مسلمانان مسلمانان مرا جانی است سودایی چو طوفان بر سرم بارد از این سودا ز بالایی مسلمانان مسلمانان به هر روزی یکی شوری به کوی لولیان افتد از آن لولی سرنایی مسلمانان مسلمانان ز جان پرسید کای سابق ورای طور اندیشه حریفان را چه می‌پایی مسلمانان مسلمانان بشویید از دل من دست کز این اندیشه دادم دل به دست موج دریایی مسلمانان مسلمانان خبر آن کارفرما را که سخت از کار رفتم من مرا کاری بفرمایی مسلمانان مسلمانان امانت دست من گیرید که مستم ره نمی‌دانم بدان معشوق زیبایی مسلمانان مسلمانان به کوی او سپاریدم بر آن خاکم بخسپانید زان خاک است بینایی مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم که نبود شرط در جمعی شکر خوردن به تنهایی بیا ای شمس تبریزی که بر دست این سخن بیزی به غیر تو نمی‌باید توی آنک همی‌بایی

مولانا

@asharmolana_jan

مسلمانان مسلمانان مرا جانی است سودایی چو طوفان بر سرم بارد از این سودا ز بالایی مسلمانان مسلمانان به هر روزی یکی شوری به کوی لولیان افتد از آن لولی سرنایی مسلمانان مسلمانان ز جان پرسید کای سابق ورای طور اندیشه حریفان را چه می‌پایی مسلمانان مسلمانان بشویید از دل من دست کز این اندیشه دادم دل به دست موج دریایی مسلمانان مسلمانان خبر آن کارفرما را که سخت از کار رفتم من مرا کاری بفرمایی مسلمانان مسلمانان امانت دست من گیرید که مستم ره نمی‌دانم بدان معشوق زیبایی مسلمانان مسلمانان به کوی او سپاریدم بر آن خاکم بخسپانید زان خاک است بینایی مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم که نبود شرط در جمعی شکر خوردن به تنهایی بیا ای شمس تبریزی که بر دست این سخن بیزی به غیر تو نمی‌باید توی آنک همی‌بایی

مولانا

سوالی دارم از اونایی که زبان شان‌ٰ دری انتخاب کردند، این شعر فارسی از شاعر ایرانی را میتوانید به دری ترجمه کنید؟ دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد کشتی‌ ام را شب طوفانی گرداب گرفت

فاضل نظری

@asharmolana_jan

سوالی دارم از اونایی که زبان شان‌ٰ دری انتخاب کردند، این شعر فارسی از شاعر ایرانی را میتوانید به دری ترجمه کنید؟ دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد کشتی‌ ام را شب طوفانی گرداب گرفت

فاضل نظری

@asharmolana_jan

❤️‍🩹🎧

در ایــــن خاک زرخیز خراسان زمیــــــن نبودنــد جز مردمــــی پـــاک دیـــــن همه دینشـــــان مردی و داد بــــــود وز آن کـشـــــــور آزاد و آبـــــاد بــــود چو مهر و وفا بود خـــود کیششـــان گـــــنه بود آزار کــــس پیششـــــان هــمه بنـــــــده ناب یـــــــزدان پـــاک هـمــــه دل پر از مهر این آب و خاک پــــدر در پـــــدر آریــایـــــی نــــــــــژاد ز پشـــــت فریــــدون نیکـــــو نهــــاد گدایـــــی در این بـــوم و بر ننگ بود بـــزرگی به مـــــردی و فرهنــــگ بود که شد مهر میهن فــــراموش مـــــا کــجا رفت آن دانش و هـــــــــوش ما کــــز آن سوخت جان و دل دوستان که انداخت آتـــــش در ایـــن بوستان خـــــرد را فکندیم این ســــــان زکار چه کردیم کـــــین گونه گشتیم خار؟ کـــــجا رفـــــت آییـــــن دیریــــن ما؟ نبود این چــــنین کشور و دیـــــن ما همـــــه جـــــای مـــــردان آزاد بـــود به یزدان که این کشـــــور آباد بـــــود کشـــــاورز خــود خانه و مرز داشت در این کشور آزادگــــی ارز داشــــت گرامـــــی بد آنکــــس که بودی دلیر گرانمــایـــه بود آنکــــــه بودی دبـیـــر نه بیگانه جایی در این خانه داشت نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت از آنروز دشمن بـــــما چیره گـــــشت که مـــــا را روان و خرد تیره گشـــت از آنـــــروز ایــن خـــــانه ویرانه شـــــد که نـــــان آورش مرد بیگانـــــه شـد چـــــو ناکس به ده کدخــــــدایی کند کشـــــاورز بایـــــد گدایـــــی کنـــــد به یـــــزدان که گـــــر ما خرد داشتیم کجـــــا این سر انجــــام بد داشتیم بســـــوزد در آتش گرت جـــــان و تـن بـــــه از زندگی کـــــردن و زیستـــن اگـــــر مایه زندگی بنــــــــدگی است دو صد بار مردن به از زنــدگی است بیـــــا تا بکوشیـــــم و جنگ آوریـــــم بـــــرون سر از این بار ننـــــگ آوریـم

مصطفی سرخوش

@asharmolana_jan

. غزلی از خاتم الشعرای خراسان : حسن خویش از روی خوبان آشکارا کرده‌ای پس به چشم عاشقان آن را تماشا کرده‌ای ز آب و گل عکس جمال خویشتن بنموده‌ای شمع گل رخسار و ماه سرو بالا کرده‌ای جرعه‌ای از جام عشق خود به خاک افشانده‌ای ذوفنون عقل را مجنون و شیدا کرده‌ای گرچه معشوقی لباس عاشقی پوشیده‌ای آنگه از خود جلوه‌ای بر خود تمنا کرده‌ای بر رخ از زلف سیه مشکین سلاسل بسته‌ای عالمی را بسته زنجیر سودا کرده‌ای موکب حسنت نگنجد در زمین و آسمان در حریم سینه حیرانم که چون جا کرده‌ای می‌کنی جامی گم اندر عشق اسم و رسم خویش آفرین بادا بر این رسمی که پیدا کرده‌ای #حضرت_جامی @asharmolana_jan